Skip to main content


شعر

بیشتر
13 سال 6 ماه قبل - 13 سال 6 ماه قبل #20642 توسط شاپرک
پاسخ داده شده توسط شاپرک در تاپیک پاسخ: شعر
هم عاشق این برفم و هم کارای عمو شلبی. اینم یه عاشقانه ی برفی از شل سیلور استاین که خیلی دوسش میدارم:
وقتی در شب راه میرفتم
و در جستجوی پناهگاه گرمی بودم
از کنارم گذشت
گفتم:
(هی نگاه کن! روی مژه هایت دانه های برف ریخته است)
و او گفت:
(این برف نیست
پرهای بالشی است که خدا در آسمان تکانده است...)
وسپس لبهای خندانش را گشود
تا برفی را فوت کند
و ما هر دو خندیدیم
بعد به چشمانش نگاه کردم
و دیدم که چشمانش, گرمترین پناهگاه جهان است...
***
راستی به جمله آخرش رسیدین یه نگا به آواتارم بندازین!:x خداییش راس نمیگم؟

شب که می شود
خورشید چشمانت را پرواز بده
تا مرگ پروانه به تاخیر بیفتد......
Last edit: 13 سال 6 ماه قبل by شاپرک.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: NicoleL2, Michaellover, bahareh

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
13 سال 5 ماه قبل #22150 توسط NicoleL2
پاسخ داده شده توسط NicoleL2 در تاپیک پاسخ: شعر
باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم
من می توانم ،می شود آرام تلقین می کنم
با عکسهای دیگری تا صبح صحبت می کنم
با آن اتاق خویش را بیهوده تزیین می کنم
سخت است اما می شود در نقش یک عاقل روم
شب نه دعایت می کنم نه صبح نفرین می کنم
حالم نه اصلا خوب نیست تا بعد بهتر می شود
فکری برای این دل تنهای غمگین می کنم
من می پذیرم رفته ای و برنمی گردی همین
خود را برای درک این، صد بار تحسین می کنم
یا می برم ، یا باز هم نقش شکستی تلخ را
در خاطرات تلخ خود با رنج آذین می کنم
کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسم اوست
این جمله را با تلخی اش صد بار تضمین می کنم

فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Michaellover, bahareh

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
13 سال 3 ماه قبل #24112 توسط NicoleL2
پاسخ داده شده توسط NicoleL2 در تاپیک پاسخ: شعر
کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری، نیست دگر
دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است

کوک کن ساعتِ خویش !
شاطری نیست در این شهرِ بزرگ
که سحر برخیزد
شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین
دیر برمی خیزند

کوک کن ساعتِ خویش !
که سحرگاه کسی
بقچه در زیر بغل،
راهیِ حمّامی نیست
که تو از لِخ لِخِ دمپایی و تک سرفه ی او برخیزی

کوک کن ساعتِ خویش !
رفتگر مُرده و این کوچه دگر
خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است

کوک کن ساعتِ خویش !
ماکیان ها همه مستِ خوابند
شهر هم . . .
خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند

کوک کن ساعتِ خویش !
که در این شهر، دگر مستی نیست
که تو وقتِ سحر، آنگاه که از میکده برمی گردد
از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی

کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر
و در این شهر سحرخیزی نیست
و سـحر نـزدیک است ....

فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Michaellover

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
13 سال 2 ماه قبل #24486 توسط NicoleL2
پاسخ داده شده توسط NicoleL2 در تاپیک پاسخ: شعر
دل داده ام بر باد؛ بر هرچه بـــاداباد
مجنون تراز ليلي،شيرين تراز فرهــاد

اي عشق از آتــش اصل و نسب داري
از تـــيره دودي ، ازدودمـــــان بـــــاد

آب ازتوطوفان شد،خاك از تو خاكستر
از بــوي تو آتـش ،در جان بـاد افتـــاد

هرقصربي شيرين،چون بيستون ويران
هركوه بي فرهاد، كاهي به دست بـاد

هفتـــاد پشت ما از نســــل غــم بــودند
ارث پــدر مـا را؛ انــدوه مـــادر زاد

از خـاك ما در باد، بـوي تـو مي آيــــد
تنها تو مي ماني،ما مي رويم از يـــاد

(قيصر امين پور)

فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Michaellover

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
13 سال 2 ماه قبل - 13 سال 3 هفته قبل #24677 توسط NicoleL2
پاسخ داده شده توسط NicoleL2 در تاپیک پاسخ: شعر
دلگیر دلگیرم از او ،از او و آینه هایش
آن خودپسندی که دل را، خون می کند ادعایش

او سر به بالا و مغرور، غافل از اینکه همیشه
مردی علی رغم مردی، افتاده بر دست و پایش

از خیر عشقش گذشتم ،ماندن برایم عذاب است
وقتی که فرقی ندارد ،بود و نبودم برایش

احساس تلخی ندارم ،هر چند وقت وداع است
شاید که شیرین شود عشق ،در آخرین لحظه هایش
(دلگیر-با صدای محسن چاوشی)

فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
Last edit: 13 سال 3 هفته قبل by NicoleL2.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Michaellover

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
13 سال 2 ماه قبل - 13 سال 3 هفته قبل #24710 توسط NicoleL2
پاسخ داده شده توسط NicoleL2 در تاپیک پاسخ: شعر
آهاي تو كه اين همه دوري از من
اين روزا در حال عبوري از من

آهاي تو كه فكر ميكني سوزوندي
دار و ندارم رو با دوري از من

طاقت نداري ببيني،ميدونم
اين همه طاقت و صبوری از من

ستاره ها ميگن پشيمون شدي
ميخواي بگي كه غرق نوري از من

فكر نكنم بشه با صد تا دريا
اين همه نفرت رو بشوري از من

نميدونم ميخواي با قلب سنگي
دل ببري بازم چجوري از من ؟

(آهاي تو كه اين همه دوري از من-با صدای محسن چاوشی)

فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
Last edit: 13 سال 3 هفته قبل by NicoleL2.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: Ehsanblackfire
زمان ایجاد صفحه: 0.589 ثانیه
قدرت گرفته از كيوننا