Skip to main content


شعر

بیشتر
14 سال 5 روز قبل #7121 توسط FeanoR
پاسخ داده شده توسط FeanoR در تاپیک پاسخ: شعر
نان را از من بگیر ، اگر میخواهی ،
هوا را از من بگیر ، اما
خنده ات را نه .

گل سرخ را از من بگیر
سوسنی را كه میكاری ،
آبی را كه به ناگاه
در شادی تو سرریز میكند ،
موجی ناگهانی از نقره را
كه در تو میزاید .

از پس نبردی سخت باز میگردم
با چشمانی خسته
كه دنیا را دیده است
بی هیچ دگرگونی ،
اما خنده ات را كه رها میشود
و پرواز كنان در آسمان مرا میجوید
تمامی درهای زندگی را
به رویم میگشاید

عشق من ، خنده تو
در تاریك ترین لحظه ها میشكفد
و اگر دیدی ، به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاری ست ،
بخند ، زیرا خنده تو
برای دستان من
شمشیری است آخته .

خنده تو ، در پاییز
در كنار دریا
موج كف آلوده اش را
باید برفرازد ،
و در بهاران ، عشق من ،
خنده ات را میخواهم
چون گلی كه در انتظارش بودم ،
گل آبی ، گل سرخ
كشورم كه مرا میخواند .

بخند بر شب
بر روز ،
بر ماه ،
بخند بر پیچاپیچ
خیابان های جزیره ، بر این پسر بچه كمرو
كه دوستت دارد ،
اما آنگاه كه چشم میگشایم و میبندم ،
آنگاه كه پاهایم میروند و باز میگردند ،
نان را ،
هوا را ،
روشنی را ،
بهار را ،
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم ...
كاربر(ان) زير تشكر كردند: کوچکترین طرفدار

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
14 سال 4 روز قبل #7171 توسط FeanoR
پاسخ داده شده توسط FeanoR در تاپیک پاسخ: شعر
بي‌بها جنس وفا ماند هزاران افسوس
که ندانست کسي قيمت اين کالا را

حاليا گر قدح باده تو را هست بنوش
که نخورده‌ست کس امروز غم فردا را

کسي از شمع در اين جمع نپرسد آخر
کز چه رو سوخته پروانه‌ي بي‌پروا را

عشق پيرانه سرم شيفته‌ي طفلي کرد
که به يک غمزه زند راه دو صد دانا را

سيلي از گريه‌ي من خاست ولي مي‌ترسم
که بلايي رسد آن سرو سهي بالا را

به جز از اشک فروغي که ز چشم تو فتاد
قطره ديدي که نيارد به نظر دريا را

صف مژگان تو بشکست چنان دل‌ها را
که کسي نشکند اين گونه صف اعدا را

نيش خاري اگر از نخل تو خواهم خوردن
کافرم ، کافر، اگر نوش کنم خرما را

گر ستاند ز صبا گرد رهت را نرگس
اي بسا نور دهد ديده‌ي نابينا را
كاربر(ان) زير تشكر كردند: کوچکترین طرفدار

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
14 سال 4 روز قبل #7172 توسط FeanoR
پاسخ داده شده توسط FeanoR در تاپیک پاسخ: شعر
در دلم خون شوق مي‌جوشد
منتظر بوي جوش جام تو را

اي ز شيريني و دلاويزي
دانه حاجت نبوده دام تو را

کرده شاهان نثار تاج و کمر
مر قباي کمين غلام تو را

ز اول عشق من گمان بردم
که تصور کنم ختام تو را

سلسله‌ام کن به پاي اشتر بند
من طمع کي کنم سنام تو را

آنک شيري ز لطف تو خوردست
مرگ بيند يقين فطام تو را

به حق آن زبان کاشف غيب
که به گوشم رسان پيام تو را

به حق آن سراي دولت بخش
بنمايم ز دور بام تو را

گر سر از سجده تو سود کند
چه زيانست لطف عام تو را

شمس تبريز اين دل آشفته
بر جگر بسته است نام تو را

گوش من منتظر پيام تو را
جان به جان جسته يک سلام تو را
كاربر(ان) زير تشكر كردند: کوچکترین طرفدار

