
صبح امروز پرینس جکسون، فرزند ارشد مایکل جکسون به دادگاه لس آنجلس آمد. او که در فوریهی امسال شانزده ساله شد، در سال تحصیلی پیش رو وارد دورهی سوم دبیرستان خواهد شد. در این روز سه نفر از اعضای خانوادهی جکسون، پرینس را همراهی میکردند: کاترین جکسون، مادربزرگ و قیم قانونی - تیجی، پسرعمو (پسر تیتو) و قیم دوم - ترنت، پسرعموی پدر و دستیار کاترین جکسون که توسط مایکل به این سمت گماشته شده است.
هواداران بسیاری در ساختمان دادگاه حضور داشتند. وقتی پرینس را در حال بیرون آمدن از آسانسور و ورود به اتاق دادگاه دیدند، به گریه افتادند.
کاترین، تیجی و ترنت در ردیف نخست صندلیها نشسته بودند. وقتی اعضای هیئت منصفه در ساعت ۹:۵۵ دقیقهی صبح وارد اتاق شدند تا در جایگاه خود بنشینند، این عده برای ادای احترام از جای خود برخاستند. پرینس پیش از ادای شهادت در بخش مخصوص وکلا و گزارشگران دادگاه نشسته بود. او به اطراف نگاه میکرد و همه چیز را زیر نظر میگرفت. او سپس به جایگاه خوانده شد. پرینس در ساعت ۹:۵۷ دقیقه سوگند یاد کرد که حقیقت را بگوید. کاترین یک دستمال به دست داشت و طی شهادت پرینس مرتب عینکاش را از روی چشمانش برمیداشت تا اشکهایش را پاک کند.
جلسه با پرسش برایان پنیش، وکیل جکسونها آغاز شد.
پنیش: "آیا پیش از این در دادگاه شهادت دادهاید؟"
پرینس: "خیر، قربان."
پنیش: "آیا اضطراب دارید؟"
پرینس: "کمی."
پنیش: "نگران نباشید، شما در جمع خانواده و دوستان هستید."

پرینس یک دست کت و شلوار مشکی، پیراهن سفید و کراوات خاکستری تیره بر تن داشت و موهای بلند قهوهایاش را پشت گوش خود قرار داده بود. او بسیار آرام و موقر در جایگاه ظاهر شد. او طی شهادتی که گاه از نظر احساسی برای او بسیار دشوار میشد، به خوبی تاب آورد و مانع از سرریز شدن اشکهایش شد. پرینس با صدایی آرام و ملایم سخن میگفت و مانند همیشه بسیار مودب بود.
شهادت پرینس دو جنبه را در بر میگرفت. وکیل خانوادهی جکسون به لطف او توانست آسیب احساسی ناشی از فوت پدر را بر روی سه فرزند بر جا مانده از او نشان بدهد. پرینس همچنین اطلاعات مهمی را در خصوص پروندهی اایجی در اختیار دادگاه قرار داد. از جمله اینکه پرداخت به کانراد موری میبایست توسط کمپانی انجام میگرفت و اینکه شب پیش از فوت پدرش، فیلیپس با پزشک مخصوص او وارد بحث و جدل و حتی درگیری فیزیکی شده بود.
نام فرزندان مایکل چیست
در ابتدای جلسه پرینس گفت که در روز ۱۳ فوریه سال ۱۹۹۷ در بیمارستان سدارز ساینای (Cedars Sinai) به دنیا آمد. او شانزده سال دارد. خوهر او، پاریس مایکل کاترین جکسون، در روز ۳ آپریل ۱۹۹۸ به دنیا آمد، او پانزده سال دارد. آخرین فرزند که به «بلنکت» مشهور است در روز ۲۱ فوریه سال ۲۰۰۲ به دنیا آمد، او یازده سال دارد. نام حقیقی او پرینس مایکل جوزف جکسون است.
نام کامل این شاهد شانزده ساله در دادگاه بحث شد. در بدو تولد مایکل او را طبق یک رسم دیرینهی خانوادگی، پرینس نام نهاد. نام پدر کاترین و اجداد مذکر او پرینس بوده است. وقتی پنج سال بعد، بلنکت به دنیا آمد، مایکل نام پسر ارشدش را به مایکل جوزف جکسون جونیور تغییر داد و نام پرینس را به کوچکترین فرزندش داد. در ادامه ما پسر ارشد مایکل را با نام «پرینس» و کوچکترین فرزند را «بلنکت» خطاب میکنیم.

پنیش پرسید که نام «بلنکت» چگونه ابداع شد؟
"از طرف خانوادهی میمون (نام مستعاری برای عمر مایکل ج بهتی - عمر فرزند مایکل نیست اما در خانهی مایکل با بچهها بزرگ شد و آنها او را برادر خود میدانند -
بخوانید) و شاید ناپدریاش مطرح شد. ما همیشه عادت داشتیم به او بلنکت بگوییم. بلنکت یعنی برکت. اگر میگفتیم «بلنکت بزرگ» به معنای «برکت فراوان» بود. بنابراین وقتی برادرم به دنیا آمد، پدرم او را یک برکت خواند و این چنین بود که اسم بلنکت را گرفت."
پنیش: پس دلیل این نامگذاری این نبود که او درون یک پتو (معنی فارسی بلنکت) به اینسو و آنسو برده میشد؟"
پرینس: "خیر."
روز نخست مدرسه

