جلسه ۵۲ دادگاه اایجی: دفاع کاترین جکسون از مایکل + ویدیوها و تصاویر مایکل و فرزندان


کاترین در کنار پدرش و مایکل
کاترین: "مایکل عاشق پدرم بود."
پنیش: "وقتی پی بردید که امجی میخواهد نام پسرش را پرینس بگذارد خوشحال شدید؟"
کاترین: "بسیار زیاد!"
پدر کاترین به بچههایش نواختن گیتار را آموزش داده بود. خواهر کاترین ویولون سل مینواخت.
کاترین: "موسیقی همیشه در خانهی ما جاری بود."
کاترین: "در کودکی به فلج اطفال مبتلا شدم و از ۷ تا ۹ سالگی به پای چپام بریس میبستم. من خجالتی بودم."
پنیش عکسی از کاترین در دوران دبیرستان نمایش داد. کاترین با کمرویی گفت: "وای خدای من، این عکس من است."


کاترین و ربی، خانهی گری
کاترین میگوید که هم او و هم جو از خانوادههای اهل موسیقی برآمده بودند و استعداد خود را برای فرزندانشان به ارث گذاشتند. کاترین گاهی وقتها با صدای آوازخوانی پسراناش از خواب برمیخواست. جو در کارخانهی فولاد کار میکرد، در فصل کم کاری گاهی دو تا سه هفته از کار تعلیق میشد، بنابراین کاترین در فاصلهی زمانی تولد رندی تا جانت طی یک مدت پنج ساله برای خودش شغلی دست و پا کرد. او در فروشگاه زنجیرهای Sears, Roebuck & Company کار میکرد.
پنیش: "آیا شما همواره ثروتمند بودید؟"
کاترین: "آه، نه به هیچ وجه."
کاترین در خانه به خیاطی میپرداخت، روزنامهها را در پی کوپن بررسی میکرد و آنها را از درون روزنامه میبرید تا به خرید برود. او کفشهای بچهها را از کلیسای «سپاه رستگاری» (Salvation Army) تهیه میکرد. آنها فقیر بودند. برای بدست آوردن پول میبایست تا روز پراخت حقوق صبر میکردند. پول معضل بزرگی بود، آنها باید خوراک تهیه میکردند. کاترین میگوید آنها نمیخواستند اعانه جمع کنند. کاترین هر سال یک دوم یا یک چهارم از یک گاو را خریداری و کنسرو میکرد.
"ما میوه و سبزیجات میخوردیم. آنها را در فریزر نگاهداری میکردیم و اینگونه زنده میماندیم."
پنیش: "آیا آشپز خوبی هستید؟"
کاترین: "بچهها چنین فکر میکنند. من میتوانم سیب زمینی را به هر شیوهای که تصور کنید، تهیه کنم."

جکی و تیتو در کنار شهردار، تیم کتز کیتنز
کاترین از اینکه خانوادهی پرجمعیتی داشت خوشنود بود. جکی و تیتو در حیاط بیسبال بازی میکردند، آنها عضو تیم کتز کیتنز (Katz Kittens) بودند که به احترام شهردار نامگذاری شده بود زیرا وی حامی مالی تیم بود. مایکل پولاش را صرف خرید کلوچه و آبنبات میکرد و با آنها یک فروشگاه ترتیب میداد و خوراکیها را با همان قیمتی که خریداری کرده بود، به خواهران و برادراناش میفروخت.
کاترین همیشه زن باخدایی بود. میگوید: "من همیشه به خدا نزدیک بودم و فرزندانام را به بهترین شیوهای که میتوانستم با تعالیم روحانی تربیت کردم."
کاترین با تعالیم فرقهی تعمیدیون بزرگ شد اما سپس به سوی لوتریانیسم گرایش یافت اما راضی نشد. وقتی آنقدر بالغ بود تا مسائل را درک کند، عضوی از شاهدان یهوه شد، آنچه که آن را «مذهب واقعی» میخواند. شاهدان یهوه؛ کریسمس، زادروزها و سایر عیدها را جشن نمیگیرند. تنها جشن آنان، شام آخر مسیح است. برخی از فرزندان کاترین عضو این فرقه شدند: مایکل، ربی و لاتویا. جو عضو فرقه نبود به همین دلیل آنها جشنهایشان را در آن زمان بیدرنگ متوقف نکردند.

