فهرست مطلب

اما فيزيوتراپ در تبعيت از قوانين ايالت كاليفرنيا، اين ادعاها را به مركز خدمات خانواده و كودكان گزارش داد....]

كمپل حمايت هنرمندان و افراد سرشناس از مايكل را در كتابش اينگونه به تصوير ميكشد.

[... پس از طرح اتهامات، حمايتي كه در دفاع از بيگناهي مايكل به عمل آمد، حقيقتا همه را تحت تاثير قرار داد. افراد بسياري در رسانه ها حمايت شديد خود را از او نشان دادند. افرادي كه براي سالها با او كار كرده بودند، توسط بيانيه هايي عمومي، شناخت خود را از مايكل اظهار كردند و گفتند كه مايكل هيچوقت نمي تواند به بچه ها آسيب برساند. جري كرامر كه در ساخت پشت صحنه ي كليپ «Thriller» و فيلم «مونواكر» با مايكل همكاري كرده بود، اظهار كرد كه باور نميكند مايكل اين كار را انجام داده باشد. او گفت كه رفتار مايكل با بچه ها همواره طبيعي بوده است. شلدن پلت، وكيل ويتني هيوستون نيز گفت كه ستاره ها هميشه مورد اخاذي قرار ميگيرند. او همچنين بيان كرد كه وقتي براي اولين بار اتهامات عليه آنها بطور علني اعلام ميشود، تيتر اول روزنامه ها ميشوند. اما هنگاميكه اتهامات پس گرفته ميشود يا ثابت ميشود كه بي اساس بوده است، از جانب رسانه ها خبر مهمي به حساب نمي آيد و در صفحات مياني روزنامه ها دفن ميشود.

آلفونسو ريبيرو كه اولين بار مايكل را هنگامي كه دوازده سال داشت، ملاقات كرده بود، حمايت خود را از مايكل اعلام داشت. 

مادران بچه هايي كه اوقاتي را با مايكل گذرانده بودند و همچنين مادر رايان وايت، اظهار كردند كه به مايكل اعتماد دارند و فرزندانشان را با او تنها ميگذاشته اند.

پل مك كارتني [عضو سابق گروه بيتلز] در طي يك مصاحبه با روزنامه ي آرژانتيني كلارين در حمايت از مايكل گفت: ”ليندا (همسرش) و من، مادر و پدر هستيم و اين براي ما روشن است كه مايكل چنين آدمي نيست.“

فرانك ديلو در اولين بيانيه ي عمومي اش پس از بركنار شدن از سمت مديريت اجرايي مايكل در سال 1990، در مصاحبه اي با مجله ي رولينگ استون گفت: ”من فرزندانم را به مايكل مي سپرده ام تا از آنها مراقبت كند. او مدت هفت ماه در خانه ي من در انسينو زندگي كرد. امكان ندارد او اين كار را انجام داده باشد. اين در طبيعت او نيست.“

بروس سوئدن، مهندس ضبط و تهيه كننده اي كه به مدت هفده سال با مايكل كار كرده بود، در مصاحبه با همان مجله عنوان كرد: ”من از شايعاتي كه بدون وجود ذره اي مدرك در همه جا پخش شده اند، بيزار و جريحه دار شده ام. مايكل يكي از درستكار ترين انسانهايي هست كه من در زندگي ام ديده ام. اين اتهامات چرند هستند.“

تدي رايلي گفت: ”مايكل برميگردد. من به عنوان يك دوست به او ميگويم كه همه ي ما پشت تو هستيم.“

كويينسي جونز افزود: ”همه چيز به نحو وحشتناكي بزرگ جلوه داده شده است. او قبل از اينكه فرصتي براي دفاع از خود داشته باشد، مورد تعقيب فانوني قرار گرفته است.“...]