تقریبا پانزده دقیقهی ابتدایی جلسه به نمایش عکسها و ویدیوهای خانگی دیده نشدهای از مایکل و فرزندانش گذشت. پرینس گفت که در دستچین کردن آنها به وکلا کمک کرده بود. طی شهادت پرینس عکسهای بیشتری به نمایش درآمد. نخستین عکس، تصویر او و خواهرش پاریس در کنار مادربزرگشان بود که راهی نخستین روز مدرسهشان بودند.
زندگی پرینس: مدرسه، کار، ورزش و خدمات اجتماعی
پرینس گفت که در مدرسهی باکلی در ناحیهی «شرمن اُکس» (Sherman Oaks)، لس آنجلس درس میخواند و به تازگی سال دوم دبیرستان را به اتمام رسانده است، این سومین سال حضور او در مدرسه بوده است. او هم اکنون در ترم تابستانی در کلاسهای تاریخ ایالات متحده شرکت میکند که یک واحد درسی فشرده است. او عضوی از انجمن دانش آموزان ممتاز/نخبه ایالات متحده (National honor society) است و جایزهی هنری دریافت کرده است. (این جایزه به دانش آموزان ممتازی که قابلیتهای استثنایی از خود نشان داده باشند، اعطا میشود. - علاوه بر شاگرد ممتاز بودن، قابلیتهای بسیار دیگری برای عضویت در انجمن NHS مورد نیاز است از جمله تحقیق و پژوهش، قابلیت فرماندهی، تصمیم گیری و هدایت فعالیتهای گروهی، انجام خدمات اجتماعی و شرکت در فعالیتهای خیریه، اخلاق مداری، مسئولیت پذیری و پایبندی به تعهدات و نیز فهم و درک ارزشهایی چون آزادی، برابری و دموکراسی. در یک کلام، پرینس یک دانش آموز نخبه است.)
پرینس در مدرسه فوتبال (آمریکایی، راگبی) و بسکتبال بازی میکرد. او هم اکنون خارج از مدرسه هنرهای رزمی (جوجوتسو) انجام میدهد. این پسر شانزده ساله فعالیت هنری نیز دارد. او در مدرسه با فلزها کار میکند و از آنها جواهر میسازد.
پرینس عضو تیم رباتیک مدرسه است. او مکانیک است، با دستانش کار میکند و ربات میسازد. تیم آنها تعدادی طراح دارد که ربات طراحی میکنند و برنامه ریزانی که به رباتها برنامه میدهند. تیم آنها با سایر تیمهای کشور مسابقه میدهد. پرینس هر سال برای مسابقات به لاس وگاس میرود. سال گذشته تیم آنها در بین ۶۳ تیم آمریکا، دوم شد. پرینس از این دستاورد راضی نیست.
پرینس: "سال گذشته کارمان زیاد خوب نبود. ما دپارتمانمان را تغییر داده بودیم و باید با شرایط کنار میآمدیم."
پنیش: "پس تقصیر را متوجهی مربی میدانید؟"
پرینس: "بله."
پرینس گذشته از اینها، دستی نیز در کارهای خیر دارد. او گفت که ۲۰ ساعت انجام خدمات اجتماعی یکی از ملزومات مدرسه است و او خدمت در بیمارستان کودکان لس آنجلس را برگزیده است. البته تعداد ساعتهایی که پرینس در این بیمارستان به انجام کار خیر میگذراند بسیار بیش از چیزی است که مدرسه تعیین کرده است، زیرا "از آن لذت میبرم". او برای کودکانی که در بخش سرطان بستری هستند، کتاب میبرد و برایشان میخواند. او گفت که میخواهد تا جایی که میتواند به دیگران کمک کند و اینکه اشتیاق و میل کمک به دیگران را از پدرش گرفته است.
پنیش: "آیا پدرتان در مورد اهمیت انجام خدمات اجتماعی به شما چیزی میگفت؟"
پرینس: "تمام مدت. او همیشه میگفت که شما باید به جامعه خدمت کنید و تا جایی که میتوانید این کار را انجام دهید. من بیشتر اشتیاقم برای کمک به دیگران را از پدرم گرفتهام."
میانگین درسی پرینس ۳.۶۸ GPA است. از رتبهی ۳.۵ تا ۴ نمرهی ممتاز یا الف محسوب میشود که معیار انتخاب دانشگاههای برتر آمریکا همچون پرینستون و هاروارد است. دانش آموزانی که میانگین الف دارند میتوانند برای این دانشگاهها پذیرش بدهند. البته هیچیک از این دو دانشگاه، هدف پرینس نیست. او میخواهد به یواسسی، دانشگاه کالیفرنیای جنوبی (University of Southern California - USC) برود. جورج لوکاس، خالق جنگ ستارگان و از کارگردانان محبوب پرینس، دانش آموختهی دانشکدهی هنرهای سینمایی یواسسی است که برترین کالج سینمایی دنیاست. نیل آرمسترانگ فقید، فضانوردی که بر ماه پا نهاد، یکی دیگر از دانش آموختگان یواسسی بود. یواسسی از معتبرترین دانشگاههای آمریکا و یکی از بزرگترین مراکز دانشگاهی - تحقیقاتی خصوصی پیشرو در جهان به شمار میآید. یواسسی یکی از گزینشیترین دانشگاههای کشور است و ورود به آن بسیار دشوار میباشد.
پرینس بیان داشت که: "میخواهم برای فیلم و تجارت به یواسسی بروم. شاید هم علم مکانیک و تجارت را انتخاب کنم." او گفت که آموزش و درس خواندن برایش با اهمیت است زیرا این چیزی است که پدرشان به آنها آموخته است. مایکل همیشه به او میگفت: "در زندگی همه چیز یک درس است. همیشه از تجربههایت درس بگیر."
پرینس سپس به شرح آموختههای سینماییاش از پدرش پرداخت. مایکل به او یاد داده بود که چگونه صحنههای خوب را در فیلمها پیدا کند. پدرش یک گردنبند به او داده بود که یک دوربین نمایاب بر رویش قرار داشت. او اینگونه میتوانست ببیند که چگونه باید از اجسام تصویربرداری کند.
پنیش:"چرا به فیلمسازی علاقمند شدید؟"
پرینس: "وقتی بچه بودم همراه با بابا فیلمهای کوتاه میساختیم. بابا به من یاد میداد که چگونه صحنههای خوب را برای فیلمبرداری پیدا کنم و چگونه از فیلمهای خوب بیاموزم. من همیشه دوست داشتم داستان و فیلم بسازم."
پدرش او را تشویق میکرد تا چیزهای بیشتری در مورد فیلمها بیاموزد. پرینس گفت که همراه با پدرش تنها به تماشای فیلم نمیپرداختند، بلکه آن را تحلیل و بررسی میکردند. آنها دو بار فیلمها را میدیدند، بار نخست بدون صدا، تا بتوانند صحنههای خوب فیلم را بیرون بکشند و اهمیت صداگذاری را درک کنند.
"پس از آن فیلم را همراه با صدا تماشا میکردیم و او نشانم میداد که چگونه صدا میتواند فیلم را بسازد یا یا خراب کند."
پرینس گفت که علاقه به ساخت فیلم بین او و پدرش مشترک بود. آنها فیلمنامه نیز مینوشتند و پدرش تکنیکهایی به او یاد داد تا با استفاده از آنها نیمهی راست مغزش که مرکز فرماندهی خلاقیت و احساسات است را فعال نماید.
"ما فیلمنامههای بسیاری نوشتیم، بابا به من آموخت که چگونه فیلمنامه بنویسم. به من کمک کرد تا با نیمهی راست مغزم فکرکنم."

یکی از عکسهایی که در دادگاه نشان داده شد، تصویر پرینس نوپا در کنار پدرش بود که پیانو مینواخت. پرینس توضیح داد که پدرش در حال نواختن پیانو بود و پرینس نیز سعی میکرد در کنارش موسیقی بنوازد.
برایان پنیش پرسید که آیا علاقهای به پیگیری حرفهی موسیقی دارد؟
پرینس گفت که عاشق موسیقی است اما استعداد پدرش را ندارد: "من هرگز نمیتوانم ساز بزنم و بطور قطع نمیتوانم آواز بخوانم. پدرم در این کار استاد بود."
در حالیکه اعضای هیئت منصفه خندهکنان از بحث لذت میبردند، پرینس افزود که استعداد موسیقی را از پدرش به ارث نبرده است اما در مقام جبران پدرش اشاره کرده بود که او میتواند یک هنرپیشه شود. مایکل طی سالها در فیلمهایی نیز ایفای نقش کرده بود و به هنرپیشگی، کارگردانی، نوشتن سناریو و تهیهی فیلم علاقمند بود.
زندگی در نورلند
وقتی پرینس از نورلند به عنوان "یک خانهی گرم و دلپذیر" یاد کرد، پنیش عکسها و ویدیوهایی از باغ وحش، شهربازی و باقی مکانهای این مزرعه را به هیئت منصفه نشان داد. پرینس که در انتخاب عکسها و ویدیوها کمک کرده بود، از زندگی و بزرگ شدن در نورلند گفت.

در دادگاه تصویری از پرینس یک ساله در کنار خواهر نوزادش و نیز جش تولدی در نورلند که پرینس یک تفنگ آبی در دست دارد، به نمایش درآمد. پرینس گفت که پدرش از خشونت بیزار بود برای همین از بازی او با تفنگ حمایت نمیکرد. در عکسی دیگر بچهها بر روی دیوارهی کنار جاده راه میروند.

پنیش: "شماها در این عکسها لباسهای زیبایی بر تن دارید."
پرینس گفت که پدرش همیشه لباسهای خوب و شکیل بر تن آنها میپوشاند و از آنان عکس میگرفت تا وقتی خودشان صاحب فرزند شدند، عکسهای کودکیشان را به آنها نشان دهند. پرینس گفت که پدرش عاشق فیلم گرفتن از آنها بود و آنها از تمامی رویدادهای زندگیشان فیلم دارند.

ویدیوی از کودکی پرینس و پاریس که در نورلند بر روی ماشینهای اسباب بازیشان به این سو و آن سو میروند، به نمایش درآمد. در این ویدیو پرینس و پاریس با میکروفون صحبت میکنند و به معرفی خودشان میپردازند.