مایکل در دو سالگی
وقتی پنیش عکسی از مایکل در دو سالگی را به نمایش گذاشت و از کاترین پرسید که این عکس چه چیزی را نشان میدهد، وی پاسخ داد "این عکس پسر دوست داشتنی کوچکم است، عزیز من."
کاترین: "مایکل همیشه حساس و بامحبت بود. یک روز وقتی برادرش بیمار بود، مایکل دستاش را گرفته بود و گریه میکرد. مایکل اجازه نداد که شهرت او را تغییر بدهد. او متواضعترین فرد بود."
پنیش از نخستین جرقههای استعداد موسیقی در مایکل پرسید.
کاترین: "او رقص کنان به دنیا آمد. وقتی بچهها در اطراف من میرقصیدند، او در آغوش من بود و نمیتوانست آرام بگیرد، با موسیقی میرقصید."
کاترین یک ماشین لباسشویی قدیمی داشت که موقع کار سر و صدا میکرد و مایکل با صدای آن میرقصید. هیئت منصفه با شنیدن این خاطرهی کاترین به خنده افتاد.
"او میرقصید و شیشهی شیرش را به دهان میگرفت. وقتی زبان باز کرد، همچنان میرقصید. او واقعا عاشق موسیقی بود، او عاشق رقصیدن بود."
وقتی کاترین کوچک بود، پدرش برای آنها موسیقی کانتری مینواخت. کاترین همراه با فرزنداناش به موسیقی کانتری گوش میداد. آنها یک دستگاه تلویزیون در خانه داشتند که خراب میشد، یک تعمیرکار آن را برای تعمیر میبرد و آنها گاهی پولی در بساط نداشتند که بتوانند تلویزیون را باز پس بگیرند. بچهها عاشق گروه تمپتیشنز (Temptations) بودند و تمام مدت حالات آنها را در خانه تقلید میکردند. بچهها بسیار کوچک بودند اما تمام مدت میخواندند و میرقصیدند. کار زیادی برای انجام دادن در گری نبود. دبیرستان روزولت مسابقههایی ترتیب میداد. هر وقت رقابتی در مدرسه برپا بود، پسران خانوادهی جکسون برندهی آن بودند. پسران سپس یک گروه موسیقی تشکیل دادند. گروه در ابتدا «پنج برادر جکسون» (Jackson Brothers Five) نامگذاری شد، اما این اسم بسیار طولانی بود، پس به جکسونپنج (Jackson Fine) خلاصه شد.
وقتی مایکل پنج ساله بود، آهنگ «از تمام کوهها بالا برو» از فیلم اشکها و لبخندها (آوای موسیقی) را در مدرسهی ابتداییاش خواند. همه تحت تاثیر آواز او قرار گرفتند و ایستاده تشویقاش کردند. کاترین میگوید او و پدربزرگ مایکل (پدر جو) در بین جمعیت بودند.



مراسم اسکار سال۱۹۷۳
برخی اجراهای مایکل در مراسم ویژه، کاترین را غافلگیر کرده بود. او در چهارده سالگی به تنهایی بر روی صحنهی مراسم اسکار آهنگ «بن» را اجرا کرده بود. او برای این آهنگ نامزد دریافت جایزه بود.
اجرای مایکل در مراسم اسکار
کاترین: "من بسیار به او افتخار کردم."
پنیش: "آیا اضطراب داشتید؟"
کاترین: "کمی مضطرب بودم، اما او خوب اجرا کرد."
آهنگ «بن» در مورد دوستی با یک موش صحرایی است. کاترین گفت که مایکل به موشهای صحرایی علاقه داشت. آنها یکبار برای صرف شام به رستوران بورلی هیلز رفته بودند و مایکل خرده نانها را در جیباش میریخت تا برای موش ببرد. آنها بوقلمون، طوطی، موش خرما، موش صحرایی و گربه داشتند، اما مایکل سگها را دوست نداشت، یکبار در کوچکی، سگ پیت بول متعلق به دوستشان، بازوی برادرش رندی را به شدت گاز گرفته بود و مایکل از آن زمان از سگها میترسید. اما او سالها بعد یک سگ لابرادور شکلاتی رنگ به نام کنیا برای فرزندان خویش خریداری نمود.
مایکل در مدرسه به کارهای هنری میپرداخت.
"او هنرمند بسیار خوبی بود. در مدرسه نقاشیهای بسیاری میکشید و برخی از آنها فروخته شدهاند."