جي.رندي تارابورلي و ليزا كمپل، نويسنده ي اين كتاب نيز در خبرهاي تلويزيوني حضور يافتند و با استناد به شناختي كه در طول ساليان از مايكل كسب كرده بودند، عنوان كردند كه مايكل قادر به ارتكاب جرمي كه به آن متهم شده است، نمي باشد.

تارابورلي گفت كه مايكل در طول عمرش بارها و بارها مورد اتهاماتي قرار گرفته است كه هيچكدام از آنها حقيقت نداشته و هرگز ثابت نشده اند.

نام افرادي كه بطور علني از مايكل حمايت كردند، به قرار زير است:

[اعضاي خانواده (والدين، جانت، جكي، مارلون، ربي، تيتو) اليزابت تيلور، التون جان، جين فوندا، لاري فلدمن، ماريا كري، بروس ويلز، بروكي شيلدز، شارون استون، هاوارد كارپدا، كي.دي لنگ، ماكسيميليان اسكل، كويينسي جونز، استيو واندر، جي.رندي تارابورلي، فلو آنتوني، گرت بروكس، پل مك كارتني، توني تونيتن، ليزا ماري پريسلي، مكالي كالكين و مادرش، مادر رايان وايت، يوكو دينو، توين كمپل، كويين لاتيفا، كيمفيلد، سندباد، برايان گامبل، فرانك ديلو، تدي رايلي، داني والبرگ، ان.اي.اي.سي.پي، جو مكينتاير، اسموكي رابينسون، لين گلدبيكين، بروس سوئدن، لارن شلر، فيل كولينز، ماريا فيشر، بيل بلامي، باربارا ادن، مايكل پيتر، شانيز، كارل بارنت، گروه تري تي، آلفونسو ريبيرو]

كمپل در كتاب خود در رابطه با موج حمله ي وحشيانه عليه مايكل مينويسد:

[... گلوريا آلرد، وكيلي كه در 31 آگوست براي دفاع از شاكي استخدام شده بود، در روز 2 سپتامبر، در يك كنفرانس مطبوعاتي كه خود برگزار كرده بود، گفت: ”موكل من (جردي چاندلر) قصد دارد در دادگاه حاضر شود.“

تنها چند روز پس از اين اظهارات، ” او آماده است. او به اين كار تمايل دارد. او توانايي شهادت دادن در دادگاه را دارد“؛ آلرد از سمت خود بركنار شد و از افشاي علت آن خودداري كرد...

بلافاصله پس از بركنار شدن آلرد، لري فلدمن جانشين وي شد. او با تنظيم دادخواستي حقوقي عليه جكسون در يك دادگاه عالي رتبه، او را متهم به فريب شاكي، اعمال خشونت جسمي و ايجاد ناراحتي روحي كرد. در اين دادخواست، تقاضاي جريمه ي نقدي مايكل مطرح شده بود. برخي از وكلايي كه در اين پرونده درگير نبودند، اعتقاد داشتند كه ارائه ي دادخواست حقوقي، جنبه ي جنايي پرونده را از بين ميبرد و هيئت منصفه متقاعد ميشود كه خواهان، تنها در صدد بدست آوردن پول است. عليرغم اينكه هيچ نشانه اي از اعمال خشونت جسمي عليه شاكي وجود نداشت و هيچ پسر ديگري نيز داستان او را تاييد نكرده بود، رسيدگي جنايي به اين مسئله، چند ماه به طول انجاميد.

... در اين بين، مارك و في كوييندوي كه يكسال پيش در مصاحبه اي با جرالدو ريورا، مجري شبكه ي فاكس، مايكل را انساني بسيار خوب توصيف كرده بودند؛ به يكباره نظر خود را در مورد او تغيير دادند و ادعا كردند زمانيكه در نورلند كار ميكرده اند، رفتارهاي سؤال برانگيز بسياري از مايكل مشاهده كرده بودند.