پاریس کوچک: "اسمم عزیزِ باباس."
پرینس در مورد وظیفهای که بر دوشاش محول شده به خواهرش توضیح میدهد: "پاریس من باید با این (میکروفون) حرف بزنم. و باید در مورد تو و خودم حرف بزنم، باشه؟ سلام، اسم من پرینس مایکل جکسونه و من عزیزِ بابا هستم و بابایی رو دوست دارم."
******************************************
******************************************
پرینس از زندگی در نورلند و فرانسه گفت. او وقتهای زیادی را در دیزنیلند پاریس گذرانده بود. او در مورد نورلند توضیح داد:
"وقتی پدرم خانه را خرید، آن را برای کودکان ساخت، او میخواست که (بچه) داشته باشد، او برای ما آنجا را ساخت." پرینس گفت که نورلند یک خانهی خانوادگی بود. در آنجا گویی همه اعضای یک خانواده بودنند، از خدمتکار گرفته تا پرستار بچهها. شومینهی نورلند همیشه روشن و نوای موسیقی کلاسیک همیشه برقرار بود. آنها در نورلند، باغ وحش و شهربازی داشتند. در باغ وحش تعدادی زرافهی اهلی و آلپاکا (گونهای لاما) نگاهداری میشد. پرینس گفت که آنها فقط در مناسبتهای خاص به شهربازی و باغ وحش برده میشدند تا لوس بار نیایند: "بابا میخواست که ما متواضع بمانیم."
یکی از ویدیوها، یک زرافه و چندین آلپاکا را در نورلند نشان میداد. متاسفانه این نوع حیوانات عادت بدی دارند. پرینس توضیح داد: من هرگز به آنها نزدیک نشدم زیرا بر روی ما تف میانداختند."
در ویدیو یکی از پیغامهای مایکل پدیدار شد. در جایجای نورلند، پیغامها و یا شعرهای پدرشان بر روی تختهها یا مکانهایی نوشته شده بود. یکی از آنها چنین بود: "وقتی بچهها بازی میکنند، ستمگران اشک میریزند."
پرینس گفت که در جایجای خانهی هیونهارست که پدرشان برای مادربزرگشان خریده است نیز نوشتهها دیده میشوند.
******************************************
******************************************

مایکل آهنگ «کودکان گمشده» (The Lost Children) از آلبوم اینوینسیبل را برای فرزندانش نوشته بود. او خواندن این آهنگ را به آنان آموزش میداد. ویدیویی که در آن مایکل همراه با کودکان خردسالاش به خواندن این ترانه مشغول بود در دادگاه پخش شد.
******************************************
******************************************
پرینس در انتهای این آهنگ که سال ۲۰۰۱ در آلبوم Invincible منتشر شد، میگوید: «به گلهای زیبا نگاه کن» (Look at all the lovely flowers) ویدیوی کوتاهی از این آهنگ در دادگاه پخش شد. وقتی پنیش پرسید که صدای چه کسانی در آهنگ شنیده میشود؟ پرینس گفت: "من و برادرم، عمر/مایکل بهتی." پرینس همچنین گفت که آنها عمر را با نام مستعار «میمون» صدا میزنند.
******************************************
******************************************
ترک نورلند و سفر به دور دنیا
ملک نورلند در تملک پدرش قرار داشت و پرینس تا شش سالگی در آنجا زندگی کرد. اما همه چیز در سال ۲۰۰۵ تغییر کرد. پس از اعلام برائت مایکل از اتهامات جنسی، آنها نورلند را ترک کرده و به خاورمیانه، ایرلند و لاس وگاس رفتند.
پرینس در اشاره به یورش پلیس به نورلند و اتهامات علیه پدرش گفت: "پس از پروندهی جنایی، یک سری پیچیدگیها توسط پلیس در خانه ایجاد شده بود. فکر میکنم آنها خانه را برایش ویران کردند."
پس از ترک نورلند، آنها راه سفر در پیش گرفتند. به بحرین، ایرلند، دوبی، اسپن در ایالت کلرادو، نیویورک و سپس به وگاس رفتند. پرینس گفت که پدرش در خاورمیانه بیشتر به کارهای بازرگانی مشغول بود و در ایرلند به موسیقی. پرینس عاشق سفر با پدرش بود. پرستار یا معلم، بچهها و پدرشان را همراهی میکرد. آنها بسیار سفر میکردند. پرینس گفت که عشق به سفر را نیز از پدرش گرفته است.

پرینس و پاریس
"بابایم کسب و کارهای بسیاری داشت، نه فقط موسیقی، و میخواست که ما را با خود ببرد. نمیخواست ما را تنها بگذارد."
آنها در نهایت به وگاس رفتند، جایی که مایکل قصد خرید یک خانه را داشت: "بابا میخواست برای ما یک خانه بخرد. ما یک خانه دیدیم که خانوادهی سلطنتی برونئی ساخت آن را شروع کرده اما ناتمام گذاشته بود. بابا میخواست آن را بخرد. تمی درگیر کارها بود."
آموزش فرزندان
با وجود سفرهای بسیار، مایکل تمام همت خود را به کار میگرفت تا فرزنداناش از آموزش بینصیب نمانند. معلمهای بچهها همیشه آنان را همراهی میکردند و مایکل اطمینان حاصل میکرد که فرزندانش آداب فرهنگهای گوناگون را میآموزند. پرینس گفت که شش روز هفته را در کنار پدرش و یا یک معلم در مدرسه میگذارند. پدرشان از آنها میپرسید که وضع درسیشان چگونه است و چگونه میخواهند دنیای بهتری بسازند.
"او میخواست بداند که ما چه چیزهایی میآموختیم. میخواست بداند که در مدرسه کارمان چطور است. چگونه میتوانیم دنیا را بهتر کنیم."
مایکل در مورد دیگر فرهنگها و دینها بسیار سخن میگفت و پرینس از او میآموخت. پدرشان به آنها میگفتند که همیشه دربارهی هر چیزی فکر و تامل کنند: "به ما یاد داد که افکار و ایدههای خودمان را داشته باشیم."
مایکل میخواست فرزندانش دنیای بهتری بسازند
هیئت منصفه ویدیویی از مایکل و فرزندانش را دید که در آن مایکل از آنها میپرسید وقتی بزرگ شوند چگونه میخواهند دنیا را تغییر بدهند. پرینس گفت که این ویدیو در روز کریسمس ضبط شده بود و او نه ساله بود. کریسمس شاد سال ۲۰۰۶.

