فهرست مطلب

در 24 نوامبر سال 1993، اداره ي كاتالوگهاي موسيقي مايكل جكسون، اي.تي.وي ميوزيك، از انتشارات موسيقي ام.سي.اي به اي.ام.آي منتقل شد. اين بزرگترين معامله در تاريخ نشر موسيقي بود و براي مايكل جكسون، دويست ميليون دلار به همراه داشت كه يكصد ميليون دلار آن را به عنوان پيش پرداخت، دريافت كرد.

در 10 دسامبر سال 1993، مايكل با برگشتن به ايالات متحده، به تمام كساني كه به بازگشتش شك داشتند، ثابت كرد كه اشتباه ميكرده اند.

در 22 دسامبر، مايكل براي دفاع از خودش، برنامه اي را بر روي امواج راديويي فرستاد. اين اولين باري بود كه او شخصا، بيانيه اي را از طريق تلويزيون منتشر ميكرد.
شبكه هاي سي.ان.ان، سي.بي.اس، ان.بي.سي و اي.بي.سي، بيانيه ي او را بطور زنده از نورلند پخش كردند.

مايكل: ”من اوايل اين هفته وادار شدم تا به معاينه ي غير انساني و توهين آميز اداره ي قضايي سانتا باربارا و اداره ي پليس لس آنجلس، تن بدهم. آنها حكم كتبي معاينه ي بدن مرا به من تحويل دادند، كه به آنها اجازه داد تا بدنم را به اضافه ي عضو تناسلي، نشيمنگاه، پايين تنه، رانها و هر قسمتي كه آنها ميخواستند، معاينه كنند و از آن عكس بگيرند... اين حكم، همچنين مرا مجبور كرد كه در تمام معايناتي كه پزشك مخصوص آنها لازم ميدانست، با او همكاري كنم. تا بتواند وضع پوستم را به خوبي بررسي كند و ببيند آيا من ويتيليگو يا هر بيماري پوستي ديگري دارم يا خير. [مايكل پيشتر در طي مصاحبه اي با اپرا وينفري، در مورد بيماري پوستيش صحبت كرده بود. پس از انجام معاينات توسط پزشكي قانوني، ابتلاء مايكل به اين بيماري رسما تاييد شد. شاكي ادعا كرده بود كه نشانه هاي اين بيماري بر روي عضو تناسلي مايكل نيز وجود دارد]... در طول حياتم، تنها سعي كرده ام به هزاران هزار كودك كمك كنم تا زندگي شادي داشته باشند. هنگاميكه كودكي را در حال رنج كشيدن ميبينم، به گريه مي افتم... با من همانند يك جنايتكار، رفتار نكنيد. زيرا من بيگناهم.“

[مايكل جكسون در نورلند]

در 26 ژانويه سال 1994، پس از گذشت پنج ماه مذاكره ي نفس گير، وكلاي مدافع هر دو طرف به توافقاتي دست يافتند. سازش خارج از دادگاهي كه هر دو طرف براي تحقق آن تلاش ميكردند، به مبلغي كه هيچوقت فاش نشد، انجام گرفت. 

كابوس مايكل پايان يافت!

روز بعد در 27 ژانويه، خبر گزاري رويترز فاش ساخت كه عكسهاي گرفته شده از عضو تناسلي مايكل، با مشخصاتي كه شاكي به پليس ارائه داده بود، همخواني ندارد.

اين خبر بسيار مهم، در رسانه ها انعكاس بسيار ناچيزي داشت. حال آنكه آنها، ماهها در جهت تخريب وجهه ي بين المللي مايكل، از هيچ كوششي فرو گذار نكرده بودند. 

ليزا دي.كمپل، در رابطه با اين اتهامات، در كتابي با عنوان ”مايكل جكسون: تاريكترين ساعات سلطان پاپ“ كه در سال 1994 منتشر گرديد، نوشته است:

[... در سال 1993، مايكل جكسون تلاشش را براي تغيير دادن وجهه اي كه رسانه ها از او ساخته بودند، آغاز كرده بود و بيش از پيش در ديد عموم ظاهر ميشد. او در شوي بين دو نيمه ي «سوپر بال» برنامه اجرا كرد و در يك مصاحبه ي نود دقيقه اي بي سابقه با اپرا وينفري حاضر شد و در همين سال جايزه ي گرمي هنرمند افسانه اي معاصر را دريافت نمود. در واقع مردم بيش از آنچه كه مايكل در طي ساليان گذشته از خود به نمايش گذاشته بود، از او شاهد بودند.