نكته ي بسيار مهمي كه بايد به آن اشاره كرد اين است كه اين خواهر و برادر مانند بسياري ديگر، ابتدا داستانشان را مطرح كردند و به جرايد فروختند. اما حاضر نشدند اطلاعاتشان را در اختيار پليس قرار دهند. زماني هم كه پليس به سراغشان رفت، حاضر به همكاري و در اختيار قرار دادن اطلاعاتي كه براي اين پرونده حياتي بنظر ميرسيد، نشدند. دو كاراگاه خصوصي با نامهاي فدريكو سيكارد و دبورا ليندن براي بازپرسي از آن دو به مانيل رفتند و به اين نتيجه رسيدند كه آنها اصلا شاهدان خوبي نيستند.
گلن ونراشن، دانشجوي رشته ي حقوق و خواهر زاده ي مارك و في كوييندوي، در مصاحبه هاي خود، خاله و  دايي اش را فرصت طلب و دردسر ساز توصيف كرد و گفت كه مايل است همين مطالب را در دادگاه نيز شهادت دهد.  

باني مازلين، دكتر روانشناس در مصاحبه اي با جرالدو ريورا گفت: ”شما قبل از اينكه بتوانيد قضاوت كنيد كه آيا كسي ميتواند چنين جرمي مرتكب شود يا نه، بايد او را خوب بشناسيد. اگر يك متخصص به اين سوال پاسخ بدهد، مرا بسيار عصباني ميكند. زيرا آنچه كه شما انجام ميدهيد، مورد روانشناسي قرار دادن فردي است كه هيچ شناختي از وي نداريد. شما شايعات را ميگيريد و آن را حقيقت جلوه ميدهيد.“

اين پرونده، اواسط ماه اكتبر را نيز پشت سر گذاشت، اگرچه پليس وعده داده بود كه رسيدگي به اين مورد جنايي به زودي خاتمه خواهد يافت. آنها از پسرهاي بيشتري بازجويي كردند، به اين اميد كه يكي از آنها داستان شاكي را تاييد كند. از چهل تا شصت پسر بچه اي كه مورد بازجويي قرار گرفتند، حتي يك نفرشان صحبتهاي جردي (شاكي) را تاييد نكرد. فاش شد كه پليس براي اينكه از پسرها اطلاعاتي بدست آورد، حتي به آنها دورغ نيز ميگفته است. برت فيلدز، وكيل مايكل از اين موضوع آگاهي يافت و در 28 اكتبر، نامه اي خطاب به ويلي ويليامز، رئيس پليس ناحيه ي لس آنجلس نوشت:

”من باخبر شده ام كه مامورين شما، دروغهاي وقيحي به پسر بچه هايي كه ترسانده شده بودند، گفته اند. آنها به پسر بچه ها گفته اند كه از آنها تصاوير برهنه در دست دارند، تا بدين وسيله آنها را وادار كنند اتهاماتي را بر آقاي جكسون وارد نمايند. البته هيچ عكس برهنه اي از اين پسر بچه ها وجود ندارد و آنها هيچ ادعايي براي مطرح ساختن ندارند. اما به نظر ميرسد مامورين شما آماده هستند تا از هر نقشه اي براي توليد مدرك عليه آقاي جكسون استفاده كنند.“

... هر دو طرف درگير در پرونده، تاكيد كردند كه توافقات به عمل آمده بر سر دادخواست حقوقي شاكي، مانعي براي پيگيري جنايي پرونده به حساب نمي آيد و حق السكوتي پرداخت نشده است. چاندلر ميتوانست پس از گرفتن پول، باز هم در دادگاه عليه مايكل شهادت دهد، اما اين كار را نكرد. قوانين روز كاليفرنيا نيز نميتوانست او را وادار به اين كار كند.

اما حتي پس از اين سازش نيز، ماموران تحقيق پرونده دست از كار نكشيدند و همچنان بر روي پرونده اي كه پنج ماه بدون هيچ مدركي دوام آورده بود، به كار ميپرداختند.

چاندلر بلافاصله پس از دريافت پول از مايكل، شغل دندانپزشكي خود را رها كرد. حالا كه به منظور خود دست يافته بود، لازم نميديد كه اين ماجرا را بيش از اين ادامه دهد.