در کنار والدین، جوایز گلدن گلاب، ۱۹۷۳. مایکل برندهی جایزهی بهترین آهنگ برای «بن» شد
کاترین گفت که مایکل وقتاش را به نشستن و تماشای تلویزیون هدر نمیداد، او آهنگ مینوشت. کاترین افزود بسیار سخت است که در دادگاه بنشیند و شاهد باشد که دیگران (کارمندان کمپانی اایجی) مایکل را تنبل خطاب کنند. او ایمیلی که از گانگ ور، مدیر کمپانی، در دادگاه خوانده شده و در آن مایکل، تنبل توصیف شده بو را بسیار ناراحت کننده توصیف کرد.
"پسر من تنبل نبود. این بزرگترین دروغ است. هیچکس بزرگترین هنرمند نمیشود... (وقفهی طولانی)... اگر تنبل باشد."
کاترین افزود که مایکل در مدرسه دانش آموز بسیار خوبی بود، نمرههای الف میگرفت. اما کاترین میگوید پسر او، پرینس ، نسبت به پدرش دانش آموز بهتری است. پرینس عضو انجمن دانش آموزان نخبهی ایالات متحده میباشد و جایزه دریافت کرده است.
کاترین تعریف کرد که مایکل عاشق فیلم بود. کاترین برخی از فیلمهای محبوب او را نام برد: ویز (The Wiz)، سیدنی (Sidney)، دوزاده مرد خشن (۱۲ Angry Men).
پنیش بخشهایی از فیلم ویز را به نمایش گذاشت. هیئت منصفه به شدت سرگرم تماشا شده بودند، برخی لبخند میزدند، برخی دیگر لبانشان را گاز میگرفتند گویی سعی میکردند جلوی لبخند خود را بگیرند.

برادران، مایکل ایستاده - هیونهارست
کاترین گفت که مایکل و کویینسی جونز در کنار یکدیگر به خوبی کار میکردند. آنها در سه آلبوم مایکل همکاری کردند: Thriller, Bad, Off the Wall.
پنیش سپس در مورد عادت مایکل به نوشتن یادداشت اشاره کرد.
کاترین: "او تمام مدت برای خودش چیزهایی را یادداشت میکرد."
او در این یادداشتها مینوشت که چند نسخه از هر آلبوماش را میخواهد بفروش برساند و یا در یک زمان معین، میخواهد در کجا باشد. کاترین گفت که این نوشتهها محقق میشدند. وقتی مایکل هنوز در کنار خانوادهاش در هیونهارست زندگی میکرد، هدفاش این بود که مردم او را به عنوان شخصیت جدیدی بشناسند، نه آن بچهی کوچک و دوست داشتنی جکسون فایو.
پنیش: "وقتی مایکل ۲۱ ساله بود، آیا هدفهایش را یادداشت کرده بود؟"
کاترین: "بله، او میخواست به عنوان امجی شناخته شود، نه مایکل کوچولو یا جکسون کوچک."

هیونهارست
پنیش ویدیوی مراسم موتان۲۵، نخستین باری که مایکل مونواک رقصید را به نمایش درآورد. هیئت منصفه لبخند زدند. کاترین گفت که مایکل تمام مدت تمرین میکرد. مایکل اتاقی در بالای گاراژ داشت و در آنجا دو ساعت بیوقفه میرقصید. کت پولک دوزی شدهای که مایکل در جشن موتان۲۵ برتن داشت، متعلق به کاترین بود. پیش از آغاز نمایش مایکل به گنجهی لباسهای مادرش سرک کشید و کت را برداشت و پس از آن شب دیگر هرگز آن را پس نداد.
کاترین: "وقتی مایکل هجده ساله بود میخواست برای من یک خانه بخرد. اما در آن زمان قیمت خانه بالا رفته بود، پس تصمیم گرفت خانه را تعمیر کند. هیونهارستی که اکنون میبینید را او دوباره ساخته است. او اتاقی در طبقهی بالا داشت که دوست نداشتی کسی وارد آن بشود."

