- ارسال ها: 1054
- تشکرهای دریافت شده: 679
به گفتگوی مایکلی خوش آمدید
زمان سرانجام فرا رسید
برای یک گردهمایی
برای آشنایی بیشتر
و برای ارزش نهادن به میراث مایکل جکسون
زمان سرانجام فرا رسید
برای یک گردهمایی
برای آشنایی بیشتر
و برای ارزش نهادن به میراث مایکل جکسون
گفته های مايکل عزيز (به ياد و خاطره قديم ها)
14 سال 1 ماه قبل #4376
توسط Farnaz
پاسخ داده شده توسط Farnaz در تاپیک پاسخ: گفته های مايکل عزيز (به ياد و خاطره قديم ها)
نه بابا به نظر من شما هم بذارین اتفاقا هم تنوع هم واسه ما ها که همه رو داریم یه اطلاعات جدیده
اما خب من اون قبلیارم می ذارم
همکاری کن ترمه جون همچنین بقیه
اما خب من اون قبلیارم می ذارم
همکاری کن ترمه جون همچنین بقیه

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
14 سال 1 ماه قبل #4379
توسط Termeh
پاسخ داده شده توسط Termeh در تاپیک پاسخ: گفته های مايکل عزيز (به ياد و خاطره قديم ها)
چشم فرناز جونم....
بقیه ها بیاین دیگه
بقیه ها بیاین دیگه
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
14 سال 1 ماه قبل #4472
توسط Farnaz
پاسخ داده شده توسط Farnaz در تاپیک پاسخ: گفته های مايکل عزيز (به ياد و خاطره قديم ها)
I don’t go many places. I don’t know many places (1982)
من خيلي جاها نميرم. خيلي جاها رو نميشناسم.
- We all have the same emotions and that’s why a film like E.T touches everybody. Steven (Spielberg) went straight to the heart. He knows – when in doubt, go for the heart. (1982)
ما همه احساسات يكساني داريم و واسه همين هم هست كه فيلمي مثل ”اي تي“ روي همه تاثير ميذاره. استيون اسپيلبرگ يكراست به سراغ احساسات مردم ميره. اون ميدونه كه وقتي مردده بايد به سراغ قلبش بره.
- My room is loaded with (film) scripts and offers and some of them are great ideas. But … I just don’t want to make a mistake. (1982)
اتاق من پر از نمايشنامه ها و فيلم نامه هاست و بعضي از اونها پيشنهاد شده اند و برخي شان ايده هاي فوق العاده اي هستن. اما من نميخوام مرتكب اشتباه بشم.
من خيلي جاها نميرم. خيلي جاها رو نميشناسم.
- We all have the same emotions and that’s why a film like E.T touches everybody. Steven (Spielberg) went straight to the heart. He knows – when in doubt, go for the heart. (1982)
ما همه احساسات يكساني داريم و واسه همين هم هست كه فيلمي مثل ”اي تي“ روي همه تاثير ميذاره. استيون اسپيلبرگ يكراست به سراغ احساسات مردم ميره. اون ميدونه كه وقتي مردده بايد به سراغ قلبش بره.
- My room is loaded with (film) scripts and offers and some of them are great ideas. But … I just don’t want to make a mistake. (1982)
اتاق من پر از نمايشنامه ها و فيلم نامه هاست و بعضي از اونها پيشنهاد شده اند و برخي شان ايده هاي فوق العاده اي هستن. اما من نميخوام مرتكب اشتباه بشم.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
14 سال 1 ماه قبل #4519
توسط Termeh
پاسخ داده شده توسط Termeh در تاپیک پاسخ: گفته های مايکل عزيز (به ياد و خاطره قديم ها)
در طول تاریخ بارها شاهد این بودیم که عده از مردم مطیع اوامر انسانهایی ظالم شدند.نه تنها در گذشته بلکه حقیقتیست که در زندگی روزانه با آن مواجه هستیم.همه ی ما گاه در شرایطی قرار میگیریم که با تمام وجود با امری مخالف بوده اما به ناچار آن را میپذیریم و سر تعظیم فرو می آوریم.در آن لحظه گویی انفجاری در درونمان شکل میگیرد که ناشی از تناقضها،دوگانگیها و اجبارهاست.شاید روزی طغیان کنیم و با تمام وجود فریاد بزنیم "نه"
اما قلب گفت نه نوشته ای از کتاب رقص رویا را با هم میخوانیم
.........