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
14 سال 4 روز قبل #7173 توسط FeanoR
پاسخ داده شده توسط FeanoR در تاپیک پاسخ: شعر
اگر دریای دل آبی ست، تویی فانوس زیبایش
اگر آیینه یک دنیاست‎ ،تویی معنای دنیایش
تو یعنی دسته ای گل را، زآن سوی افق چیدن‎
تو یعنی پاکی‎ ‎باران ، تو یعنی لذت دیدن
تو یعنی یک شقایق را‎ ،به یک پروانه بخشیدن
تو یعنی‎ ‎ازسحر تا شب، به زیبایی درخشیدن‎
تو یعنی یک کبوتررا، زتنهایی رها کردن
خدای‎ ‎آسمان ها را‎ ،به آرامی صدا کردن‎
تو یعنی باغی ازمریم ،تو یعنی کهکشان بودن
تو یعنی دست یک گل را، به دست اطلسی دادن‎
تو یعنی درزمستانها ، به فکر پونه‎ ‎افتادن‎
تو یعنی روح باران را ، متین وساده بوسیدن
و یا درپاسخ یک لطف ،‎ به‎ ‎روی غنچه خندیدن‎
اگرچه دوری ازاینجا ، تو یعنی اوج زیبایی
کنارم هستی وهرشب‎ به خوابم باز می آیی
اگرهرگز نمی خوابند ، دوچشم سرخ و نمناکم‎
اگر‎ ‎درفکرچشمانت ،شکسته قلب غمناکم
ولی یادم نخواهد رفت ،‎ که یاد تو هنوز اینجا ست‎
میان سایه روشن ها ،دل شیدای من تنهاست
نباید زود می رفتی‎ و از دل کوچ می‎ ‎کردی
افق ها منتظر ماندند ، که ازاین راه برگردی‎
اگر یک آسمان دل را ،به قصد‎ ‎عشق بردارم
میان عشق وزیبایی‎ تورا من دوست می دارم
چه زیبا می شود روزی ،‎ ‎به پایان آید این یلدا‎
که من رخت سفر بندم از این عالم،از این دنیا
كاربر(ان) زير تشكر كردند: کوچکترین طرفدار

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
14 سال 4 روز قبل #7174 توسط FeanoR
پاسخ داده شده توسط FeanoR در تاپیک پاسخ: شعر
برای تو

برای دلی که آرام

بی هوا

بی دلیل

دل بست

می نویسم

برای تو
برای نگاهی که لحظه ای

نقطه ای

به نگاهی رسید

می نویسم

برای تو

برای دل

برای نگاه


... اما برای هوایم

چه کسی خواهد نوشت؟

وقتی صدای باران

ترانه ی برگریزان درختان

سکوت شب

و ماه

...

هوایی ام می کند

تو

برای هوای من

می نویسی؟
كاربر(ان) زير تشكر كردند: کوچکترین طرفدار

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
14 سال 4 روز قبل #7260 توسط FeanoR
پاسخ داده شده توسط FeanoR در تاپیک پاسخ: شعر
اي کاش جان بخواهد معشوق جاني ما
تا مدعي بميرد از جان فشاني ما

گر در ميان نباشد پاي وصال جانان
مردن چه فرق دارد با زندگاني ما

ترک حيات گفتيم کام از لبش گرفتيم
الحق که جاي رشک است بر کامراني ما

سوداي او گزيديم جنس غمش خريديم
يا رب زيان مبادا در بي زياني ما

در عالم محبت الفت بهم گرفته
نامهرباني او با مهرباني ما

در عين بي‌زباني با او به گفتگوييم
کيفيت غريبي است در بي زباني ما

صد ره ز ناتواني در پايش اوفتاديم
تا چشم رحمت افکند بر ناتواني ما

تا بي‌نشان نگشتيم از وي نشان نجستيم
غافل خبر ندارد از بي‌نشاني ما

اول نظر دريديم پيراهن صبوري
آخر شد آشکارا راز نهاني ما

تا وصف صورتش را در نامه ثبت کرديم
مانند اهل دانش پيش معاني ما

تدبيرها نموديم در عاشقي فروغي
کاري نيامد آخر از کارداني ما

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: Ehsanblackfire
زمان ایجاد صفحه: 3.203 ثانیه
قدرت گرفته از كيوننا