اتاق خاطره
مایکل سپس این اتاق مخصوص تمرین رقصاش را با عکسهای خانواده به شکل کاغذ دیواری تزئین کرد و بعد به مادرش گفت "این سورپرایز برای توست." مایکل همچنین پلاکی را با شعری برای مادرش در آنجا نصب کرد که هنوز هم برقرار است.
کاترین: "او این اتاق را به من هدیه داد. حتی روی سقف هم عکس چسبانده شده است. همه چیز با عکس پوشانده شده است."
گزارش جرمین جکسون از این اتاق
(مایکل از سیزده تا سی سالگی با والدیناش در هیونهارست زندگی کرد و سپس در سال ۱۹۸۸ به نورلند مهاجرت کرد. او در اوایل دهه هشتاد، هیونهارست را از پدرش خریداری نمود. جو به خاطر بدهی خانه را به فروش گذاشته بود. پس از خرید خانه، مایکل یک بازسازی جانانهی دو ساله در خانه به انجام رساند. این بازسازی مقدمهی ساخت نورلند بود. مایکل هیونهارست را در زادروز مادرش به او تقدیم کرد و وعدهی خرید خانه برای مادرش را محقق ساخت. / eMJey)
شما میتوانید این ویدیو که تصاویری از هیونهارست را نشان میدهد، تماشا کنید.
کاترین به مرور خاطرات ادامه داد. گفت چندباری مایکل تغییر قیافه داده بود تا حدی که او را نشناخت. یکبار آن در صحنهی ضبط فیلم ارواح اتفاق افتاد. یک مرد سفیدپوست چاق در صحنه با او حال و احوال کرده بود.

گریم مایکل در فیلم ارواح
پنیش: "آیا امجی به کلیپهای موسیقی علاقه داشت؟"
کاترین: "آه، بله. آنها مانند فیلمهای کوتاه بودند، مثل تریلر. وقتی فیلم ارواح را میساخت، مرا به محل فیلمبرداری دعوت کرد. من روی یک صندلی نشسته بودم که یک مرد سفیدپوست به نزد من آمد. من به او گفتم «سلام، من برای دیدن پسرم به اینجا آمدهام.» مایکل گفت «مادر، این من هستم.»"
وقتی مایکل هنوز با کاترین زندگی میکرد، همچنان در کلیسای شاهدان یهوه عضو بود و کاترین میگوید مدتی فعالیت میکرد. برخی از تعالیم این مذهب به افراد حکم میکند که در گسترش آن کوشا باشند. مایکل و کاترین به در خانهها میرفتند تا آنها را به کلیسا دعوت کنند. مایکل البته تغییر چهره میداد و خود را به یک مرد چاق بدل میکرد. بار نخست کاترین پسر خویش را نشناخت تا اینکه مایکل گفت "مادر، من هستم." آنها سپس به کوبیدن در خانهی همسایهها پرداختند.
پنیش: "آیا پیش آمد که مردم در را بر صورتاش بکوبند؟"
کاترین: "بسیاری وقتها. آنها هرگز نفهمیدند او که بود."
در سال ۱۹۸۸مایکل نورلند را خرید و والدیناش را ترک کرد.
پنیش ویدیویی از مزرعه، حیواناتاش، وسایل شهربازی، شعرهایی که مایکل سروده بود، سالن سینما و ایستگاه قطاری که مایکل به افتخار مادرش، کاترین نام گذاشته بود را نمایش داد.
پنیش: "نورلند ایستگاه قطار داشت؟ اسم آن چه بود؟"
خانم جکسون: "بله، کاترین."
در سالن سینما یک بوفهی شیرینیجات قرار داشت. کاترین گفت: "او عاقبت یک آبنبات فروشی تاسیس کرد." مایکل از کودکی این شغل را در خانه تمرین کرده بود.
کاترین گفت که مایکل درهای نورلند را به روی مردم و کودکان معلول گشود. بچههایی از طبقههای مختلف اجتماع را دعوت میکرد. در سالن سینما تختهای خاصی برای کودکانی که به دلیل بیماری قادر به نشستن نبودند، تعبیه شده بود.

