Skip to main content


جو ووگل: آیا مایکل واقعا مایکل است؟

نقدی بر آلبوم جدید مایکل جکسون "مایکل"، نوشته‌ی جو واگل، نویسنده و روزنامه نگار. منتشر شده در هافینگتون پست. [جو واگل نویسنده‌ی سه کتاب است در مورد مایکل، از جمله "مردِ موسیقی: زندگی و آثار خلاقانه‌ی مایکل جکسون" که سال آینده توسط انتشارات استرلینگ به بازار می‌آید.] خلاصه: گذشته از جنجال‌ها، حضور مایکل جکسون در این آلبوم غیر قابل انکار است. عادت‌هایش، افکارش، تنوع طلبیش و نبوغش در هر آهنگ نمایان می‌گردد. چه کسی دیگر را می‌شناسید که بدون گذاشتن هیچ ردی از لغزش، پس از نقل مضمونی اجتماعی به سمت یک رقص آتشین بدود؟ هیپ هاپ را در یک آن به راک پیوند بزند، ریتم داغ کلاسیک را با تصنیف جانکاه عامیانه بیامیزد؟ چه کسی جز مایکل جکسون، انتقادی برنده از رسانه‌ها را در ادامه‌ی یک آهنگ نرم عاشقانه فریاد می‌زند؟ جدلی وحشیانه در فرهنگ هیولاوار هالیوود را بر سر یک نوای روحانی متعالی می‌کوبد؟ اینها مهمترین ویژگی آلبوم مایکل است: مایکل را در آن احساس می‌کنید. باید از بنیاد و سونی به خاطر حفظ حاشیه‌ها و ریزه‌کاری‌های آثار مایکل در حالی که می‌توانستند بسیار ساده آلبوم را تهیه نمایند، تقدیر کرد. در ارتباط با Breaking News، فکر می‌کنم از لحاظ ترانه، بیانی کوبنده و نامتعارف خطاب به رسانه‌هاست. آلبوم همچنین شامل ظرایف زیبایی است، از جمله فن تولید صداهای حنجره‌‎ی گوناگون توسط مایکل که فوق‌العاده پویاست و خود را بیشتر در آهنگ Hollywood Tonight نشان می‌دهد. و یک مقدمه برای (I Like) The Way You Love Me که توسط پیامگیر تلفن از جانب مایکل برای همکار دیرینه‌اش برد باکستر ضبط شده است و در مورد ساخت آهنگ توضیح می‌دهد. این نمونه‌ها بیانگر آنست که برخلاف تردیدها و ترس‌های عده‌ای، مایکل جکسون به عنوان یک فرد و یک هنرمند، در پروسه‌ی تولید آلبوم محو نگشته است. از نخستین جمله‌‌ای که در آلبوم می‌شنویم "این زندگی تا ابد دوام نمی‌یابد" تا آخرین جمله‌ی آن "گمان می‌کنم درسم را زود آموختم"، یک تصویر بسیار صمیمی، صحیح و انسانی از مایکل جکسون در برابر ما گشوده می‌شود. مقاله‌ی کامل را در ادامه بخوانید:
***********************************************
جمعه‌ی گذشته به آلبوم مایکل (از نشر اپیک) که پس از فوت مایکل جکسون منتتشر می‌شود و همه را منتظر نگاه داشته و قرار است در روز ۱۴ دسامبر در ایالات متحده عرضه گردد، گوش دادم. سوال‌هایی در ذهنم داشتم، نه در مورد موسیقی، بلکه روند تولید. اینکه آهنگ‌ها چگونه گزینش شدند؟ چقدر تغییر یافتند؟ نتیجه‌ی نهایی چیست؟ آثاری که پس از مرگ هنرمند منتشر می‌شوند، دشواری‌هایی دارند. در نخستین گام، دو رویکرد فلسفی وجود دارد: ۱) آثار را به همان گونه‌ای که کشف شده‌اند، منتشر سازند. ۲) آنها را با نگرش به شیوه‌ی کار هنرمند، تکمیل نمایند. هر دوی این انتخاب‌ها، مسائل و پیچیدگی‌های خاص خودشان را به همراه دارند. در ساخت مستند This Is It در سال گذشته، بنیاد مایکل جکسون گزینه‌ی نخست را انتخاب نمود. مردم در سرتاسر دنیا فیلم‌های خامی را از تمریناتی دیدند که کنسرت تماشایی بی‌سابقه‌ای می‍شد. در آن زمان عده‌ای جنگیدند که مایکل در اجرای صحنه کمالگرا بود و تمایل نداشت این فیلم‌ها مگر آنکه نهایی باشند، به نمایش درآیند. در صحنه‌های فیلم، او صدایش را برای جلوگیری از آسیب دیدن، در گلو مخفی می‌کند، حرکات رقصش را می‌سازد و اشتباهات را تصحیح می‌نماید. با این حال تماشای هنرمندِ سرگرم کار، مسحور کننده و آگاهی دهنده بود و البته حزن‌انگیز، که ایده‌اش برای این کنسرت هرگز محقق نشد، اما برای بسیاری از بینندگان، این فیلم تصویری انسانی از او ارائه داد، حتی با اینکه نمایشی از استعداد خاررق‌العاده‌ی وی بود. اما برای آلبوم، رویکرد دوم در پیش گرفته شد. تمامی آهنگ‌ها طی امسال توسط همکاران مختلف، از تدی رایلی و نفیو گرفته تا سرپرست بنیاد، جان مک کلین تکمیل گردید. بنیاد گفت که مایکل نقشه‌ی راهی را از خود برجا گذاشته است و تمامی آنها احساس وظیفه می‌کردند که باری را که او برداشته، به مقصد برسانند. این تصمیم خطیری بود و موجب واکنش شدید برخی طرفداران گردید. همین مسئله در سال ۱۹۹۵ پیش آمد. وقتی پل مک کارتنی، جرج و رینگو، دو تا از آهنگ‌های نیمه تمام جان لنون را با عنوان بیتل‌ها تکمیل نمودند. برای بسیاری از طرفداران، این آهنگ‌ها بدون جان لنون، هرگز بیتلی نبودند. و اکنون داستانی مشابه: هر چقدر هم که ایکان، لنی کراویتز و سایر همکاران به مایکل نزدیک بودند، آیا می‌توانند درک کاملی از رویای مایکل برای آهنگ‌هایش داشته باشند؟ مایکل به درستی یادداشت‌ها و دستور کارهای بسیار روشنی از خود بر جا گذاشته است. همچنین آشنایان به روند تولیدی که او برای کارهایش دنبال می‌کرد، به خوبی درک کرده‌اند که او آهنگ‌هایی را از سالهای دور بیرون می‌کشید و بر رویشان دوباره کار میکرد. برای مثال نسخه‌های نخستین آهنگ‌های Blood on the Dance Floor - They Don't Care About Us و Earth Song در زمان آلبوم دنجروس ضبط شدند. اما او آنقدر با آهنگ‌ها سر و کله میزد تا در نهایت همانی شوند که می‌خواهد. یک آهنگ مایکل جکسون هرگز کامل نبود مگر آنکه در یک آلبوم رسمی استودیویی ظاهر شود. این روند کار، همان چیزی است که همکاران سعی کردند با «مایکل» انجام دهند. آنها با باور به این موضوع که مایکل نیز چنین تمایل دارد، می‌خواستند آهنگ‌ها تا حد امکان، تازه، پرطراوت و مناسب باشند. و در آخر، با توجه به اینکه هیچکدام این افراد، مایکل جکسون نیستند، بهترین نتیجه‌ی ممکن این بود که آلبوم بدست آمده، به آنچه خواست مایکل بود، نزدیکترین باشد. آلبوم یک مخلوق