- ارسال ها: 540
- تشکرهای دریافت شده: 575
شعر
کمتر
بیشتر
13 سال 2 ماه قبل - 13 سال 2 ماه قبل #24758
توسط NicoleL2
فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
در خانه ات هستی و می بینی:
در ژرف اقیانوس آرام
نسل فلان ماهی، _هزاران سال پیش از ما_
نابود گردیده است.
در خانه ات هستی و می خوانی:
نور فلان سیاره، صدها سال نوری
_تا بگذرد از کهکشان ما_
پهنای این هفت آسمان را درنَوَردیده است!
در خانه ات هستی و از این گونه بسیار
هر روز می بینی و می خوانی و می دانی.
اما، نمی دانی
اینک، سه روز است
همسایه ات، تنهای تنها، در اتاقش
از این جهانِ بی ترحم، چشم پوشیده است!
همسایه ی بیمار
همسایه ی تنها
داروی قلبش را
در استکان هم ریخته،
نزدیک لب آورده،
آه، اما ننوشیده است!
آشفتگی هایی گواهی می دهد:
تا باخبر سازد شما را، شمایان را
بسیار کوشیده است.
همسایه ای امروز می گفت:
_البته با افسوس_
_«من، سایه اش را گاه می دیدم
از پشت شیشه،
مثل این که مشت بر دیوار می زد!»
و آن دیگری،
_افسرده_ می افزود:
_«من هم صدایی می شنیدم،
از پشت در،
بی شک،
تنهایی اش را زار می زد!»
(فریدون مشیری)[/size]
در ژرف اقیانوس آرام
نسل فلان ماهی، _هزاران سال پیش از ما_
نابود گردیده است.
در خانه ات هستی و می خوانی:
نور فلان سیاره، صدها سال نوری
_تا بگذرد از کهکشان ما_
پهنای این هفت آسمان را درنَوَردیده است!
در خانه ات هستی و از این گونه بسیار
هر روز می بینی و می خوانی و می دانی.
اما، نمی دانی
اینک، سه روز است
همسایه ات، تنهای تنها، در اتاقش
از این جهانِ بی ترحم، چشم پوشیده است!
همسایه ی بیمار
همسایه ی تنها
داروی قلبش را
در استکان هم ریخته،
نزدیک لب آورده،
آه، اما ننوشیده است!
آشفتگی هایی گواهی می دهد:
تا باخبر سازد شما را، شمایان را
بسیار کوشیده است.
همسایه ای امروز می گفت:
_البته با افسوس_
_«من، سایه اش را گاه می دیدم
از پشت شیشه،
مثل این که مشت بر دیوار می زد!»
و آن دیگری،
_افسرده_ می افزود:
_«من هم صدایی می شنیدم،
از پشت در،
بی شک،
تنهایی اش را زار می زد!»
(فریدون مشیری)[/size]
فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
Last edit: 13 سال 2 ماه قبل by NicoleL2.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: شاپرک, Michaellover
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
کمتر
بیشتر
- ارسال ها: 540
- تشکرهای دریافت شده: 575
13 سال 2 ماه قبل - 13 سال 3 هفته قبل #24816
توسط NicoleL2
فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
عاشق مشوید اگر توانید
تا در غم عاشقی نمانید
هرگز مبرید نام عاشق را
تا دفتر عشق بر نخوانید
آب رخ عاشقان مریزید
تا آب ز چشم خود نرانید
معشوقه وفای کس نجوید
هر چند ز دیده خون چکانید
این است رضای او که اکنون
بر روی زمین یکی نمانید
این است سخن که گفته آمد
گر نیست درست بر نخوانید
این است نصیحت سنایی
عاشق مشوید اگر توانید
(سنایی)
تا در غم عاشقی نمانید
هرگز مبرید نام عاشق را
تا دفتر عشق بر نخوانید
آب رخ عاشقان مریزید
تا آب ز چشم خود نرانید
معشوقه وفای کس نجوید
هر چند ز دیده خون چکانید
این است رضای او که اکنون
بر روی زمین یکی نمانید
این است سخن که گفته آمد
گر نیست درست بر نخوانید
این است نصیحت سنایی
عاشق مشوید اگر توانید
(سنایی)
فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
Last edit: 13 سال 3 هفته قبل by NicoleL2.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
کمتر
بیشتر
- ارسال ها: 540
- تشکرهای دریافت شده: 575
13 سال 2 ماه قبل #24925
توسط NicoleL2
فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
باشد! نه اینگونه که تو تا می کنی ! باشد !
با ما صمیمی نه ! مدارا می کنی ! باشد !
قدری کنارم باش - دردم پرسشی دارد
در پاسخش این پا و آن پا می کنی ! باشد !
طفلک هنوزم خانه بر دوش است و بی سامان
دستی برای عشق بالا می کنی ؟ باشد !
قلب تمام شعرهایم از تپش افتاد
با یک غزل آن را مداوا می کنی ؟ باشد !
گفتی : مداوا نه ! مداوا نه ! غزل هم نه !
باشد ! نه اینگونه که تو تا می کنی ! باشد !
با ما صمیمی نه ! مدارا می کنی ! باشد !