آنها نیازمندی را دیدند که در خانه ای مقوایی زندگی میکرد،سپس آن خانه را ویران کردند و طرحهایی ساختند.سنگهای بزرگ و سیمانی آوردندو مکاهنهای بسیاری که بالایشان از شیشه و پایینشان از آسفالت بود ساختند.
به نوعی آن مکان شباهت زیادی به خانه نداشت....خانه ای برای زیستن...آنها با بد اخلاقی پرسیدند:شما چه انتظاری دارید؟شما بسیار فقیرتر از آن هیستید که مانند ما زندگی کنید تا وقتیکه بتوانید کار بهتری انجام دهید.باید حق شناس باشید،آیا نباید اینگونه باشید؟سرهایشان گفت بله،اما قلبهایشان گفت نه...
آنها برق بیشتری در شهر احتیاج داشتند،به این خاطر سدی را در جریان کوهستانی احداث کردند،بدین سبب گلهای رز زیر آب رفتند،خرگوشها مردند،آهوهای کوهی بوسیله ی آن،بر سطح آب شناور شدند.پرنده ی کوچک برای پرواز کردن خیلی جوان بود و درون لانه غرق شد.درحالیکه پرنده ی مادر با استیصال گریه میکرد.آنها میگفتند:این منظره زیبا نیست اما حالا یم میلیون نفر میتوانند هر تابستان در اینجا هوایشان را عوض کنند.این مهمتر از یک جریان کوهستانیست،نه؟سرهایشان گفت بله،اما قلبهایشان گفت نه...
آنها ظلم و رعب مردم در مناطق دوردست را نظاره کردند،مردم در برابرشان جنگیدند.بمبها سرزمینشان را به تکه سنگی مبدل کرد.این مردم از ترس ناتوان گشته و در وحشت اند و هر روز روستایی های بیشتری در تابوتهای چوبی و سفت دفن میشوند.آنها گفتند:شما باید برای فدا شدن آماده باشید.اگر برخی از تماشاکنندگان بیگناه صدمه ببینند،تنها تاوانی نیست که باید برای صلح داده شود.سرهایشان گفت بله،اما قلبهایشان گفت نه...
روزگار میگذرد و آنها پیر میشوند،در خانه هایشان به راحتی مینشینند و حقوق میگیرند،آنها میگویند:ما زندگی خوبی داشتیم،کارهای نیکی انجام دادیم.
کودکانشان خجالت زده میپرسند:چرا تا این حد فقر؟تا این حد ناپاکی؟جنگ تمام نشدنی ادامه دارد...آنها گفتند شما به زودی میفهمید این کافیست...سرشت طبیعت سست و خودخواه است و با تمام تلاشهایمان این مشکلات حقیقتا هیچگاه به پایان نمیرسد.
سرهایشان گفت بله،اما کودکان نگاهی به اعماق قلبشان انداختند و نجوا کردند:نه....
اما قلب گفت نه نوشته ای از کتاب رقص رویا را با هم میخوانیم


آنها نیازمندی را دیدند که در خانه ای مقوایی زندگی میکرد،سپس آن خانه را ویران کردند و طرحهایی ساختند.سنگهای بزرگ و سیمانی آوردندو مکاهنهای بسیاری که بالایشان از شیشه و پایینشان از آسفالت بود ساختند.
به نوعی آن مکان شباهت زیادی به خانه نداشت....خانه ای برای زیستن...آنها با بد اخلاقی پرسیدند:شما چه انتظاری دارید؟شما بسیار فقیرتر از آن هیستید که مانند ما زندگی کنید تا وقتیکه بتوانید کار بهتری انجام دهید.باید حق شناس باشید،آیا نباید اینگونه باشید؟سرهایشان گفت بله،اما قلبهایشان گفت نه...
