- ارسال ها: 1584
- تشکرهای دریافت شده: 1424
به گفتگوی مایکلی خوش آمدید
زمان سرانجام فرا رسید
برای یک گردهمایی
برای آشنایی بیشتر
و برای ارزش نهادن به میراث مایکل جکسون
زمان سرانجام فرا رسید
برای یک گردهمایی
برای آشنایی بیشتر
و برای ارزش نهادن به میراث مایکل جکسون
چجوری مایکلی شدی؟
14 سال 3 هفته قبل #1096
توسط شايان
پاسخ داده شده توسط شايان در تاپیک پاسخ: چجوری مایکلی شدی؟
نسيم جان حتما آدرس وبلاگت رو در قسمت معرفي وبلاگ قرار بده...
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
14 سال 3 هفته قبل - 14 سال 3 هفته قبل #1110
توسط niloofar
) نمیذاریم بحثی پیش بیاد بذار که بدجور مشتاق شدم
در جواب فرناز عزیزم که پرسید چند ساله بودم 14 ساله بودم
پاسخ داده شده توسط niloofar در تاپیک پاسخ: چجوری مایکلی شدی؟
الناز عزیز تو بذار و اگه کسی چیزی گفت جیزش میکنمElnaz نوشته: نيلوفر جان وقتي كه تعريفش كردم بعضيها فكر كردن دروغ ميگم يا هرچي. ميترسم اينجا هم مثل اون دفعه بحث پيش بياد تاپيكت خراب شه.



در جواب فرناز عزیزم که پرسید چند ساله بودم 14 ساله بودم

Last edit: 14 سال 3 هفته قبل by niloofar.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
14 سال 3 هفته قبل #1144
توسط Farnaz
پاسخ داده شده توسط Farnaz در تاپیک پاسخ: چجوری مایکلی شدی؟
جالبه ها بیشتریاتون 5 6 ساله بودین من از خیلیا شنیدم
نمیدونم چی بگم شایدم چون خودم اینجوری نبودم تصویر ذهنی ندارم از اینکه توی بچگی ام جی فن بشم
اصلا شاید اینم یکی از معجزه های مایکلیه که بچه ها رو تحت تاثیر قرار میده 
الناز: بگو قول میدم دعوا نکنم
نمیدونم چی بگم شایدم چون خودم اینجوری نبودم تصویر ذهنی ندارم از اینکه توی بچگی ام جی فن بشم