نورلند
کاترین تعریف کرد که فرزندان مایکل در نورلند بزرگ شدند. آنها در خانه درس میخواندند، عاشق نورلند بودند. آنها به مرکز تفریحی «چاک اند چیز» میرفتند و کودکان دیگر از آنها میپرسیدند که آیا حیوان خانگی دارند؟ آنها پاسخ میدادند فیل، زرافه، اما حرفهایشان را کسی باور نمیکرد.
"یک روز یک خانم به گریس (پرستارشان) گفته بود که بچهها عجب قوهی تخیلی دارند!"
پنیش سپس به موضوعات ناراحت کننده پرداخت و از کاترین در مورد دردهای مایکل و داروهایش پرسید. کاترین گفت که پوست سر مایکل سوخته بود، کمر درد داشت، کاترین به بیماری پوستی ویتیلیگو اشاره کرد، گفت که مایکل به پزشکاناش اعتماد داشت، وی نام دکتر آلن متزگر را به عنوان یکی از پزشکان اصلی پسرش بر زبان آورد.
کاترین: "او از پپسی خسارت گرفت و آن به مرکز سوانح سوختگی کودکان اهدا کرد."
کاترین گفت که مایکل دردهای زیادی داشت و میخواست به آنها خاتمه دهد.
"او چیز زیادی در مورد مشکل خواباش نمیگفت. وقتی در خانه بود، شبها اصلا نمیتوانست بخوابد."
پنیش: "آیا هرگز شاهد مصرف دوا یا دارو توسط او بودید؟"
کاترین: "خیر، هرگز. من میدانستم که او داروی مسکن مصرف میکرد. من خیلی وقتها سر زده به اتاقاش میرفتم، ولی هرگز او را در این حالت ندیدم."
کاترین گفت که از فرزندان دیگرش شنیده بود که مایکل دچار سوء مصرف داروهای پزشکی شده است. یکبار به اجبار فرزندان به خانهی مایکل رفت تا در مصرف داروهایش مداخله کند، اما کاترین نمیخواست برود.
"وقتی بالاخره به خانهاش رفتیم، دیدم که حالش خوب بود."
کاترین گفت که هرگز به مدرکی برنخورد که نشان از سوء مصرف باشد. وقتی مایکل در لاس وگاس زندگی میکرد، کاترین به ملاقاتاش رفته و در همین رابطه با او صحبت کرده بود.
"او قول داد. مرتب میگفت «من حالم خوب است.» گاهی وقتها مادران آخر از همه باخبر میشوند. به او گفتم نمیخواهم در اخبار بشنوم که دیگر در این دنیا نیستی."
آخرین ملاقات مایکل با اعضای خانوادهاش در ۱۴ می ۲۰۰۹ طی جشن شصتمین سالگرد ازدواج کاترین و جو رقم خورد.

آخرین گردهمایی خانوادگی جکسونها با حضور مایکل، سالگرد کاترین و جو، ۱۴ می ۲۰۰۹
کاترین گفت که در واقع جشن سالگرد نبود، جانت میخواست اسمی برایش بگذارد تا همه دور هم جمع شوند. کاترین گفت که در ابتدای جشن متوجهی لاغری بسیار پسرش نشده بود زیرا مایکل کت بر تن داشت، اما بعد متوجه شد که مایکل لاغرتر شده بود.



کاترین گفت که این سخن مایکل یک شوخی بامزه بود چرا که پنجاه سال سن زیادی نیست و افراد پنجا ساله لزوما احساس پیری نمیکنند اما مایکل همیشه فکر میکرد که پنجاه سال سن زیادی است.
پنیش سپس از کاترین پرسید که آیا پسرش قادر بود در پنجاه سالگی، پنجاه کنسرت تور «دیس ایز ایت» در لندن را اجرا کند. کاترین گفت که مایکل توانایی آن را داشت اما نه در شرایطی که فاصلهی زمانی بین کنسرتها بسیار کم بود. کاترین فکر نمیکرد که مایکل میتوانست از پس اجراهای فشردهای که کمپانی اایجی برنامه ریزی کرده بود، برآید. کاترین افزود که او با مدیر عامل رندی فیلیپس و مدیر تمی تمی تماس گرفته و گفته بود که مایکل نمیتواند این برنامه را اجرا کند. کاترین گفت که از طریق پرستار گریس روآمبا از این برنامه ریزی آگاه شده بود.
وقتی مایکل چند ماه پیش از فوتاش در کاروول وود ساکن شد، کاترین به دیدن او میرفت.
"هربار که آنجا بودم، به اتاق خواباش میرفتم."
کاترین و ترنت جکسون (برادر زادهی جو) همراه هم به کاروول وود میرفتند. آنها در کنار مایکل در اتاق خواب او به تماشای فیلم میپرداختند.
در ظهر ۲۵ ژوئن ۲۰۰۹ مایکل پس از ایست قلبی به بیمارستان منتقل شده بود و کاترین در حال انجام تکالیف شاهدان یهوه بود، او از این خانه به آن خانه میرفت تا دین خود را تبلیغ کند. وقتی به خانه بازگشت متوجه شد که همسرش جو یک پیغام تلفنی برای او گذاشته و خواسته است که به بیمارستان برود. یکی از هوادارانی که بیرون خانهی مایکل ایستاده بود، به جو زنگ زده و گفته بود فردی که تمام بدنش پوشانده شده بود بر روی برانکار از خانه بیرون برده شده بود.
وقتی کاترین تازه به بیمارستان رسیده بود، نمیدانست که پسرش مرده است. او در بیمارستان با همکاران مایکل از جمله فرانک دلیو، مدیر برنامهاش روبرو شد. مردی در راهروی بیمارستان در حال بالا و پایین رفتن بود. کاترین او را نمیشناخت زیرا این نخستین بار بود که او را میدید. او بعدها فهمید که آن شخص، دکتر موری، پزشک مخصوص پسرش بود. کاترین به اتاقی برده و از او خواسته شد تا منتظر بماند. پس از مدتی فرانک دلیو که حامل خبری شوم بود، به درون اتاق آمد.


