Skip to main content


شعر

بیشتر
13 سال 3 هفته قبل #26865 توسط NicoleL2
پاسخ داده شده توسط NicoleL2 در تاپیک شعر
حرفت کاملا درسته حمید.
ولی من به شخصه شعرایی که تو این تاپیک میذارم،شعرایی هستن که در طول زمان تو سایتای مختلف خوندم و تو کامپیوترم سیو کردم،و متاسفانه تو اون سایتا اسم شاعر ذکر نشده بوده.اما اونایی که اسم شاعرشون مشخص بوده(یا اسم ترانه رو میدونستم) رو اسم آوردم.
من خودمم اول نظرم همین بود که فقط شعرایی رو اینجا بذارم که اسم شاعرشونو میدونم.ولی دیدم بعضی شعرا هستن که اسم شاعرشون مشخص نیست اما خیلی زیبا هستن.
حالا بازم بستگی به نظر شما داره.اگه صلاح میدونید که اون شعرا رو نذارم بهم بگید که دیگه نذارم!

فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
13 سال 2 هفته قبل - 13 سال 2 هفته قبل #26885 توسط Hamid
پاسخ داده شده توسط Hamid در تاپیک شعر
زیر همون شعر ها این توضیح رو بدید، یا بنویسید منبع ناشناس. یا اسم نویسنده خاطرم نیست.
حتی اینجوری هم اون شعر هویت پیدا می کنه تا اینکه هیچ نام و نشونی نداشته باشه.


بحث سر نوشتن و ننوشتن نیست
مسئله اینکه ما همین عده کوچیک که اینجا دور هم جمع شدیم، از مدت ها پیش پیمان بستیم که تغییر کنیم و تغییر بدیم.
حتی نوشتن "منبع ناشناس" هم به ما از همین الان آموزش می ده که برای نویسنده ها احترام ویژه قائل بشیم.

کاری رو بکنیم که درست تره، اونوقت تغییرات به مرور زمان خودشون رو نشون می دن.

Keep The Faith
Last edit: 13 سال 2 هفته قبل by Hamid.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: کوچکترین طرفدار, atefe

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
13 سال 2 هفته قبل #26890 توسط atefe
پاسخ داده شده توسط atefe در تاپیک شعر
در میان من و تو فاصله هاست
گاه می اندیشم
می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
تو توانایی بخشش داری
دستهای تو توانایی آن را دارد
که مرا زندگانی بخشد
چشمهای تو به من می بخشد شور عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته ای از زندگی من هستی
دفتر عمر مرا با وجود تو
شکوهی دیگر
رونقی دیگر هست
می توانی تو به من زندگانی بخشی
یا بگیری از من آنچه را می بخشی
من به بی سامانی ، باد را می مانم
من به سرگردانی ، ابر را می مانم
من به آراسته گی خندیدم
منه ژولیده به آراسته گی خندیدم
سنگ طفلی اما
خواب نوشین کبوتر ها را در لانه می آشفت
قصه ی بی سر و سامانی من
باد با برگ درختان می گفت
باد با من می گفت :
" چه تهی دستی مرد ! "
ابر باور می کرد
من در آئینه رُخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه ... می بینم ، میبینم
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
من به اندازه زیبایی تو غمگینم
چه امید عبثی
من چه دارم که تو را در خور ؟!
هیچ !
من چه دارم که سزاوار تو ؟!
هیچ !
تو همه هستی من
هستی من
تو همه زندگی من هستی
تو چه داری ؟! .... همه چیز
تو چه کم داری ؟! ...هیچ !
بی تو در می یابم
چون چناران کهن
از درون تلخی واریزم را
کاهش جان من ، این شعر من است
آرزو می کردم که تو خواننده ی شعرم باشی
راستی .... شعر مرا می خوانی ؟!
باورم نیست که خواننده ی شعرم باشی
نه .... دریغا ، هرگز
کاشکی شعر مرا می خواندی !!!

از : حمید مصدق

همیشه عاشق شو وعشق بورز...بزرگ و دوست داشتنی خواهی شد.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: شايان, NicoleL2

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
13 سال 2 هفته قبل #26938 توسط NicoleL2
پاسخ داده شده توسط NicoleL2 در تاپیک شعر

Hamid نوشته: زیر همون شعر ها این توضیح رو بدید، یا بنویسید منبع ناشناس. یا اسم نویسنده خاطرم نیست.
حتی اینجوری هم اون شعر هویت پیدا می کنه تا اینکه هیچ نام و نشونی نداشته باشه.