مایکل: "امروز چندم؟"
پرینس: "۲۵ دسامبر."
مایکل: "۲۵ دسامبر چه روزیه؟"
پرینس: "کریسمس."
مایکل: "دقیقا. کریسمس یعنی چی؟"
بلنکت: "عشق."
مایکل: "عشق به چی؟"
بلنکت: "خانواده."
مایکل: "چه کسی ازت مراقبت میکنه؟"
بلنکت: "تو"
مایکل: "من و اونهایی که دوستت دارن."
مایکل سپس از بچهها میخواهد که سنشان را بگویند: "۹، ۸ و ۴"
مایکل: "با بلنکت شروع میکنیم، هدفت چیه؟ میخوای چکار کنی؟ میخوای در آینده چه کسی باشی؟ بهم بگو، همین حالا. بلنکت برای اینکه دنیا رو تغییر بده میخواد کی باشه؟"
بلنکت: "نمیدانم."
پرینس با شیطنت میگوید: "مرد عنکبوتی" و سپس به کمک برادرش میآید: "وقتی بزرگتر شدی میخوای چکار کنی؟"
بلنکت: "کارگردان فیلم."
مایکل: "واااای، این کاریه که من میخوام انجام بدم."
پاریس به پدرش: "تو (الانم) داری انجامش میدی."
مایکل خطاب به پاریس: "پاریس میخواد چکار کنه؟ صادق باش، ببین قلبت چی میگه، اول فکر کن بعد بگو در آینده میخوای چه کنی؟"
پاریس: "به فقیرها کمک کنم"
مایکل: "خیلی خوبه، بعدش چی؟ یه کار هنری؟"
پاریس: "ژیمناستیک."
مایکل: "و پرینس؟"
پرینس: "من میخوام کارگردان فیلم و معمار بشم."
مایکل: "اول بگو چرا میخوای کارگردان فیلم بشی؟"
پرینس: "به خاطر اینکه میخوام با بابام فیلم کارگردانی کنم."
مایکل: "و چرا معمار؟"
پرینس: "چون از درست کردن چیزها خوشم میاد."
مایکل: "و چه نوع فیلمی میخوای بسازی؟"
پرینس: "اکشن."
******************************************
******************************************
پرینس در این ویدیو پیراهن و شلوار مشکلی و کراوات قرمز بر تن داشت. پاریس پیراهن صورتی زیبایی پوشیده بود و بلنکت پیراهن سفید و شلوار مشکیاش را با کراواتی قرمز هماهنگ کرده بود.
پنیش در دادگاه از پرینس پرسید که کراواتی که در آن روز برتن داشت را چه کسی گره زده بود؟ "خودش"
پرینس در دادگاه گفت که در آن روز پدرش برای نخستین بار بستن کراوات را به او یاد داده بود.
پرینس همچنین گفت: "او هر بار میپرسید که ما در آینده چگونه به دنیا کمک خواهیم کرد؟ همانطور که در ویدیو دیدید، ایدهآلهای او در وجود ما رسوخ کرده بود."
عادت مایکل به نوشتن
پرینس گفت که پدرش عادت داشت که بخشهایی از ترانهها و شعرهایش و یا پیامهایی از رهبران دینی یا روحانی را بر روی در دستشویی یا آینه یادداشت کند. برخی از این نوشتهها چنین بودند: "عشقی نیست و خشونت ابدی است."، "قدردان آنم که معجزات را دریافت میکنم."
پنیش: "آیا پدر شما مینوشت؟"
پرینس: "تمام مدت، هرجا که میرفتیم. روی آینهها، در دستشوییها. گاهی وقتها ترانه بود و یا سخنانی از رهبران دینی یا روحانی مانند گاندی و مارتین لوتر کینگ، چهرههای تاریخی. این کاری بود که بابا همیشه در طول زندگیاش انجام میداد."
مایکل عاشق و معتاد به کار بود
پنیش: "آیا در مورد کار چیزی از پدرتان آموختید؟"
پرینس: "بیشتر اهمیت و الزامی که برای کار کردن قائل هستم را از بابایم آموختهام. او تمام مدت کار میکرد. اگر کار نمیکرد، افسرده میشد. هرگز نمیتوانست یک جار بیکار بنشیند. من هم همینطور هستم، به یادم ندارم زمانی نشسته و استراحت کرده باشم. ما همیشه کار میکردیم، همیشه در حال دویدن و ورزش کردن بودیم. او به من یاد میداد که چگونه رانندگی کنم، او همیشه موسیقی میساخت و یا بر روی فیلم کار میکردیم."
پرینس بهار امسال در سنی بسیار کم در تلویزیون مشغول به کار شد. او گفت که از عمهاش (لاتویا) خواسته بود تا کاری برایش دست و پا کند.
پنیش پرسید که آیا او پدرش را "تنبل" توصیف میکند؟
پرینس با پاسخاش ادعای مدیران کمپانی اایجی که مایکل را تنبل خواندهاند را رد کرد: "این توصیف به هیچ وجه در مورد او صدق نمیکند."
بچهها نمیدانستند که پدرشان یک اسطورهی جهانی است
"ما همیشه به موسیقی او گوش میدادیم اما هرگز نمیدانستیم که او چقدر مشهور است. او نمیخواست ما بدانیم."
پرینس و پاریس فیلم یکی از اجراهای پدرشان را دیدند و وقتی شاهد بودند که هواداران از خود بیخود شده بر روی برانکارد از استادیوم بیرون برده میشوند، احساس کردند که پدرشان فرد مشهوری است.
"من و خواهرم یک بار فیلم یک کنسرت را بر روی یک نوار ویدیویی پیدا کردیم. دخترها را دیدیم که گریه میکردند و بر روی برانکارد بیرون برده میشوند."
بچهها در کودکی نقاب بر چهره داشتند

پنیش ضمن نمایش عکس، در مورد ماسکهایی پرسید که وقتی بچهها همراه با پدرشان از خانه بیرون میرفتند، به صورتشان میزدند تا شناخته نشوند. زیرا وقتی در کنار مایکل بودند، عکاسان تعقیبشان میکردند.
پرینس: "او میخواست مطمئن باشد که هیچکس چهرهی ما را نمیبیند. تا اگر بدون او بیرون رفتیم، هیچکس ما را نشناسد و بتوانیم کودکانی عادی باشیم."
پنیش: "آیا پدرتان از شما محافظت میکرد؟"
پرینس: "بسیار."
پرینس گفت که اما حالا همه جا مورد تعقیب عکاسان و خبرنگاران است: "میدانم که چرا این کار را میکرد. وقتی کوچک بودم، ماسکها آزار دهنده بود. گرم بود و پرها به صورتم میچسبیدند. اما حالا که بزرگتر شدهام میفهمم که چرا او این کار را میکرد."
پرستار گریس

پرینس گفت که پرستاران آنها گاهی وقتها تغییر میکردند اما بیشتر مدت گریس روآمبا پرستارشان بود. او بیان داشت که گریس پیش از به دنیا آمدن او به مدت دوازده سال برای پدرش در کمپانی او کار میکرد و پس از به دنیا آمدن او و یا خواهرش پاریس به عنوان پرستار آنان کارش را آغاز کرد. او تقریبا به مدت دوازده سال با آنها بود.
مایکل به آنها اجازه نمیداد که تنهایی بیرون بروند، اما اجازه میداد که همراه با پرستار گریس از خانه خارج شوند.
پنیش در مورد پاریس از وی سوال کرد. در جلسههای پیشین دادگاه فیلم بازجویی پاریس به نمایش درآمده بود که در آن در مورد پرستار گریس سخن میگفت. پاریس در آن فیلم گفته بود که پدرش از گریس خوشش نمیآمد و سعی میکرد او را از بچهها دور نگاه دارد. (
خبر)

پنیش: "آیا فیلمی را که در آن پاریس از گریس بد میگوید، دیدید؟"
پرینس: "بله."
پنیش: "او چرا چنین گفت؟"
پرینس: "پس از فوت بابا، هرکدام از ما مشکلات خودمان را داشتیم که باید با آنها کنار میآمدیم. او در حال حاضر روزهای سختی را پشت سر میگذارد. اما من چند روز پیش او را در کنار گریس دیدم، و شاد بودند."
پنیش: "گریس توسط پدر شما از کار اخراج شد؟"
پرینس: "بله."
پنیش: "میدانید چرا گریس اخراج شد؟"
پرینس: "بر اساس آنچه که به من گفته شد او یک سری مسائل شخصی داشت که باید خودش حلشان میکرد."