اما آواي گنگ رسانه ها به تدريج به صداي حيوانات درنده اي كه بوي خون به مشامشان رسيده است، مانند ميشد.

17 آگوست سال 1993.... [پس از زير و رو كردن خانه ي جكسون و برداشتن چندين جعبه ي حاوي عكس و نوارهاي ويدئويي]... يكي از منابع اداره ي پليس به خبرنگار روزنامه ي لس آنجلس تايمز گفت: ”هيچ مدرك پزشكي يا نوار ضبط شده اي وجود ندارد. اين جستجو، يافتن مدركي را كه نشان دهنده ي وقوع يك جنايت باشد، در بر نداشت.“

از آنجا كه با جستجوي خانه ي جكسون هيچ مدركي به دست نيامد، مامورين تحقيق دايره ي پليسي مبارزه با سو استفاده ي جنسي از كودكان كه رهبري تحقيقات در مورد اين پرونده را عهده دار شده بودند، بر روي بازپرسي از ساير پسر بچه هايي كه گفته ميشد با مايكل رابطه ي دوستي داشتند، تمركز كردند تا شايد يكي از آنها داستان شاكي را تاييد كند. شاكي سيزده ساله نام چهار پسر ديگر را كه اعتقاد داشت توسط جكسون مورد آزار و اذيت جنسي قرار گرفته اند، در اختيار مامورين پليس قرار داد. اين چهار پسر كه مكالي كالكين نيز يكي از آنها بود، دوستان شناخته شده ي مايكل بودند. اين چهار پسر در طي بازجويي ها انجام هرگونه عمل خلاف از جانب مايكل جكسون را رد كردند.

جي.رندي تارابورلي، كسي كه كتاب بيوگرافي جكسون، جادو و جنون (Magic and Madness) را نوشته است، پيوسته و بطور شگفت انگيزي از مايكل حمايت ميكرد و اين اتهامات را اخاذي ميخواند. او در مصاحبه اي با مجله ي تايم گفت: ”من شاهد اخاذي هاي بسياري از تيم جكسون بوده ام و آنها هيچوقت نتيجه اي در بر نداشتند. هنگاميكه سرگرم نوشتن كتاب بيوگرافي مايكل بودم، هر كدام از پيشخدمتهاي لعنتي، نوكرها، شوفرها و سرآشپزهايش، به من ميگفتند كه اگر بخواهم اطلاعاتي از زندگي خصوصي مايكل بدست آورم، آنها ميتوانند كمكم كنند به شرط آنكه يكصد هزار دلار پول به آنها بپردازم. 

من در باره ي دايانا راس، شر، كارل بارنت و رازين آرنلد كتاب نوشته ام، اما چنين تجربه اي را در مورد هيچكدام از اين كتابها نداشتم. من تنها يك نويسنده بودم و آنها از من پول ميخواستند. حالا شما تصور كنيد براي مايكل با دلارهاي ميليوني اش، وضع به چه صورت است...]

ليزا دي.كمپل در اين كتاب در باره ي خانواده ي شاكي و نحوه ي طرح اتهامات مينويسد:

[... پدر شاكي (ايوان چاندلر) در منطقه ي بورلي هيلز، به دندانپزشكي مشغول بود، اما آرزوي فيلمنامه نويسي را در سر داشت. در آن زمان به تازگي فيلمي از روي يكي از فيلمنامه هايش كه آن را بر مبناي ايده اي از پسرش نوشته بود، ساخته شده بود. 

پدر و مادر شاكي در سال 1974 ازدواج كرده و در سال 1985 از يكديگر جدا شده بودند. حاصل اين ازدواج يك دختر و يك پسر (جردي چاندلر _ شاكي) بود كه سرپرستي هر دوي آنها را مادرشان بر عهده داشت. در زمان طرح اتهامات عليه جكسون، هر دوي آنها دوباره ازدواج كرده بودند و بر سر حضانت پسرشان، با يكديگر ميجنگيدند. ايوان چاندلر نيز نتوانسته بود از عهده ي پرداخت مقرري ماهيانه ي شصت و هشت هزار و چهار صد دلاري پسرش برآيد.