مرکب است. گاهی بسیار الهام گرفته از مایکل و نزدیک به اوست، گاهی بیشتر مانند ستایشی از اوست، مانند کاری که با تریلر۲۵ انجام شد. گرچه بیشتر شنوندگان که تنها موسیقی را دنبال می‌کنند، در قید و بند این جزئیات نیستند، اما از آنجا که مایکل جکسون یکی از مهمترین هنرمندان قرن گذشته است، این سوال که آثار باقی مانده‌اش تا چه اندازه باید دستخوش تغییر و مدیریت شوند، بسیار جدی و حائز اهمیت است. نسخه‌ی شگفت‌انگیز Behind the Mask، همانی نیست که مایکل در دهه‌ی ۸۰ بر رویش کار کرد. حتی اگر فقط به خاطر ثبت در تاریخ باشد، ارزشمند است که نسخه‌ی اولیه‌ی این آهنگ‌ها نیز به شکل ترک‌های اضافه یا در یک آلبوم تکمیلی به بازار بیایند، حتی اگر تکمیل نشده و صیقل نیافته‌اند. با گفتن این مقدمه، اکنون نظر خود را در مورد این آلبوم که شنیدن آن تجربه‌ی براستی مهیج و لذت بخشی بود، بیان می‌دارم. گذشته از جنجالها، حضور مایکل جکسون در این آلبوم غیر قابل انکار است. عادت‌هایش، افکارش، تنوع طلبیش و نبوغش در هر آهنگ نمایان است. چه کسی دیگر را می‌شناسید که بدون هیچ شکافی از موضوعی اجتماعی به سمت یک رقص آتشین برود؟ هیپ هاپ را در یک آن به راک پیوند بزند، ریتم داغ کلاسیک را با تصنیف جانکاه عامیانه بیامیزد؟ چه کسی جز مایکل جکسون، انتقادی برنده از رسانه‌ها را در ادامه‌ی یک آهنگ نرم عاشقانه فریاد می‌زند؟ جدلی وحشیانه در فرهنگ هیولاوار هالیوود را بر سر یک نوای روحانی متعالی می‌کوبد؟ اینها مهمترین ویژگی آلبوم مایکل است: مایکل را در آن احساس می‌کنید. باید از بنیاد و سونی به خاطر حفظ حاشیه‌ها و ریزه‌کاری‌های آثار مایکل در حالی که می‌توانستند بسیار ساده آلبوم را تهیه نمایند، تقدیر کرد. در ارتباط با Breaking News، فکر می‌کنم از لحاظ ترانه، بیانی کوبنده و نامتعارف خطاب به رسانه‌هاست. آلبوم همچنین شامل ریزه‌کاری‌های زیبایی است از جمله فن تولید صداهای حنجره‌‎ی گوناگون توسط مایکل که فوق‌العاده پویاست و خود را بیشتر در آهنگ Hollywood Tonight نشان می‌دهد. و یک مقدمه برای I LikeThe Way You Love Me که توسط پیامگیر تلفن از جانب مایکل برای همکار دیرینه‌اش برد باکستر ضبط شده است و در مورد ساخت آهنگ توضیح می‌دهد. این نمونه‌ها بیانگر آنست که برخلاف تردیدها و ترس‌های عده‌ای، مایکل جکسون به عنوان یک فرد و یک هنرمند، در پروسه‌ی تولید آلبوم محو نگشته است. از نخستین جمله‌‌ای که در آلبوم می‌شنویم "این زندگی تا ابد دوام نمی‌یابد" تا آخرین جمله‌ی آن "گمان می‌کنم درسم را زود آموختم"، یک تصویر بسیار صمیمی، صحیح و انسانی در برابر ما گشوده می‌شود. نقد آهنگ به آهنگ آلبوم: Hold My Hand: آهنگ عاشقانه‌ای ساده اما قوی که به سرودی با مضمونی اجتماعی متمایل می‌شود. متحیرم که چرا جایگاه بهتری در جدول موسیقی ایالات متحده بدست