آنها برق بیشتری در شهر احتیاج داشتند،به این خاطر سدی را در جریان کوهستانی احداث کردند،بدین سبب گلهای رز زیر آب رفتند،خرگوشها مردند،آهوهای کوهی بوسیله ی آن،بر سطح آب شناور شدند.پرنده ی کوچک برای پرواز کردن خیلی جوان بود و درون لانه غرق شد.درحالیکه پرنده ی مادر با استیصال گریه میکرد.آنها میگفتند:این منظره زیبا نیست اما حالا یم میلیون نفر میتوانند هر تابستان در اینجا هوایشان را عوض کنند.این مهمتر از یک جریان کوهستانیست،نه؟سرهایشان گفت بله،اما قلبهایشان گفت نه...
آنها ظلم و رعب مردم در مناطق دوردست را نظاره کردند،مردم در برابرشان جنگیدند.بمبها سرزمینشان را به تکه سنگی مبدل کرد.این مردم از ترس ناتوان گشته و در وحشت اند و هر روز روستایی های بیشتری در تابوتهای چوبی و سفت دفن میشوند.آنها گفتند:شما باید برای فدا شدن آماده باشید.اگر برخی از تماشاکنندگان بیگناه صدمه ببینند،تنها تاوانی نیست که باید برای صلح داده شود.سرهایشان گفت بله،اما قلبهایشان گفت نه...
روزگار میگذرد و آنها پیر میشوند،در خانه هایشان به راحتی مینشینند و حقوق میگیرند،آنها میگویند:ما زندگی خوبی داشتیم،کارهای نیکی انجام دادیم.
کودکانشان خجالت زده میپرسند:چرا تا این حد فقر؟تا این حد ناپاکی؟جنگ تمام نشدنی ادامه دارد...آنها گفتند شما به زودی میفهمید این کافیست...سرشت طبیعت سست و خودخواه است و با تمام تلاشهایمان این مشکلات حقیقتا هیچگاه به پایان نمیرسد.
سرهایشان گفت بله،اما کودکان نگاهی به اعماق قلبشان انداختند و نجوا کردند:نه....
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
14 سال 1 ماه قبل #4520
توسط FeanoR
پاسخ داده شده توسط FeanoR در تاپیک پاسخ: گفته های مايکل عزيز (به ياد و خاطره قديم ها)
ممنون از این نوشته ها و گفته های مایکل جکسون که در اینجا میذارین که ما هم از این ها بهره مند شیم
و از تلاش هایی که میکنین و اینها رو میذارین واقعا ممنون از همتون و درسته این تشکر ها باز هم جوابگو تلاش ها و ارزش کار شما نمیشن ولی متشکرم از این همه زحمت و تلاش که این ها رو برای ما هم میزارین
ممنون ترمه جون که این نوشته های خوب رو میزاری و همینطور فرناز شما خیلی زحمت کشیدین
و از تلاش هایی که میکنین و اینها رو میذارین واقعا ممنون از همتون و درسته این تشکر ها باز هم جوابگو تلاش ها و ارزش کار شما نمیشن ولی متشکرم از این همه زحمت و تلاش که این ها رو برای ما هم میزارین
ممنون ترمه جون که این نوشته های خوب رو میزاری و همینطور فرناز شما خیلی زحمت کشیدین
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
14 سال 1 ماه قبل #4565
توسط Termeh
پاسخ داده شده توسط Termeh در تاپیک پاسخ: گفته های مايکل عزيز (به ياد و خاطره قديم ها)
مایکل جکسون : یک پسر یهودی (بعد از اجرای بیلی جین در موتان 25 )از من پرسید از چه کسی این رقص را یاد گرفتی ؟
گفتم : خدا و تمرین
ما همه در دستان خدا هستیم فکر می کنم انسان ها باید این را به خاطر داشته باشند و مورد توجه قراردهند
مصاحبه با ابونی
گفتم : خدا و تمرین
ما همه در دستان خدا هستیم فکر می کنم انسان ها باید این را به خاطر داشته باشند و مورد توجه قراردهند
مصاحبه با ابونی
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
مدیران انجمن: مایکلا
زمان ایجاد صفحه: 0.358 ثانیه