گفته های مايکل عزيز (به ياد و خاطره قديم ها)

- The audiences were mostly very intelligent: they listened and they applauded at the end. (1973)

"تماشاچيان اکثراً خيلی با ذکاوت بودن... گوش ميکردن و در پايان تشويق ميکردن."



- With acting, it’s like becoming another person. I think that’s neat especially when you totally forget… which I love to do. That’s when it’s magic. (1982)

"هنرپيشه گی مثل اينه که تبديل به يک آدم ديگه بشی. به نظرم خيلی خوبه، مخصوصاً اينکه باعث ميشه -واقعيت رو- فراموش کنی... چيزی که من دوست دارم... اين درست همون زمانيه که جادويی ميشه."



- I just love James Brown. He’s phenomenal… I always thought he was underrated. (1982)

"من عاشق James Brown هستم... اون فوق العاده است...هميشه فکر ميکردم که او دست کم گرفته ميشه."

Fame never has bothered me, except when you want some peace. Like you got the theatre and you say, ‘nobody’s going to bother me tonight. I’m going to enjoy this film and that’s it.’ And at the climax of the film, somebody taps you on the shoulder for an autograph. (1982)

شهرت هيچ وقت براي من دردسري نداشته است. مگر مواقعي كه به آرامش احتياج دارم. فرض كنيد كه به سينما ميرويد و به خودتان ميگوييد كسي امشب مزاحم من نخواهد شد. ميخواهم از فيلم لذت ببرم و فقط همين. و بعد در حساس ترين صحنه ي فيلم يكي بر روي شانه تان ميزند و تقاضاي امضا ميكند. (1982)



- I don’t care about every day clothes. I love putting on an outfit and just looking at myself in the mirror. Baggy pants or some really funky shoes and a hat and just feeling the character of it . That’s fun to me. (1982)

من اهميت نميدهم كه هر روز چه لباسي به تن كنم. فقط دوست دارم يه چيزي بپوشم و خودم رو تو آينه نگاه كنم. شلوارهاي بگي يا كفشهاي شيك و يك كلاه داشته باشم و ببينم چه حسي داره. اين واسم سرگرم كننده است. (1982)




- The guy who works should eat. It’s that simple (About his high earnings)

در مورد درآمد بالايش ميگويد: كسي كه كار ميكنه پول درمياره. به همين سادگي.

فرناز و یاسمین عزیز مرسی خیلی زحمت کشیدین
بچه ها این خیلی خوبه که شما نوشته های مایکلو میزارین اما ما دوباره داریم همون تاپیکو تکرار میکنیم.من رو دی وی دی اون تاپیکو دارم اما نمیخوام پیداش کنم.چون میخوام دوباره دنبالش بریم.همه میتونن تو گوگل سرچ کنن ترجمه رو اینجا کپی کنن.
اینکارو بکنین باشه اما حداقل نظرو تحلیلتونو راجع به مطلبی که میزارین بنویسین
ای بابا هیچ کی به حرف من گوش نمیده..........

تا حالا ما خیلی چیزا درباره ی فرشته ها شنیدیم،داستانهای زیادی خوندیم،یا کسایی تو زندگیم بودن که اونقدر در کنارشون بودن آرامش بخشه و همیشه کمکمون میکنن که ما حقیقتن میگیم اونها فرشته ان.
تو اینترنت تو سایتهای مختلف تعابیر مخنلفی از فرشته ها میشه مثلا بعضیها معتقدند فرشته ها جنسیت ندارن،زن هستن،مرد هستن،از جنس بادن یا حتی بعضیها میگن فرشته همون جن میشه و از جنس آتیشه.اما از همه ی اینها میگذریم و تعبیری ساده از فرشته میرسیم که به قلم دست پرتوان مایکل عزیز نگاشته شده.تو کتاب رقص رویا همه چیز ساده و در عین حال عمیق بیان میشه.ترجمه ی یکی نوشته های بینظیر رقص رویا "فرشته ی روشنایی"رو میزارم.
اگه در ترجمه قصوری هست ببخشید و اصلاحش کنید