نیاورده است. اما شاید وقتی ویدیو از راه برسد و تعطیلات کریسمس نزدیک شود، وضعیت برای این آهنگ بهبود یابد. Hollywood Tonight: بدون شک نقطه‌ی قوتی است برای آلبوم. پیش از آنکه به کوبشی پرانرژی و رقصاننده بدل شود، با یک سرود گوتیک کلیسای فراموش نشدنی آغاز می‍‌‌گردد. من علاقه‌ی زیادی به بخش کلامی (توسط تاریل جکسون، برادرزاده‌ی مایکل اجرا می‌شود) ندارم. اما قطعا وجود این قطعه به خاطر فضاهای خالی است که مایکل هنوز در آهنگ پر نکرده بود. صدای مایکل در این آهنگ عمیق‌تر به گوش می‌رسد. همانطور که الن در شوی خود نشان داد، مردم با این آهنگ به رقص وادار خواهند شد. Keep Your Head Up: بازگو کننده‌ی داستان زندگی یک زن معمولی است که "در وعده‌های دروغین، پی امید می‌گردد". این آهنگ برای موقعیت کنونی اقتصاد کاملا مناسب است و احتمالا در گوش شنوندگان بسیاری طنین انداز خواهد شد. در این آهنگ، قوت گرفتن تدریجی صدا، نشانی از هنر کلاسیک مایکل است و بخش سرود آن، تشویق کننده‌ی زنان به داشتن قدرت برای ادامه‌ی راه. طرفداران خوشحال خواهند شد که بدانند بخش بداهه‌ی نسخه‌ی لو رفته‌ی آهنگ که یادآور Earth Song بود، حذف گردیده است. I Like The Way You Love Me: یک تولید جدید و عالی از نفیو (تهیه کننده) است. دموی این آهنگ در سال ۲۰۰۴ در آلتیمیت کالکشن آمد و پس از آن مایکل پیش از فوتش در لس آنجلس آن را ساخته و پرداخته کرد. نسخه‌ی جدید، علاوه بر تمامی جادو و اعجاز نسخه‌ی ابتدایی، برخی عناصر تازه از جمله پیانو، باس، گیتار و افکت‌های آوازی را در خود جا داده است. Monster: آهنگی با ریتم آتشین که از باقی ترک‌های آلبوم کوبنده‌تر است. رپ را فیفتی سنت خوانده، گیتار را اوریانتی زده و تدی رایلی عالی تولید کرده است. وقتی در این آهنگ جکسون آینه‌ای از جامعه را در مقابل ما می‌گشاید و از ما می‌خواهد به این تصویر بد شکل نگاه کنیم، نمی‌‌توانم یاد خاطره‌ی وحشتناک آن روزی نیافتم که پیکر او در آمبولانس به بیمارستان منتقل میشد و عکاسان پاپاراتزی دوربین‌های خود را به شیشه‌ی آمبولانس چسبانده بودند. می‌خواند "به هر سو که بچرخی، هیولایی در آنجاست"... "پاپاراتزی همچو هیولایی تو را می‌ترساند". برخی منتقدان ترانه‌هایی از این دست را بیهوده‌گویی یا خیالبافی می‌خوانند، اما برای آنان که دیدی فرای ظواهر دارند، این ترانه، انتقادی ماهرانه از جامعه است. این آهنگ تمامی عنصرهای لازم برای درخشیدن در صدر را دارد. Best of Joy: یک تصنیف شادی بخش با ضرباهنگی ملایم. او وقتی با معشوقش در این آهنگ عهد و پیمان می‌بندد، به مانند همبشه فالستو را به آسانی می‌خواند. این آهنگ در سال ۲۰۰۹ در لس آنجلس ضبط شد. این یکی از آخرین خوانندگی‌های اوست و صدایش همچنان عالی است. Breaking News: این آهنگ شاید تا ابد با جنجال‌هایش پیوند بخورد. فارغ از