پس از فوت مایکل
پس از فوت مایکل، گریس توسط کاترین بازگردانده شد و به او گفت که بچهها او را میخواهند. پرینس در دادگاه گفت که او و خواهر و برادرش از بازگشت گریس شادمان بودند.
پنیش: "پس از فوت پدرتان، مادربزرگتان از او خواست بازگردد تا به شما کمک کند؟"
پرینس: "بله."
پنیش: "وقتی پاریس او را دید چه احساسی داشت؟"
پرینس: "من، خواهر و برادرم از دیدن یک چهرهی آشنا خوشحال بودیم."
گریس در دسامبر سال ۲۰۰۸ اخراج شد. در جلسههای پیشین دادگاه مشخص گردید که گانگ ور، مدیر کمپانی اایجی، به گریس گفته بود که دیگر به خدمات او نیازی ندارند زیرا کمپانی اایجی در پی کاهش هزینههای مایکل بود.
مایکل برای فرزندانش آهنگ ساخت
پنیش: "آیا پدرتان برای شما آهنگی ساخت؟"
پرینس: "بله."
پنیش سپس یک مونتاژ از عکسهای مایکل و بچهها با آهنگ You Are My Life را به نمایش درآورد. هیئت منصفه در انتهای این ویدیو سه فرزند مایکل را دید که با هدیهی ارزشمند پدرشان، سگی به نام کنیا، غافلگیر شدند. پرینس به آغوش پدرش پرید و از او تشکر کرد و سپس بچهها به نوبت کنیا را بغل کردند. این ویدیو در روز نخست بازگشایی پرونده نشان داده شده بود اما امروز بطور رسمی به عنوان یکی از مدارک پرونده قلمداد گشت. مایکل آهنگ You Are My Life از آلبوم Invincible را برای فرزندانش نوشته است.
فداکاریهای مایکل به عنوان پدر
مایکل فداکاریهای ریز و درشتی برای فرزندانش به انجام رساند. یکی از آنها خرید سگی به نام کنیا بود. پرینس گفت که آنها چند سال پیش در صبح کریسمس (سال ۲۰۰۶) یک لابرادور شکلاتی رنگ از پدرشان هدیه گرفتند. او گفت که پدرش از سگها وحشت داشت اما میخواست فرزندانش یکی از آنها را داشته باشند.
پنیش از پرینس پرسید که آن روز چه احساسی داشت؟
پرینس: "بسیار شادمان بودم."
پنیش: "وقتی شما، برادرتان، خواهرتان و پدرتان در لاس وگاس زندگی میکردید چه احساسی داشتید؟"
پرینس: "برایمان روزهای شادی بود."
******************************************
******************************************
بازگشت به لس آنجلس
پرینس گفت که آنها پیش از نقل مکان به کارول وود در دسامبر ۲۰۰۸، در هتل بل ایر در لس آنجلس زندگی میکردند. پرینس باخبر شده بود که پدرش قصد دارد تور کنسرت برگزار کند. پرینس با تمی در لاس وگاس آشنا بود اما نخستین بار رندی فیلیپس را در لس آنجلس دید.
در خانهی کارول وود، خدمتکار، پرستار بچه و آشپز با آنها زندگی میکرد. عمر نیز گاهی سر میزد. گریس اخراج شده بود و جای او را زنی به نام خواهر رُز گرفته بود. نخستین آشپز خانه، زنی به نام کای بود. او پس از مدتی اخراج شد و در ماه می جای او را یک آشپز مرد گرفت. این مرد پس از مدتی رفت و کای پیش از فوت مایکل به کارش بازگشت.
کمپانی اایجی و رندی فیلیپس
پرینس در مورد کمپانی اایجی و رندی فیلیپس، مدیر عامل آن، صحبت کرد. او گفت که پدرش "در مورد تور هیجان بسیاری داشت. این احتمالا آخرین بار بود و ما میتوانستیم اجرای او را ببینیم." اما "بنابر چیزی که او به من گفت، از شرایط راضی نبود. او دوست داشت وقت بیشتری برای تمرین و آماده شدن داشته باشد." او گفت که وقتی پدرش پس از تمرینات تور TII به خانه میآمد، خسته بود.
پرینس او گفت که یکبار اجرای روی صحنهی پدرش را در کودکی تماشا کرده بود اما چیز زیادی به خاطر نمیآورد. (کنسرت سال ۲۰۰۱ در مدیسون اسکوئر)
پرینس شاهد گفتگوهای تلفنی پدرش بود. بیشتر وقتها با رندی فیلیپس یا دکتر تمی حرف میزد. او گفت که وقتی پدرش تلفنی با فیلیپس حرف میزد، برآشفته میشد.
"وقتی گوشی را میگذاشت گاهی گریه میکرد. یکبار گفت «آنها دارند مرا میکشند، دارند مرا میکشند.»"
وقتی پنیش پرسید که او در مورد چه کسی صحبت میکرد، پرینس گفت: "افراد اایجی، رندی فیلیپس، دکتر تمی."
او گفت پدرش از فیلیپس بیم داشت. پرینس گفت که فیلیپس اغلب در گوش موری نجوا میکرد.
دکتر تمی
پرینس حس خوبی به دکتر "قلابی" تمی نداشت. او را به مدت سه سال بود که میشناخت. تمی انرژی منفی به آنان میداد. او خاطرهی روزی را به خاطر آورد که پدرش با عصبانیت سعی کرده بود تمی را از پشت تلفن اخراج کند. تمی مدیر برنامه بود.
پرینس در توصیف پدرش گفت: "بابایم اهل جنگ نبود. او مانند مادربزرگم بود، همیشه بسیار مهربان بود. برای همین بابابزرگم را خبر کرد."
"وقتی در هتل بل ایر بودیم، بابا سعی کرد دکتر تمی را اخراج کند. بر سرش فریاد کشید و به او ناسزا گفت. من و خواهرم او را تشویق کردیم. دوست نداشتیم دکتر تمی نزدیکمان باشد. او انرژی بدی به ما میداد و بابایم را ناراحت میکرد. بابا همیشه آرام و خوش بین بود و لبخند میزد، اما وقتی با تمی حرف میزد، برآشفته میشد."
پرینس گفت که فکر میکند آن آخرین باری بود که پدرش با تمی حرف زد. البته تمی بازهم پیدایش شد و پرینس فکر میکند به این دلیل بود که تمی درگیر خرید خانهای برای آنها شده بود. او جزئیات را نمیدانست.
کانراد موری
پرینس گفت که نخستین بار دکتر کانراد موری را در وگاس ملاقات کرد. او به عنوان پزشک خانواده کار میکرد: "او به خانهی ما میآمد تا برای بسیاری بیماریها درمانمان کند، سرماخوردگی و چیزهایی از این دست."
او گفت که وقتی به کارول وود نقل مکان کردند، در ابتدا پرستار شریلین لی به خانهشان میآمد. لی در اتاق نشیمن طبقهی اول خانه به پدرش سرم وصل کرد. پرینس گفت که فکر میکرد تزریق برای آن بوده است که پدرش پروتئین لازم را دریافت کند، زیرا او به شدت کار میکرد و کالری میسوازند.
پس از آن دیگر خبری از لی نبود و جایش را موری گرفت. در ماههای منتهی به مرگ مایکل، موری هر روز به خانه میآمد و شبها میماند. وقتی آنان در لاس وگاس بودند، موری در خانهشان نمیماند اما در کارول وود وضع فرق کرده بود:
"دکتر موری هر روز میآمد، به جز یکشنبه. شبها. او شبها میماند. در ابتدا وقتی در طبقهی پایین بودند، یکبار دیدم که به بابا سرم تزریق میکرد. یک مایع شفاف بود."
پرینس گفت که فکر میکرد ویتامین به پدرش تزریق میشد. او گفت که موری در ابتدای حضورش در خانه، تزریق به پدرش را در کتابخانه انجام میداد. این کار سپس به اتاق نشیمن طبقهی پایین و سپس اتاق بزرگ طبقهی بالا یعنی اتاق خواب مایکل منتقل شد.