مادر شاكي كه در تمامي ملاقاتهاي پسرش با مايكل همراهش بود، اولين بار از طريق پليس در جريان اتهامات قرار گرفت و نه از طريق شوهر سابق و پسرش. او كه كاملا شوكه شده بود، گفت كه هيچگونه اطلاعي از امكان وقوع چنين اتفاق نامساعدي نداشته است. 

كارشناسان متعددي در زمينه ي سو استفاده از كودكان و مسائل حقوقي خانوادگي، به اين مسأله اشاره كرده اند كه در جنگهاي خانوادگي از اين دست، يكي از طرفين براي اينكه بتواند به نتيجه برسد، غالبا اتهام سو استفاده ي جنسي از كودك را مطرح ميكند. در مورد پرونده ي جردي چاندلر، پدر او سعي داشته است با طرح اين اتهامات، مادر را كه حضانت پسرش را بر عهده داشته است، بي كفايت جلوه دهد و از اين طريق، حق حضانت فرزندش را از آن خود كند.... جردي براي اينكه بتواند وقت بيشتري را در نورلند [منزل مايكل] بگذراند، قرار ملاقاتهاي هفتگي با پدرش را بر هم ميزده است.

يكي از كارشناسان در اين زمينه اعتقاد دارد كه بعضي از فيزيوتراپها در مصاحبه هايشان با بچه هايي كه ادعا ميشود مورد سو استفاده ي جنسي قرار گرفته اند، خودشان به مواردي اشاره ميكنند؛ بطوريكه ذهن بچه ها به سمت آن موضوع خاص هدايت ميشود و آنها در حقيقت چيزي را ميگويند كه شنيده اند. همچنين به گفته ي يك وكيل، شاكي يك پسر بچه ي سيزده ساله است كه در يك جنگ خانوادگي به دام افتاده است. اين دسته از بچه ها، غير قابل اعتماد ترين انسانها هستند. زيرا آنها مجبورند طوري رفتار كنند كه هم مادر راضي باشد و هم پدر. آنها سعي ميكنند از خودشان محافظت كنند. گاهي اوقات جانب يكي از والدينشان را ميگيرند و چيزهايي را ميگويند كه او ميخواهد.

اما چيزي كه در اينجا همخواني ندارد اين است كه شاكي در طي ملاقاتهاي خود با پدرش، مرتبا رفتن به نورلند را انتخاب ميكرده است. 

جردي در مصاحبه اي با آنتوني پليكانو، مامور تحقيق پرونده، شكايت ميكند كه پدرش همواره او را وادار ميكرده است در خانه بماند و براي او فيلمنامه بنويسد و تنها چيزي كه او ميخواسته، پول بوده است.

گفته شد كه ايوان چاندلر، پدر شاكي از مايكل خواسته بود تا كاري كند كه وي بتواند در مدت چهار سال با در اختيار گرفتن چندين پروژه ي فيلم با درآمد سالانه ي پنج ميليون دلار، بيست ميليون دلار به جيب بزند. در غير اينصورت اتهام سو استفاده ي جنسي را مطرح ميكند. هنگامي كه مايكل درخواست چاندلر را رد كرد، او بسيار عصباني شد.

چاندلر از مايكل خواسته بود تا اجازه دهد پسرش در روز 11 جولاي با او ملاقات داشته باشد. در آخر همان هفته، چاندلر از تحويل دادن پسر به مادرش خودداري كرد. وكيل مادر از جانب وي دادخواستي براي بازگرداندن پسرش تنظيم كرد. قاضي به چاندلر دستور داد تا پسر را در ساعت شش عصر روز 17 آگوست به مادرش بازگرداند.

صبح همان روزي كه قرار شده بود پسر به مادرش تحويل داده شود، پدر او را نزد يك فيزيوتراپ برد. در آنجا ادعا كرد كه جكسون پسرش را مورد سو استفاده ي جنسي قرار داده است. او همچنين جزئيات اين رابطه را شرح داد. اما او اصلا قصد شكايت از مايكل و علني كردن اين اتهامات را نداشت. بلكه ميخواست با ترساندن مايكل و وادار كردن او به سازش خصوصي بر سر اين مسئله، به پولش برسد. او هنوز معامله ي خود با سو استفاده گر جنسي پسرش را به سر انجام نرسانده بود.