الناز: بگو قول میدم دعوا نکنم

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
- Jasmine Jackson-mjforever
-
- آفلاین
- Working Day And Night
-
14 سال 3 هفته قبل #1146
توسط Jasmine Jackson-mjforever
پاسخ داده شده توسط Jasmine Jackson-mjforever در تاپیک پاسخ: چجوری مایکلی شدی؟
خب اره دیگه راه دیگه ای وجود نداره!
فرناز جان خودت کی مایکلی شدی؟
فرناز جان خودت کی مایکلی شدی؟
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
14 سال 3 هفته قبل - 14 سال 2 هفته قبل #1149
توسط Elnaz
پاسخ داده شده توسط Elnaz در تاپیک پاسخ: چجوری مایکلی شدی؟
فرناز قول داديا!
)
باشه نيلوفر ميگم:
من 6 سال خوردهايم بود كلاس اول رو تازه شروع كرده بودم. خالهام تو شركتي كه كار ميكرد دسترسي به دستگاه چاپگر داشت. اون زمان هم اين دستگاهها خيلي بي كيفيت بودن و سياه و سفيد. هميشه براي من پرينت ميگرفت كه من رنگ آميزي كنم. عكس جوجه و پرنده و درخت و اين چيزا.
بعد يه روز همراه اين كاغذها يكي ديگه هم بود و خالهام به من گفت اين "مايكل جكسونه!". زير عكسه هم يه چيزهايي به انگليسي نوشته بود كه من اون موقع نميتونستم بخونم كه بعدا فهميدم مربوط به تبليغ آهنگ Man In The Mirror بود.
شايد تا حدود 1 - 1.5 سال بعد من تنها چيزي كه ازش ديده بودم و ميدونستم همين عكسه بود. و هي نگاهش ميكردم خيلي طرز نگاهش رو دوست داشتم و ميخواستم بدونم اين كيه. از مامان ميپرسيدم ميگفت اين قبلا پوستش سياه بوده الان سفيد شده. من ذهنم نسبت به واژهي "مايكل جكسون" خيلي حساس شده بود و احساس ميكردم خيلي اين آدم رو دوست دارم همينجوري و خيلي دوست داشتم چيزهاي بيشتري ازش داشته باشم و ببينم.
بعد از او زمان بود كه اولين فيلم رو ازش ديدم. حتما يادتون هست اون قديما آخر فيلمهاي ويديويي، شو ضبط ميكردن. فكر ميكنم كلاس دوم بودم كه يكي از اين فيلمها رو نگاه ميكرديم بعد پسر عموم يكهو گفت اين مايكل جكسونه اينو نگاه كنين خيلي جالبه. ويديوي Remember The Time بود. خيلي جادويي بود.
بعد از اون هم چيزهاي بيشتري ازش ديدم. مثلا سال بعدش اولين مونواك عمرم رو ديدم. توي همون تور دنجروس در بخارست كه فكر كنم كل ايران ديدتش. واسه من در اون سن مثل معجزه و شعبده بازي بود اين حركت. و يادمه بعد از ديدن اون كنسرت احساس درد و غم زيادي داشتم. ميگفتم اگه مايكل بميره من بايد چيكار كنم و اين حرفها.
ولي عكسه رو ديگه 9 - 10 سالم بود پاره كردم انداختم دور. چون احساس ميكردم خيلي بيش از حد دارم بهش وابستگي پيدا ميكنم و شايد نبايد اينطور ميشد. خيلي وسواس پيدا كرده بودم در مورش. مثلا اسمش رو ميشنيدم خيلي تپش قلب ميگرفتم و اين حالت رو شايد تا دانشگاه هم حتي داشتم!
خيلي زود بعد از پاره كردن عكس هم پشيمون شدم و خيلي غصه خوردم و ناراحت شدم. و با اينكه ميدونستم ديگه ندارمش هر چند وقت يه بار كل اسباب و وسايلم رو ميگشتم ببينم شايد اونجاها گذاشتمش و فقط توهم زدم كه پارهاش كردم. فكر ميكردم خيلي كار بدي كردم و بهش خيانت كردم كه با اينكه خيلي دوستش دارم عكسش رو پاره كردم. يادمه كه حتي ازش معذرت هم خواستم.
توي دوران راهنمايي هم خيلي چيزها ميشنيدم در مورد كارهاي نيكوكاري و اينكه ميگفتن مايكل حتي به يتيمهاي ايران هم كمك كرده و غيره. خلاصه من از همون اول بدون هيچ دليل ابتدايي خاصي، شيفتهاش بودم تا الان و قطعا تا آخر عمرم.
و شايعات هم اصلا روي من در هيچ سني اثر نداشتن چون هميشه به عكسي كه ازش ديده بودم فكر ميكردم و باورش داشتم و توي قلبم كاملا ميشناختمش بدون اينكه حتي يك خط در موردش خونده باشم. و اين رو كه افرادي مثلا خواهر و برادر خودم بتونن دوستش نداشته باشن رو اصلا درك نميكردم.