نقشهی خانهی کاروول و محل قرارگیری اتاق مایکل و فرزندان به نمایش درآمد. پاریس و پرینس اتاقهای مجزای خود را داشتند. بلنکت در اتاقهای آنها میماند، گاهی در نزد پرینس و گاهی پاریس.
او گفت که هرگز شاهد درمانهایی که موری در داخل اتاق خواب بر روی پدرش به انجام میرساند، نبود زیرا در بسته بود.
پنیش: "در اتاق قفل بود؟"
پرینس: "من یکبار امتحان کردم و در قفل بود. آن روز بابا از طریق اسکایپ با فردی در هند، مدیتیشن انجام میداد و در را قفل میکرد تا بتواند تمرکز کند."
پرینس در بازجویی گفته بود که یکبار که با خواهر و برادرش قایم موشک بازی میکرد، میخواست وارد این اتاق شود اما در قفل بود.
پرینس گفت که ماموران امنیتی اجازهی ورود به خانه را نداشتند. سایر افراد نمیتوانستند به اتاق مایکل بروند اما دکتر موری میتوانست به آنجا برود. پرینس گفت که وقتی پدرش مدیتیشین انجام میداد یا موری او را مورد مداوا قرار میداد، در اتاق بسته بود. او نمیداند آیا همیشه در اتاق قفل بود یا خیر زیرا فقط یک بار آزمون کرده بود. او گفت صبحها در اتاق باز بود. موری در غروب به کارول وود میآمد. وقتی در اتاق بسته بود، پرینس به آنجا نمیرفت و چیزی در این باره از پدرش نپرسیده بود.
وقتی پنیش پرسید که آیا پرینس هرگز تجهیزات پزشکی را در خانهشان دیده بود، او گفت که کپسولهای اکسیژن و پایههای سرم را دیده بود. این تجهیزات یا بیرون درب منزل در کنار اتاقک نگهبانی و یا درون خانه در پایین پلهها قرار داشتند. پرینس گفت که این تهجیزات را پیشتر در خانههای سابقشان مشاهده نکرده بود.
پنیش: "آیا فکر میکردید که داشتنن کپسول اکسیژن عجیب است؟"
پرینس: "خیر، من دوازده ساله بودم. و طبق درک من (دکتر موری) وظیفهاش این بود که اطمینان حاصل کند که بابایم سلامت میماند."
پرداخت به موری
پرینس بیان داشت که بنابر گفتههای پدرش، اایجی مسئول پرداخت دستمزد موری بود اما آنها پولی پرداخت نمیکردند و مایکل از این بابت احساس بدی داشت.
او گفت که پدرش چند بار (در حدود ده بار) به او و خواهرش پاریس پول (دستهی تا نشدهی صد دلاری با روبانی دور آن) داد تا آن را به موری بدهند. پرینس گفت که مقدار پول بسیار زیاد نبوده است. این نوجوان گفت که پدرش به او گفته بود موری پول را از دستان وی قبول نمیکند و خواسته بود تا بچهها آن را به وی بدهند. موری همچنین تمام پولی که بچهها به او میدادند را قبول نمیکرد و بخشی از آن را میگرفت. پرینس گفت که پدرش با پرداخت این پول سعی داشت موری را تا زمانی که چک دستمزدش توسط کمپانی اایجی پرداخت میشد، کمک کند. این پول برای پوشش هزینههای اساسی او مانند خوراک، آب و بنزین به او داده میشد.
طی پرسشهای ماروین پونتام، وکیل کمپانی، پرینس گفت که شاهد بود پدرش در کارول وود به موری پول تعارف کرد اما موری هرگز نپذیرفت. پرینس گفت که درکاش این بود که موری از این بابت احساس بدی داشت.
ماروین پونتام بخشی از ویدیوی بازجویی پرینس را به نمایش گذاشت که در آن میگفت پدرش به موری پول پرداخت کرده بود. پرینس در جایگاه توضیح داد که پدرش در لاس وگاس به موری پول نقد پرداخت میکرد و موری میپذیرفت، اما پس از بستن قرارداد با کمپانی و نقل مکان به کارول وود این رویه تغییر کرد. کمپانی مسئول پرداخت به موری بود و از آنجا که آنها پولی نمیپرداختند، مایکل سعی میکرد در هزینهها موری را یاری کند، اما موری پولی از مایکل قبول نمیکرد. پرینس همچنین تاکید کرد که در وگاس پدرش برای موری چک نمیکشید و بطور نقدی پرداخت میکرد.
جدل فیلیپس و موری در شب فوت مایکل
پرینس گفت که چند باری رندی فیلیپس را در کارول وود دیده بود. گاهی وقتها حضور او در خانه پرینس را متعجب میکرد، زیرا فیلیپس بدون خبر قبلی و در غیاب پدرش میآمد. فیلیپس گاهی وقتها با دکتر تمی و یا با مردان دیگری که پرینس نمیشناخت به خانهشان میآمد. پرینس دیده بود که فیلیپس در پایین پلهها با دکتر تمی صحبت میکرد.
پرینس در مورد دکتر تمی گفت: "بر اساس آنچه که شنیدهام او اصلا دکتر نیست."
پرینس: "من تعجب کردم که آنها همگی در خانه بودند. مدتی بود که دکتر تمی را ندیده بودم. هنوز هم از او خوشم نمیآمد."
پرینس گفت که دو بار شاهد گفتگوی فیلیپس با موری بود و در هر دوی آنها فیلیپس، آرنج موری را گرفته بود. فیلیپس به آهستگی با موری نجوا میکرد. او گفت که فیلیپس پرخاشگر به نظر میرسید. پرینس صحبتهای آنان را نشنیده بود.
رویداد اول: "او (فیلیپس) با موری صحبت میکرد. فرد دیگری همراهش نبود. او به آهستگی نجوا میکرد. من برایش آب آورده بودم. او داشت با دکتری موری حرف میزد، آرنجاش را گرفته بود و پرخاشگر به نظر میرسید."
پنیش یکبار دیگر از پرینس خواست تا رفتار فیلیپس را توصیف کند. پرینس گفت: "او پشت آرنجاش را گرفته بود. آنها بسیار نزدیک بودند و او دستاناش را حرکت میداد."
پنیش: "آیا باعث تعجب شما شد؟"
پرینس: "بله."
مایکل در خانه نبود، او برای تور تمرین میکرد. پرینس تاریخ دقیق این حادثه را به خاطر نمیآورد اما گفت که غروب بود. همان زمانی که موری به خانهشان میآمد. پرینس در بازجویی گفته بود که صبح روز بعد پدرش را در جریان قرار داده بود.
رویداد دوم: پرینس یکبار دیگر نیز شاهد رویارویی فیلیپس و موری بود، یک یا دو شب پیش از فوت پدرش. او تصریح کرد که این رویداد به احتمال زیاد در شب ۲۴ ژوئن، شب پیش از فوت پدرش بود. مایکل در خانه نبود. او برای تمرین تور به استپلس سنتر رفته بود. پرینس از اتاقک نگهبانی بیرون ساختمان با پدرش تماس گرفت و به او گفت که فیلیپس در خانه است. مایکل به پرینس گفت که به فیلیپس چیزی برای خوردن و نوشیدن تعارف کند. پرینس دوازده ساله بود.
پرینس به نزد آنها بازگشت. آنها چیزی برای خوردن نمیخواستند، اما طبق آموزههای پدرش، پرینس برای تهیهی خوراک برای آنان به آشپزخانه رفت. او توضیح داد: "بابا همیشه میگفت که چیپس یا سالسا یا اوردور (برای مهمان) ببرم."
پرینس با چیپس و سالسا به نزد آنان بازگشت و دید که فیلیپس و موری در پایین پلهها صحبت میکنند و فیلیپس باز هم آرنج موری را گرفته بود.
ماروین پونتام سعی کرد شهادت پرینس را به چالش بکشد. او فیلم بازجویی را نشان داد که در آن پرینس میگفت صبح پس از این حادثه پدرش را در جریان قرار داده بود در حالیکه پرینس در صبح ۲۵ ژوئن اصلا پدرش را ندید. پرینس روی حرفاش ماند و گفت که اینها دو رویداد کاملا مجزا بودهاند.
در خارج از دادگاه، والری واس وکیل موری و ماروین پوتنام وکیل کمپانی در دفاع از موکلان خود گفتند ملاقات فیلیپس و موری هرگز رخ نداده بود. پوتنام گفت که آنها پرینس را بار دیگر به جایگاه خواهند خواست. پرینس در این روز شاهد وکلای جکسونها بود. پوتنام گفت: "وقتی او برای ما به جایگاه بیاید نشان خواهیم داد که موضوع آنگونه که او تعریف کرده، نبوده است. او یک پسر دوازده ساله بود که مجبور شد با چنین رنج بزرگی روبرو شود."
وقتی مایکل مرد، پرینس دوازده سال داشت اما گفت که پدرش مسائل محرمانه را به او میگفت. مایکل به پرینس گفته بود که به چه افرادی اعتماد دارد یا ندارد و نیز گفته بود که وقتی برای تور آماده میشد از چه مسائلی میترسید و نگران چه بود.
پونتام از پرینس پرسید که در نبود پدرش افراد چگونه به خانه وارد میشدند؟
پرینس: "(نگهبانان) به رندی فیلیپس، دکتر تمی و افراد اایجی اجازهی ورود میدادند اما افرادی مانند پدربزرگ من از ورود منع میشدند."
وضعیت جسمانی مایکل پیش از مرگ
پرینس: "در آن زمان از دید من سالم و سلامت بود. من ندیدم زیاد غذا بخورد. او در تنهایی زیاد میخورد، نمیدانم آیا در تمرینات غذا میخورد یا نه. میدانستم که به شدت کار میکرد. من به عکسهای سالگرد ازدواج مادربزرگ و پدربزرگم نگاه کردهام (آخرین مهمانی خانوادگی جکسونها با حضور مایکل مدتی پیش از مرگش)، او بسیار بسیار لاغر، پوست و استخوان شده بود، تقریبا دچار سوء تغذیه بود."
پنیش پرسید که آیا در هفتههای آخر متوجهی نکتهی عجیبی شده بود؟
پرینس: "گاهی وقتها از پلهها پایین میآمد و در حال انجماد بود در حالیکه تابستان بود. نمیدانستم چرا احساس سرما میکرد. و برخی روزها میگفت که داغ است. دمای بدناش بالا و پایین میشد. گاهی وقتها نیروی کافی را نداشت. او بطور قطع بقدر کافی قوی نبود."
روز فوت مایکل
آخرین دیدار پرینس با پدرش یک روز پیش از فوتش بود و آخرین گفتگوی آن شب پیش از فوت پدرش، وقتی به او زنگ زد تا بگوید که فیلیپس در خانهشان است.
در روز ۲۵ ژوئن پرینس در اتاق نشیمن طبقهی پایین در کنار خواهر، برادر و خواهر رُز وقت میگذراند که:
"از طبقهی بالای صدای جیغ و فریاد آمد و یک نفر با شتاب از اتاق بیرون پرید و شنیدم که از پلهها پایین آمد. من به آشپزخانه دویدم تا ببینم چه خبر شده است و دیدم که دکتر موری دوان دوان از پلهها به طبقهی بالا برمیگردد. کای نگران به نظر میرسید، گفت که دکتر موری مرا به طبقهی بالا صدا زده است. در همان زمان آلبرتو (آلوارز، سرنگهبان) داخل شد."
در طبقهی بالای ساختمان که اتاق مایکل قرار داشت، پرینش به لطف پزشک موری شاهد صحنهی دلخراش مرگ پدرش بود.
"دیدم که دکتر موری جیغ میکشید و بر روی تخت به بابا تنفس مصنوعی میداد. بابا اندکی از تخت آویزان شده بود و چشمانش به داخل سرش بازگشته بود. کمی بعد آلبرتو وارد شد. خواهرم به طبقهی بالا آمد. تمام مدت جیغ میکشید و میگفت که بابایش را میخواهد."

