بلاخره یک خواب دیدم که قشنگ یادم مونده! توی این 2 سال تقریبا هیچ وقت خواب مایکل رو توی خواب کامل ندیدم.بیشتر اوقات توی خواب و بیداری بودم و بهمین خاطر بیشتر به هذیون شبیه بودن... مایکل از شب تا صبح کنار من مینشست و میخوند و پیچش صداش توی سرم باعث میشد نتونم بخوابم و همش تو خواب و بیداری باشم و یک جورایی بی خوابی گرفته بودم ...
دیشب اما یک خواب واضح دیدم.خوابم از بیمارستان دانشگاه شروع شد که باید اونجا می موندم ولی به بهانه کلاس اومدم دانشگاه.هرچقدر فکر کردم ولی یادم نیومد چه کلاسی دارم . رفتم طبقه ئ چهارم که توی آموزش ببینم چه کلاسی دارم.توی یک طبقه مایکل رو دیدم روی یک صندلی چرخدار و یک خانم میانسال سیاهپوست هلش میداد.شبیه دوران دنجروس بود و لباس یک دست آلبالوییش تنش بود. داشت یک چیزی به اون خانمه میگفت و میخندید زیر لب. من از دور رد شدم و به طبقه چهارم که رسیدم دیدم جلوی یک اتاق خیلی شلوغه.بعد متوجه شدم اونجا اگر کسی فکر میکنه "خون آشام" هست میتونه بیاد و تست بده! جالبه که اصلا چیز بدیم نبود ! منم که عاشق خون آشام رفتم جلو که تست بدم.باید امتحان می کردم که ببینم میتونم خون کسی رو بخورم یا نه ! همه چند تا چند تا می رفتند تو و باید خون همدیگرو می خوردند ، من پیش خودم گفتم چندشم میشه خون هرکسی رو بخورم. بعد دیدم مایکلم اومد اونجا.گفتم آخ جون ! با مایکل میرم تو اگر بتونم ... اما وقتی مایکل رفت تو کسی باهاش نرفت.همه عقب واستادن.من خیلی تعجب کردم ! فکر کردم الان میریزن روی سرش ! همه خودشون رو عقب کشیدن و من رفتم جلوی در و خواستم برم تو . اما گفتن نه ! نباید کسی بیاد تو .مایکل تنها باید باشه ! منم اونجا واستاده بودم که التماس و زاری ! یک آن چشمم به مایکل افتاد که داره با شیطنت همیشگیش
نگام میکنه ! به ذهنم رسید از خودش بخوام ! ولی تا بهش نگاه کردم اشاره کرد که بذارن بیام تو ... بعدش صدای یک زنگ اومد و من از خواب پریدم !
ولی تا چند دقیقه هنوز تو حال و هوای خون مایکل بودم ...