باشه نيلوفر ميگم:
من 6 سال خوردهايم بود كلاس اول رو تازه شروع كرده بودم. خالهام تو شركتي كه كار ميكرد دسترسي به دستگاه چاپگر داشت. اون زمان هم اين دستگاهها خيلي بي كيفيت بودن و سياه و سفيد. هميشه براي من پرينت ميگرفت كه من رنگ آميزي كنم. عكس جوجه و پرنده و درخت و اين چيزا.
بعد يه روز همراه اين كاغذها يكي ديگه هم بود و خالهام به من گفت اين "مايكل جكسونه!". زير عكسه هم يه چيزهايي به انگليسي نوشته بود كه من اون موقع نميتونستم بخونم كه بعدا فهميدم مربوط به تبليغ آهنگ Man In The Mirror بود.
شايد تا حدود 1 - 1.5 سال بعد من تنها چيزي كه ازش ديده بودم و ميدونستم همين عكسه بود. و هي نگاهش ميكردم خيلي طرز نگاهش رو دوست داشتم و ميخواستم بدونم اين كيه. از مامان ميپرسيدم ميگفت اين قبلا پوستش سياه بوده الان سفيد شده. من ذهنم نسبت به واژهي "مايكل جكسون" خيلي حساس شده بود و احساس ميكردم خيلي اين آدم رو دوست دارم همينجوري و خيلي دوست داشتم چيزهاي بيشتري ازش داشته باشم و ببينم.
بعد از او زمان بود كه اولين فيلم رو ازش ديدم. حتما يادتون هست اون قديما آخر فيلمهاي ويديويي، شو ضبط ميكردن. فكر ميكنم كلاس دوم بودم كه يكي از اين فيلمها رو نگاه ميكرديم بعد پسر عموم يكهو گفت اين مايكل جكسونه اينو نگاه كنين خيلي جالبه. ويديوي Remember The Time بود. خيلي جادويي بود.
بعد از اون هم چيزهاي بيشتري ازش ديدم. مثلا سال بعدش اولين مونواك عمرم رو ديدم. توي همون تور دنجروس در بخارست كه فكر كنم كل ايران ديدتش. واسه من در اون سن مثل معجزه و شعبده بازي بود اين حركت. و يادمه بعد از ديدن اون كنسرت احساس درد و غم زيادي داشتم. ميگفتم اگه مايكل بميره من بايد چيكار كنم و اين حرفها.
ولي عكسه رو ديگه 9 - 10 سالم بود پاره كردم انداختم دور. چون احساس ميكردم خيلي بيش از حد دارم بهش وابستگي پيدا ميكنم و شايد نبايد اينطور ميشد. خيلي وسواس پيدا كرده بودم در مورش. مثلا اسمش رو ميشنيدم خيلي تپش قلب ميگرفتم و اين حالت رو شايد تا دانشگاه هم حتي داشتم!
خيلي زود بعد از پاره كردن عكس هم پشيمون شدم و خيلي غصه خوردم و ناراحت شدم. و با اينكه ميدونستم ديگه ندارمش هر چند وقت يه بار كل اسباب و وسايلم رو ميگشتم ببينم شايد اونجاها گذاشتمش و فقط توهم زدم كه پارهاش كردم. فكر ميكردم خيلي كار بدي كردم و بهش خيانت كردم كه با اينكه خيلي دوستش دارم عكسش رو پاره كردم. يادمه كه حتي ازش معذرت هم خواستم.
توي دوران راهنمايي هم خيلي چيزها ميشنيدم در مورد كارهاي نيكوكاري و اينكه ميگفتن مايكل حتي به يتيمهاي ايران هم كمك كرده و غيره. خلاصه من از همون اول بدون هيچ دليل ابتدايي خاصي، شيفتهاش بودم تا الان و قطعا تا آخر عمرم.
و شايعات هم اصلا روي من در هيچ سني اثر نداشتن چون هميشه به عكسي كه ازش ديده بودم فكر ميكردم و باورش داشتم و توي قلبم كاملا ميشناختمش بدون اينكه حتي يك خط در موردش خونده باشم. و اين رو كه افرادي مثلا خواهر و برادر خودم بتونن دوستش نداشته باشن رو اصلا درك نميكردم.
"Be Like Michael Jackson, "Be Mike-like
bemikelike.wordpress.com
bemikelike.wordpress.com
Last edit: 14 سال 2 هفته قبل by Elnaz.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: niloofar
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
- Jasmine Jackson-mjforever
-
- آفلاین
- Working Day And Night
-
14 سال 3 هفته قبل #1151
توسط Jasmine Jackson-mjforever
پاسخ داده شده توسط Jasmine Jackson-mjforever در تاپیک پاسخ: چجوری مایکلی شدی؟
خیلی جالب بود الناز جان...
امیدوارم برای همیشه همینطور مایکلی باشی.
امیدوارم برای همیشه همینطور مایکلی باشی.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
مدیران انجمن: مایکلا
زمان ایجاد صفحه: 5.304 ثانیه