پرینس کوچک تمام آن مدت اشک میریخت. بچهها سپس به طبقهی پایین برده شدند. پرینس ادامه داد: "من پایین پلهها گریه کنان به انتظار ایستادم تا آمبولانس برسد."
پرینس دید که پدرش بر روی برانکارد به بیمارستان منتقل شد. آنها در پی آمبولانس روان شدند. در اتومبیل پرینس دوازده ساله سعی میکرد خواهر یازده ساله و برادر هفت سالهاش را آرام کند.
"به خواهرم چیزی را گفتم که بابا همیشه به ما میگفت، اینکه فرشتهها همه جا هستند و گفتم فرشتهها از بابا مراقبت میکنند."
وقتی پرینس خاطرهی این روز وحشتناک را در دادگاه بازگویی میکرد، چشمانش قرمز شد اما اجازه نداد احساسات بر او غلبه کند و گریه نکرد. او طی تمام مدت حضورش در دادگاهی که پیش از آن شاهد شکسته شدن بزرگسالان بود، بر اعصاب و احساسات خود مسلط ماند.
پرینس گفت که در آن لحظه خوش بین و امیدوار بود که پدرش نجات پیدا میکند تا وقتیکه دکتر موری به داخل اتاقی در بیمارستان آمد و به او، خواهر و برادرش گفت که پدرشان مرده است: "متاسفم بچهها، بابا مرد."
علاوه بر آنها، خواهر رُز، مامور امنیتی و فرانک دلیو مدیر برنامهی پدرش در اتاق بودند. پرینس گفت که فرانک دلیو به آنها گفت که پدرشان سکتهی قلبی کرده است.
پرینس به یاد آورد: "ما فقط گریه کردیم."
مراسم یادبود مایکل

پرینس سپس به مراسم یادبود پدرش در روز ۷ جولای ۲۰۰۹، دوازده روز پس از فوت پدرش پرداخت. در پایان مراسم، بچهها روی صحنه آمدند و پاریس با گفتن چند جمله، اشکهای بسیاری را جاری ساخت.
ویدیوی سخنرانی پاریس در مراسم یادبود به نمایش درآمد و پاریس گفت: "از وقتی به دنیا آمدم، بابا بهترین پدری بود که میتوانستید تصور کنید. فقط میخواستم بگویم که خیلی دوستاش دارم."
******************************************
******************************************
پرینس توضیح داد که سخنرانی خواهرش برنامه ریزی نشده بود: "او فقط میکروفون را گرفت و شروع کرد به حرف زدن."
شرح مراسم یادبود مایکل را در
اینجا بخوانید.
زندگی پس از فوت پدر
پرینس گفت که او اکنون در کنار مادربزرگ، ترنت پسرعموی پدرش، خواهر و برادرش در کالاباساس زندگی میکند. او گفت که آنها هر سال تابستان برای مراسم یادبود پدرشان به خانهی کودکی او در شهر گری میروند، جایی که یک بنای یادبود از وی برپا شده است.
پنیش عکسی از آنها را که به یک بازی بیسبال در گری مربوط میشد به نمایش گذاشت. آنها توپ آغاز بازی را پرتاب کرده بودند. (
خبر)

پرینس در مورد عکسی دیگر توضیح داد که در مراسم خیریهی بمبی در آلمان گرفته شده بود. او گفت لباسی شبیه آنچه که پدرش سالها پیش در این مراسم پوشیده بود، برتن داشت. گرداگرد پرینس را کودکان سازمانهای خیریه گرفته بودند. (
خبر)

پرینس در مورد عکس دیگری گفت که او را در بیمارستانی که در آن کار میکند، نشان میدهد. در سال ۲۰۱۱ کپیهای تهیه شده از نقاشیهای مایکل توسط فرزندانش به بیمارستان کودکان لس آنجلس اهدا شد. (
خبر)

یک عکس دیگر کاترین را در کنار فرزندان مایکل نشان میداد. پرینس نمیتوانست به خاطر بیاورد که عکس در چه مراسمی گرفته شده است. این عکس مربوط به مراسم ادای احترام به مایکل در سینمای چینیها بود. (
خبر)

تصویر دیگری به نمایش گذاشته شد. پرینس گفت که این عکس در هتل پاسادنا گرفته شده بود، جایی که برای شبکهی ایتی از کارگردان و بازیگران فیلم OZ مصاحبه میگرفت.