قدری کنارم باش - دردم پرسشی دارد
در پاسخش این پا و آن پا می کنی ! باشد !
طفلک هنوزم خانه بر دوش است و بی سامان
دستی برای عشق بالا می کنی ؟ باشد !
قلب تمام شعرهایم از تپش افتاد
با یک غزل آن را مداوا می کنی ؟ باشد !
گفتی : مداوا نه ! مداوا نه ! غزل هم نه !
باشد ! نه اینگونه که تو تا می کنی ! باشد !
فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
کمتر
بیشتر
- ارسال ها: 540
- تشکرهای دریافت شده: 575
13 سال 2 ماه قبل #25039
توسط NicoleL2
فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
دیدی که سخت نیست تنها بدون من؟
دیدی که صبح میشود شب ها بدون من؟
این نبض زندگی بی وقفه میزند
فرقی نمی کند با من،بدون من
دیروز اگرچه سخت،امروز هم گذشت
چیزی نمیشود فردا بدون من....
دیدی که صبح میشود شب ها بدون من؟
این نبض زندگی بی وقفه میزند
فرقی نمی کند با من،بدون من
دیروز اگرچه سخت،امروز هم گذشت
چیزی نمیشود فردا بدون من....
فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
کمتر
بیشتر
- ارسال ها: 540
- تشکرهای دریافت شده: 575
13 سال 2 ماه قبل - 13 سال 3 هفته قبل #25423
توسط NicoleL2
فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
میگن هیچ عشقی تو دنیا ، مثله عشقه اولین نیست
میگذره یه عمری اما ، از خیالت رفتنی نیست
داغه عشقه هیچکی مثله ، اونکه پس میزنتت نیست
چقده تنهاشی وقتی ، هیچکسی هم قدمت نیست
چقده سخته بدونی ،اونکه میخوایش نمیمونه
که دلش یه جایه دیگست و همه وجودش ماله اونه
چقده برای اونکه ، جون میدی غریبه باشی
بگی میخوام با تو باشم ، بگه میخوام که نباشی
(عشق اول-با صدای مهدی احمدوند)
میگذره یه عمری اما ، از خیالت رفتنی نیست
داغه عشقه هیچکی مثله ، اونکه پس میزنتت نیست
چقده تنهاشی وقتی ، هیچکسی هم قدمت نیست
چقده سخته بدونی ،اونکه میخوایش نمیمونه
که دلش یه جایه دیگست و همه وجودش ماله اونه
چقده برای اونکه ، جون میدی غریبه باشی
بگی میخوام با تو باشم ، بگه میخوام که نباشی
(عشق اول-با صدای مهدی احمدوند)
فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
Last edit: 13 سال 3 هفته قبل by NicoleL2.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: FeanoR, کوچکترین طرفدار
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
کمتر
بیشتر
- ارسال ها: 540
- تشکرهای دریافت شده: 575
13 سال 1 ماه قبل - 13 سال 3 هفته قبل #25546
توسط NicoleL2
فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
یه مدت می خوام ول کنم زندگی رو
بذارم کنار عشقو دیوونگی رو
چشامو رو اونی که می خوام ببندم
یه مدت با هیچی ، با هیشکی نخندم
یه مدت می خوام لَنگ چیزی نباشم
هراسون و دلتنگ چیزی نباشم
بترسن همه آدما از منی که
قراره یه مدت بشم یکی دیگه
تو می دونی احوال خوبی ندارم
غروبم سکوتم گمم بی قرارم
واسه این که خورشید چشمام بتابه
یه مدت باید بی توقف ببارم
ببخشید که آروم نمی گیرم از عشق
گریزونم از خنده و سیرم از عشق
بهت قول می دم باز بشم مثل اول
بازم واسه تو ، با تو میمیرم از عشق
یه کم فرصت و استراحت می خوام
یه شب خواب شیرین و راحت می خوام
می خوام بچه شم باز تو این سن و سال
یه مدت جداشم از این حس و حال...
(ترانه ی"یه مدت میخوام"-با صدای عرفان سلیمی)
بذارم کنار عشقو دیوونگی رو
چشامو رو اونی که می خوام ببندم
یه مدت با هیچی ، با هیشکی نخندم
یه مدت می خوام لَنگ چیزی نباشم
هراسون و دلتنگ چیزی نباشم
بترسن همه آدما از منی که
قراره یه مدت بشم یکی دیگه
تو می دونی احوال خوبی ندارم
غروبم سکوتم گمم بی قرارم
واسه این که خورشید چشمام بتابه
یه مدت باید بی توقف ببارم
ببخشید که آروم نمی گیرم از عشق
گریزونم از خنده و سیرم از عشق
بهت قول می دم باز بشم مثل اول
بازم واسه تو ، با تو میمیرم از عشق
یه کم فرصت و استراحت می خوام
یه شب خواب شیرین و راحت می خوام
می خوام بچه شم باز تو این سن و سال
یه مدت جداشم از این حس و حال...
(ترانه ی"یه مدت میخوام"-با صدای عرفان سلیمی)
فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
Last edit: 13 سال 3 هفته قبل by NicoleL2.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: FeanoR, Michaellover
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
زمان ایجاد صفحه: 1.706 ثانیه