معبد پاریس برای پدرش
پنیش پرسید که بچهها چگونه با فوت پدرشان کنار آمدهاند؟
"پسران خوب کنار آمدهاند، البته نباید بگویم "خوب". نمیتوان فهمید در ذهنشان چه میگذرد. اما پاریس سختترین روزها را داشته است. یکی از نوههای دختر به من گفت که پاریس به آنها میگفت که میخواهد به جایی برود که پدرش هست."
کاترین گفت که پاریس برای کنار آمدن با غم پدرش، مراقبتهای پزشکی دریافت کرده و حتی در بیمارستان بستری شده بود. پاریس اوایل ماه با بریدن دستاش اقدام به خودکشی کرده بود.
"پیش از آنکه مایکل را دفن کنیم، پاریس ما را مجبور کرد که همرا با ترنت و برادراناش همگی در فروشگاهها به دنبال گردنبندهای قلبی مخصوصی بگردیم. قلبها نصف میشدند. وقتی آن را خرید، به سردخانه رفت و یک نیمهی آن را به گردن پدرش انداخت و نیمهی دیگر را برای خودش برداشت."
"پاریس پیراهن پیژامهای مایکل را برداشت، نمیخواست هیچکس آن را بشوید، میخواست بوی پدرش را بدهد. آن را روی بالشت کشید و روی تختاش گذاشت."
"من فکر میکردم او از همه شجاعتر باشد، زیرا عکسهای زیادی از مایکل را در اتاقاش داشت. من به او گفتم که اتاقاش را تزئین میکنم و همه چیز را خریدم و اتاق را تزئین کردم و برخی از عکسهایم را در اتاقاش گذاشتم اما او گفت «من خودم عکس دارم». او در حدود پنج عکس بزرگ از مایکل داشت و گفت که میخواهد دو تای آنها بالای تخت و میز تحریرش باشد. او عکسها را دور تا دور اتاقاش گذاشت. من با خود فکر میکردم که او چگونه میتواند، زیرا من نمیخواستم مایکل را ببینم، هرگاه تصویرش را میدیدم، بسیار غمگین میشدم."
آنها سپس از هیونهارست به کالاباساس نقل مکان کردند، اما پاریس شیوهاش را در خانهی جدید ادامه داد.