زمستان سال گذشته پرینس چند روزی به عنوان گزارشگر ویژهی تلویزیون ایتی (
خبر) فعالیت کرد. همچنین در بهار امسال سریالی با بازی او از تلویزیون پخش شد که البته نقش پرینس بسیار کوتاه بود. (
خبر)
پرینس گفت که به عمهاش (لاتویا) گفته بود که میخواهد کار کند و او ایتی را پیشنهاد داد. پرینس گفت که این کار را پذیرفت زیرا فکر کرد که تجربهی بزرگ و تازهای خواهد بود. او گفت که از این برنامه لذت برد و برایش سرگرم کننده بود.
تاثیر فوت پدر بر زندگی بچهها

عکس دیده نشدهای از مایکل و فرزندانش که در دادگاه به نمایش درآمد
پس از وقت استراحت صبح، پرینس به جایگاه بازگشت. وقتی پینش از او خواست تا تاثیر مرگ پدرش بر روی زندگیاش را عنوان کند، او گفت که مادربزرگ و پسرعمو تیجی، قیمهای او هستند. پرینس تایید کرد که آنها نهایت تلاش خود را برای کمک به آنان به کار میبرند، اما: "دیگر هیچ چیز مانند قبل نخواهد شد."
او گفت که خواب شبانه برایش دشوار شده است: "شبها نمیتوانم بخوابم. خوابیدن برایم سخت شده است." و مرگ پدرش یک ضربهی احساسی بزرگ برای او بوده است: "تا مدتها از نظر احساسی از بسیاری از مردم دوری میکردم."
او همچنین از اینکه نمیتواند برخی رویدادهای زندگیاش را با پدرش به اشتراک بگذارد، در رنج است: "نخستین روز مدرسه، اولین دوست دختر، گواهینامهی رانندگی، عضویت در انجمن دانش آموزان نخبه، تمامی کارهای هنریام با جواهرات."
پنیش: "آیا پدرتان از کار شما در تیم رباتیک احساس غرور میکرد؟"
پرینس: "شاید، من سعی کردم او را سربلند کنم."

او سپس در مورد خواهرش پاریس سخن گفت: "او بیش از بقیهی ما ضربه خورده است. او شاهزداه خانم بابایم بود. او به شیوهی خودش با مسائل کنار میآید." پرینس گفت که خواهرش روزهای سختی را پشت سر میگذارد. همگی آنها و به ویژه تیجی سعی میکنند به او کمک کنند.
پرینس گفت که او و پاریس پس از مرگ پدرشان دیگر جشن تولد نمیگیرند. بدون حضور او لطفی ندارد: "ما با بابا جشن میگرفتیم. بدون او دیگر مانند گذشته نیست." اما زادروزهای بلنکت را جشن میگیرند.
پرینس: "مطمئنم نیستم که بلنکت میداند که چه چیزی را از دست داده است. او بسیار کوچک است. او هنوز دارد بزرگ میشود، مثل خودم. و پدری ندارد که هدایتاش کند یا درست و نادرست را به او بگوید. البته برای این کار کسی هست اما نه به شکلی که بابایم انجام میداد."
پرینس بیان داشت که آنها به عنوان یک خانواده نهایت تلاش خود را در این زمینه انجام میدهند. او گفت که عملکرد بلنکت در مدرسه عالی است، او ورزشهای رزمی (کاراته) انجام میدهد. در خانه با او و یا پسرعموها بازی ویدیویی میکند.
پنیش: "آیا دلتان برای پدرتان بسیار تنگ شده است؟"
پرینس: "بله."
پنیش: "آیا روزی هست که احساس دلتنگی نکنید؟"
پرینس: "خیر."
بازجویی از بچهها پیش از دادگاه و ناراحتی روحی پاریس
پرینس و پاریس هریک طی دو روز در ماه مارس امسال توسط وکلای کمپانی مورد بازجویی قرار گرفتند. پرینس گفت که نخستین بازجوییاش در روز شنبه در دفتر ماروین پونتام بود.

پنیش: "وقتی آقای پونتام سوال میپرسیدند، ترسیده بودید؟"
پرینس: "نه زیاد نترسیدم. راستش میخواستم عذر خواهی کنم، آن روز نمیدانستم که میبایست کت و شلوار میپوشیدم. نمیدانستم که چگونه رویدادی خواهد بود. کسی نمیخواهد آخر هفتهاش را اینگونه بگذراند."
وقتی پرینس بابت نپوشیدن کت و شلوار عذر خواست، حضار به خنده پرداختند.
روز دوم طی هفته برگزار شد، وقتی پرینس در مدرسه درس میخواند. او برای شرکت در جلسهی بازجویی، کلاس درس را ترک کرده بود. پونتام در آن روز ۳۵۳ صفحه سوال را طی چند ساعت از پرینس پرسیده بود.
پنیش اشاره کرد که بازجویی پاریس در هفت ساعت انجام گرفته بود. پاریس پس از بازجویی دچار مشکلات روحی شد. پرینس میدانست که بازجویی وضع روحی خواهرش را به هم خواهد ریخت و نگران این موضوع بود. پرینس گفت: "وقتی بازجویی من تمام شد به تیجی گفتم که پاریس نباید در بازجویی شرکت کند." او گفت که خواهرش: "قبل، بعد و طی بازجویی دچار مشکل بود."
پرینس گفت که بازجویی خواهرش نیز توسط پونتام انجام گرفت. قرار بود این بازجویی در دفتر پونتام باشد اما تیجی تقاضا کرده بود که مکان به اتاق هیئت منصفه در دادگاه منتقل شود.
وقتی پنیش از مصائب بازجویی وکلای کمپانی سخن گفت، نوبت به ماروین پونتام رسید.
پونتام: "آیا یادتان میآید که مادربزرگتان از ما به خاطر همکاریمان تشکر کرد؟"
پرینس: "خیر."
پونتام: "آیا یادتان میآید که گفتید خسته هستید و میخواستید بازجویی را ترک کنید و ما موافقت کردیم؟
پرینس: "بله." او البته اشاره کرد که میخواست جلسهی دوم را زودتر به پایان برساند و برود، اما به سوالات ادامه داد.
پنیش سپس از پرینس پرسید که آیا پونتام طی بازجویی از وی با پستی رفتار میکرد؟
پرینس: "نمیدانم تعریف شما از رفتار پست چیست."
پنیش: "اجازه بدهید اینگونه بپرسم، آیا او مانند وکیلی که سعی دارد بهترین دفاع را از موکلش به انجام برساند، رفتار میکرد؟"
پرینس: "بله، به عنوان یک وکیل مدافع. من نمیخواهم شنبههایم را اینگونه (بازجویی) بگذرانم."
پنیش: "بسیار خوب، درک میکنم، اما ایشان با بدجنسی رفتار میکردند؟"
پرینس: "نمیدانم، من با وکلای مدافع سر و کار ندارم، نمیدانم آیا با بدجنسی بود یا..."
پنیش: "بسیار خوب، پس آقای پونتام با بدجنسی با شما رفتار نکردند. درست است؟"
پرینس: "بله."
پونتام گفت که آنها پرینس را به عنوان شاهد خود احضار میکنند. پنیش گفت: "بسیار خوب، برش گردانید." قاضی سپس به پرینس گفت که میتواند جایگاه را ترک کند. پس از پایان شهادت، پرینس وکیلشان دبورا چنگ را در آغوش گرفت و نیز به طرف ماروین پوتنام رفت و با او دست داد. بنظر میرسید که چنگ چیزهایی در مورد نمرههای درسی پرینس به پوتنام گفت.
دادگاه سپس برای صرف ناهار تعطیل شد. شاهدان روز بعد، تاج و تیجی جکسون، برادرزادههای مایکل خواهند بود. پنیش گفت که کاترین بینهایت به پرینس افتخار میکند. وی بیان داشت در مورد شهادت پاریس خبر قطی ندارد و این تصمیم بر عهدهی پزشک وی خواهد بود. وکیل کمپانی نیز درخواست کرده بود تا بلنکت را به عنوان شاهد احضار کنند. قاضی با توجه به توصیهی روانشناس که گفته بود این کار برای وی زیان بار خواهد بود، درخواست پوتنام را رد کرد.
منبع: eMJey.com / ABC News & AP & AFP & CNN & LA Times