دیدن فرشتگان کار سختی است گرچه من ساعتها تصویرشان را دیده ام.بعضی از انسانها بی آنکه حتی تصویری از آنها ببینند،داستانهای جالبی از آنها تعریف میکنند.برای مثال فرشتگان محافظ همگی زن هستند،این سخن هنگامی که نخستین بار آن را شنیدم مرا متعجب کرد.
فرشته ی تولد کم سن و سال بوده و از کودکان تازه متولد شده مراقبت میکند درحالیکه فرشته ی بزرگسال به مردن و رها شدن از دنیا بدون مشقت و درد کمک میکند.
شما میتوانید از فرشتگان خواهش کنید انها هم تقاضا و خواسته یتان را میشنوند.اما بنظرم بهترین راه برای تقاضا از فرشتگان خندیدن است.چرا که این همان چیزیست که آنها را ایجاد کرده.در حقیقت آنگاه که ذهن مردم براثر نفرت و خشونت کدر و تاریک میشود هیچ فرشته ای توان نفوذ در قبشان را ندارد.همه فرشتگان آنگونه که خیالپردازان میگویند بال ندارند.اما فرشتگان دارای بال میتوانند بال های طلایی و درخشانشان را بر سراسر جهان بگسترانند.اگر شما چشمهایی داشتید که میتوانست مستقیما به خورشید نگاه کند،فرشته ای را میدیدید که همانجا بر تمام جهان نظارت میکند و راهنمای جهان است.همانند آسمانی صاف که در مقابل ماه لبخند میزند.فرشتگان جاودانند و همواره زنده هستند.آنها در اطراف خدا در گردش بوده و آواز ستایش سرمیدهند.انسانهای شنوا به این آواز گوش میسپارند.آواز برخی فرشتگان افسانه ای است و ناباورانه تمام گیتی را فرامیگیرد.آنها سرود پرستش را با وزنی ساده میخوانند.کسی که اظار میکرد آوازشان را میشنود میگفت این سرود توام با گردش و طواف است.این حقیقتی است در رابطه با فرشتگان که شما قادر به دیدن آنها نیستید.هنگامیکه آن شخص این حقایق را از فرشتگان شنید یکه خورد زیرا فهمید هرگز آنها را ندیده.
اما هریک از شما در درونتان فرشته ای دارید،من اکنون میتوانم آن را ببینم ممکن است شما هم بتوانید.
من از ناظر فرشتگان پرسیدم فرشته ی من چه کسی است؟آیا شبیه به من است؟او به طرز مسحور کننده ای گفت هم بله هم خیر
همه ی اینها به آن تصویری وابسته است که شما از خود دارید.فرشته ی شما همان ذره ای نورانی است که در قلبتان فرود می آید.این ذره از هر چیزی کوچکتر است.اما اگر صبر پیشه کنی و به او نزدیک شوی آن فرشته رشد میکند وسیع میشود.هرچه بیشتر به آن احساس نزدیکی کنی عظمت آن بیشتر خواهد شد تا در آخر همچون انفجاری از نور دربیاید و شما فرشته ی خود را آشکارا میبینی و در آن لحظه خودت را دیده ای.
پس من اکنون فرشته ام را در همه حال جستجو میکنم.به آرامی مینشینم و در درونم فرو میروم.ای فرشته،آیا این تویی که شمعی را روشن نگه داشته ای؟آن شمع درخشید و سپس خاموش شد.این حالت ضربان قلبم را بالا برد.دفعه ی بعد فرشته ی من چراغی در دست دارد.پس من آن مشعل را در عالی ترین نقطه نگه خواهم داشت و آن زمان آتشی بزرگ می افروزد.این همان چیزیست که ناظر فرشتگان نویدش را داد.ایمانی را که اکنون به واسطه ی مشاهده ی عظمت آن دارم برای باورش کافیست.....

راستش ترمه جان بچه ها خودشون خواستن که من همون مطالبو دوباره بذارم به خصوص سامی که از اول تاپیکو زد قصدش همین کار بود چون خیلیا اون تاپیکو ندیدن یا نبودن!

حق داری فرناز جونم حق با اکثریته

پس ببخشید بچه ها که من قبلو بعدش از خودم مطلب اضافه میکنم