چاندلر هيچگاه علاقه ي خود را نسبت به مجازات مايكل براي كاري كه او ادعا ميكرد در حق پسرش انجام داده است، ابراز نداشت. او نه تنها مدافع زندگي پسرش نبود، بلكه حتي درخواست اجراي عدالت را نيز نكرد. پول تنها چيزي بود كه نظرش را تامين ميكرد.

پس از علني شدن اتهامات عليه مايكل، چاندلر تمام اميدهايش براي سازش با وي را از دست داده بود. درست در همان زمان، ملاقاتي را با وكلاي مايكل ترتيب داد تا بلكه بتواند با آنها به توافق برسد. او اين اتهامات را شخصأ بطور علني مطرح نكرد. هيچ دادخواست جنايي از جانب او عليه مايكل تنظيم نشد. تنها خواسته ي او پول بود.

بسياري عقيده دارند كه مايكل براي منصرف كردن شاكي از شهادت دادن در دادگاه با او سازش كرده بود. در حاليكه چاندلر از ابتدا قصد نداشت مايكل را به دادگاه بكشاند. همانطور كه ذكر شد، هيچ چيز نميتوانست مانع شهادت دادن شاكي در دادگاه شود. چاندلر ميتوانست پس از گرفتن پول، باز هم مايكل را به دادگاه بكشاند.

سؤالي كه در اينجا مطرح ميشود اين است كه چرا مايكل پس از اينكه به پليس اجازه داد از بدن برهنه ي او عكس بگيرند و با توجه به اينكه هيچ مدركي براي اثبات گناهكاري وي وجود نداشت، باز تصميم گرفت در دادگاه حاضر نشود و با شاكي سازش كند؟

چاندلر به دنبال پول بود. پس براي رسيدن به هدفش، دست به هر كاري ميزد. اگر مايكل پيشنهاد او را قبول نميكرد، بطور قطع براي حفظ آبرو نيز كه شده، او را به دادگاه ميكشاند. درست است كه در نهايت، دادگاه مايكل را بي گناه تشخيص ميداد، اما به چه قيمتي؟

اين دادگاه ميتوانست تا چند سال به طول بيانجامد. در اين سالها، اتهامات مايكل تيتر هميشگي روزنامه ها ميشد. دادگاه ميتوانست بدترين و بيمارگونه ترين نوع توجه را براي مايكل به همراه داشته باشد. كوچكترين جزئيات زندگي خصوصي مايكل، شرح عكسهاي گرفته شده از بدن برهنه اش توسط پليس، بيماري پوستي او، روابطش و خدا ميداند چه مسائل جزئي ديگري هر شب در اطاقهاي نشيمن خانه ها، ممكن بود اسباب سرگرمي مردم را فراهم آورد.

استيون بريل، مدير شبكه ي كورت تي.وي، حتي علاقه ي خود را براي پخش زنده ي تلويزيوني جلسات دادگاه اعلام كرد. در صورت تشكيل دادگاه، روزنامه هاي محلي سرتاسر جهان تا مدتها خوراك تازه اي براي خود بدست مي آوردند. اما بدترين نتيجه اي كه ميشد براي چاندلر متصور شد، نرسيدن وي به پولش بود. پس سخت نيست كه بفهميم چرا مايكل تصميم گرفت به خواسته ي چاندلر تن دهد.

جداي از اين مسئله، 95% شكايات خصوصي در خارج از دادگاه، فيصله ميابند. در حقيقت خود قانون، طرفين درگير در چنين پرونده هاي حقوقي را به سازش فرا ميخواند. بنابراين سازش بر سر اين پرونده نيز امر غير معمولي نبوده است...]

[خلاصه اي بود از كتاب ليزا دي.كمپل، مايكل جكسون: تاريكترين ساعات سلطان پاپ، انتشارات براندن، سال 1994]