*************************************************************
در اینجا دانلود کنید.
*************************************************************
پس از آن ماروین پوتنام، وکیل مدافع کمپانی به پرسش از کاترین پرداخت.
کاترین گفت که شکایت از اایجی (در سپتامبر ۲۰۱۰) تصمیم شخص وی بوده است، او تاریخ را به خاطر نداشت. او از جانب خود و فرزندان مایکل به طرح شکایت از کمپانی پرداخت. او پیش از اقامهی دعوی، با فرزندان مایکل، فرزندان خود و یا همسرش جو صحبت نکرده بود. وی گفت که پس از تنظیم دادخواست، فرزندان خود را در جریان قرار داد. وی همچنین بیان داشت که او و جو دور از هم زندگی میکنند. (آنها طلاق نگرفتهاند اما سالیان درازی است که زیر یک سقف نیستند.)
پوتنام به کاترین گفت که علیرغم اینکه میگوید فرد خلوتگرایی است، اما این پرونده را به جریان انداخته و چهل سال گذشته را در دید عموم زیسته و پس از فوت مایکل با رسانهها مصاحبه کرده است.
کاترین: "خانوادهام مشهور هستند. من همیشه در پس زمینه قرار داشتم. شهرت را برای فرزندانام گذاشتهام. در برابر افراد غریبه مضطرب میشوم."
کاترین دلیلاش برای شکایت از اایجی را چنین عنوان کرد:
"من میخواستم بفهمم که، فکر میکنم این را به پسرم بدهکار بودم که بفهمم براستی چه بر سر او آمد. من داستانهایی شنیدم، از نوهام (پرینس) شنیدم که مایکل زیر فشار بود و در پی جو بود و فکر میکرد جو میداند که چه کار کند. پسر من بیمار بود و کنی اورتگا (در دادگاه) گفت که هیچکس به او حتی یک فنجان چای نمیداد. هیچکس نگفت که پزشک خبر کنیم، ببینیم مشکل چیست. اذیتام میکند که اینجا بنشینم و بشنوم که پسرم چقدر بیمار بود و هیچکس سعی نمیکرد به او کمک کند."
پوتنام: "اما او یک پزشک داشت."
کاترین: "مایکل به یک دکتر دیگر نیاز داشت، یک دکتر واقعی، نه دکتر موری. او پزشک بچههایش بود اما من او را نمیشناختم. بعدها فهمیدم که دکتر موری بوده است."
پنیش پرسید که اطلاعات نادرست و ناخوشایندی که وی مدعی است در دادگاه ارائه شده، چه بوده است؟
"سخت است که اینجا بنشینم و بشنوم که پسرم را عجیب و غریب بخوانند و بگویند که تنبل بود. این هفته مجبور بودم بشنوم که او چقدر دستاش خالی بود، که یک سکه هم (از تورها) به خانه نمیبرد. چرا به خانه نمیبرد؟ چون تمام آن را به خیریهها میبخشید!"
پوتنام گفت که مایکل توسط فردی بی ارتباط با پرونده در یک ایمیل "عجیب و غریب" خوانده شده بود. این ایمیل برای اایجی فرستاده شده بود.
کاترین با یک نگاه خیریهی مصمم به پوتنام گفت: "یادم نیست چه کسی ایمیل را نوشته بود، تنها میدانم که سخت است اینجا بنیشنم و این چیزها را بشنوم. او عجیب و غریب نبود، او تنبل نبود."

Older articlesnews items:
- جلسه ۵۰ دادگاه اایجی: برنامهها برای تور جهانی + دانلود فیلم بازجویی پاریس جکسون - 05/06/1392 18:18
- جلسه ۴۹ دادگاه اایجی: This Is It: تور جهانی ۴ ساله، ۳۳۸ کنسرت، ۱۳ میلیون تماشاچی، ۱ میلیارد درآمد - 03/06/1392 09:13
- جلسه ۴۷ دادگاه اایجی: شهادت تاج جکسون و نمایش نامههای فرزندان مایکل خطاب به پدرشان - 28/05/1392 16:47
- جلسه ۴۶ دادگاه اایجی: کنی اورتگا از مصائب مایکل جکسون تا دگردیسی معجزهآسای او میگوید (محتوای ناراحت کننده) - 22/05/1392 13:25
- جلسه ۴۴ دادگاه اایجی: دکتر فینکلشتاین از تزریق مورفین و دمرول به مایکل در تور دنجروس میگوید - 17/05/1392 15:17
Latest news items (all categories):
Random articles (all categories):
Popular articles:
- حقیقت پروندههای FBI مایکل جکسون و بیانیهی بنیاد در این باره - 20/04/1392 23:43 - Read 282 times
- آهنگهای مشترک مایکل جکسون و فردی مرکوری در راه انتشار (روزآوری شد) - 06/05/1392 14:13 - Read 174 times
- کمربند آبی جوجوتسو برای پرینس جکسون - 17/04/1392 14:48 - Read 159 times
- نمایش «مایکل جکسون وان» در لاس وگاس افتتاح شد (عکس و ویدیو) - 21/04/1392 13:46 - Read 157 times
- جلسه ۴۴ دادگاه اایجی: دکتر فینکلشتاین از تزریق مورفین و دمرول به مایکل در تور دنجروس میگوید - 17/05/1392 15:17 - Read 142 times