بحث سر نوشتن و ننوشتن نیست
مسئله اینکه ما همین عده کوچیک که اینجا دور هم جمع شدیم، از مدت ها پیش پیمان بستیم که تغییر کنیم و تغییر بدیم.
حتی نوشتن "منبع ناشناس" هم به ما از همین الان آموزش می ده که برای نویسنده ها احترام ویژه قائل بشیم.

کاری رو بکنیم که درست تره، اونوقت تغییرات به مرور زمان خودشون رو نشون می دن.


بله کاملا درسته.
متاسفانه من به این موضوع اهمیتی نمیدادم،اما از این به بعد حتما رعایت میکنم.
ممنون از توجه و تذکرت

فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
13 سال 1 هفته قبل - 11 سال 4 ماه قبل #27409 توسط FeanoR
پاسخ داده شده توسط FeanoR در تاپیک شعر
.
Last edit: 11 سال 4 ماه قبل by FeanoR.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: farzam, NicoleL2, atefe

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
13 سال 1 هفته قبل #27438 توسط Michaellover
پاسخ داده شده توسط Michaellover در تاپیک شعر
سخت آشفته و غمگین بودم…



به خودم می‌گفتم:



بچه‌ها تنبل و بد اخلاقند



دست کم می‌گیرند



درس و مشق خود را…



باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم



و نخندم اصلاً



تا بترسند از من



و حسابی ببرند…



خط کشی آوردم،



در هوا چرخاندم...



چشم‌ها در پی چوب ، هر طرف می غلطید



مشق‌ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !



اولی کامل بود،



خوب، دومی بدخط بود



بر سرش داد زدم...



سومی می‌لرزید...



خوب، گیر آوردم!!!



صید در دام افتاد



و به چنگ آمد زود...



دفتر مشق حسن گم شده بود



این طرف،



آن طرف، نیمکتش را می‌گشت



تو کجایی بچه؟؟؟



بله آقا، اینجا



همچنان می‌لرزید...



” پاک تنبل شده‌ای بچه بد”



"به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"



” ما نوشتیم آقا”



باز کن دستت را...



خط کشم بالا رفت، خواستم بر کف دستش بزنم



او تقلا می‌کرد



چون نگاهش کردم



ناله سختی کرد...



گوشه‌ی صورت او قرمز شد



هق‌هقی کرد



و سپس ساکت شد...



اما همچنان می‌گریید...



مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله



ناگهان حمدالله، در کنارم خم شد



زیر یک میز،



کنار دیوار ، دفتری پیدا کرد ……



گفت : آقا ایناهاش، دفتر مشق حسن



چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود



غرق در شرم و خجالت گشتم



جای آن چوب ستم، بر دلم آتش زد



سرخی گونه او، به کبودی گروید …..



صبح فردا دیدم



که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر



سوی من می‌آیند...



خجل و دل نگران، منتظر ماندم من



تا که حرفی بزنند



شکوه ای یا گله‌ای، یا که دعوا شاید



سخت در اندیشه‌ی آنان بودم



پدرش بعدِ سلام، گفت : لطفی بکنید، که حسن را ببرم!



گفتمش، چی شده آقا رحمان؟؟؟



گفت : این خنگ خدا



وقتی از مدرسه برمی گشته



به زمین افتاده بچه‌ی سر به هوا، یا که دعوا کرده



قصه‌ای ساخته است



زیر ابرو و کنار چشمش، متورم شده است



درد سختی دارد، می‌بریمش دکتر با اجازه آقا …….



چشمم افتاد به چشم کودک...



غرق اندوه و تأثر گشتم



منِ شرمنده معلم بودم



لیک آن کودک خرد و کوچک



این چنین درس بزرگی می‌داد



بی کتاب و دفتر ….



من چه کوچک بودم



او چه اندازه بزرگ



به پدر نیز نگفت



آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم



عیب کار از خود من بود و نمی‌دانستم



من از آن روز معلم شده‌ام ….



او به من به یاد آورد این کلام را...



که به هنگامه‌ی خشم



نه به فکر تصمیم



نه به لب دستوری



نه کنم تنبیهی



۞۞۞۞۞۞۞



یا چرا اصلاً من عصبانی باشم



با محبت شاید، گرهی بگشایم



با خشونت هرگز...



هرگز...

"...Before You start Pointing Fingers Make Sure Your Hands Are Clean"
كاربر(ان) زير تشكر كردند: NicoleL2

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: Ehsanblackfire
زمان ایجاد صفحه: 1.774 ثانیه
قدرت گرفته از كيوننا