این، یک کلاسیک مایکل جکسونی است در ادامه‌ی مسیر ضد رسانه‌ای همچون Leave Me Alone - Tabloid Junkie و Privacy. تکرار نام "مایکل جکسون" در این آهنگ، تاکید دارد بر تصویری که رسانه‌ها از او می‌دهند. تمامش ساخت و پاخت رسانه‌هاست، یک "بوگی من" (در ترانه می‌خواهند - به معنای دیو) که مایکل جکسون واقعی هیچ نسبتی با آن ندارد. شیوه‌ی اغراق آمیز و طنز آلود بیان این نام در آهنگ، رویکرد رسانه‌ها را در بهره برداری از او به منظور ایجاد هیجان در جامعه به سخره می‌گیرد. گرچه قدرت و وضوح آوازها، استاندارد کافی او را ندارد، اما آهنگ بسیار خوبی است. کَـُرس آهنگ، جاذب و به یاد ماندنی است. تدی رایلی یک درخشندگی تازه اما وفادار به اصل را به این آهنگ بخشیده است. می‌شود این آهنگ را به سادگی همپای یکی از کنار گذاشته شده‌های آلبوم دنجروس یا هیستوری دانست. I Can't Make It Another Day: این آهنگ در سال ۱۹۹۹ توسط مایکل و لنی کراوتیز در استودیوی افسانه‌ای ماروینز روم (خانه‌ی ضبط ماروین گِی) ضبط شد. مایکل قدرتی کیهانی بر یک ضرباهنگ زمخت صنعتی اعمال می‌کند. نسخه‌ی جدید بیش از آنکه آهنگی از مایکل جکسون باشد، به ستایشی می‌ماند از جانب کراوتیز به او. در نسخه‌ی اصل، آواز مایکل کمتر از طبل و گیتار تاثیر گرفته است که به ترانه اجازه می‌دهد راز و جادوی خود را نشان دهد. کار جدید کراویتز، تغییر چندانی در آهنگ اعمال نکرده، اما احساس موجود در آهنگ را متفاوت نموده است. هنوز هم عالی است، اما به طریقی متفاوت از پیش. Behind the Mask: این آهنگ در ابتدا برای تریلر نوشته شده بود اما به دلیل اختلاف نظر در مورد مسائل اعتباری، به آلبوم راه نیافت. بعدها کیبورد نواز مایکل، گریگ فیلینگنز و نیز اریک کلاپتون این آهنگ را با نسخه‌ی جدیدی عرضه کردند. اگر مایکل آن را در ۱۹۸۲ منتشر میکرد، این نسخه‌ی ساخته شده از روی ارکستر جادوی زرد یک موفقیت بزرگ میشد. جان مک کلین، استادی و مهارت نهفته در این آهنگ را در نسخه‌ی جدید، به روز می‌کند تا هم نو به نظر آید و هم عطفی باشد به گذشته‌اش. به طور قطع یکی از نقاط قوت آلبوم است. بسیاری از طرفداران شاید مشتاق شنیدن نسخه‌ی تولیدی دهه‌ی ۸۰ باشند اما نو کردن این آهنگ، کمک می‌کند تا بیشتر با آلبوم همخوانی داشته باشد. گرچه تصمیم مایکل به نو کردن این آهنگ بر کسی مشخص نیست. Much Too Soon: انتخابی ناب برای بستن آلبوم. این آهنگ قابلیت مایکل جکسون به عنوان یک خواننده و آهنگساز را به نحوی تماشایی به رخ می‌کشد. بیانی بدیع از آرزوی چیزی را داشتن و از دست دادنش، شانه به شانه‌ی بهترین تصنیف‌های مردمی از کارپنرتز یا بیلتز می‌ایستد. ترانه‌‌ی اثر به زیبایی شعرهای ویلیام باتلر ییتس (شاعر و نمایش نویس بزرگ ایرلندی برنده‌ی جایزه‌ی نوبل، فوت شده به سال ۱۹۳۹) است. این آهنگ در ۱۹۸۱ توسط مایکل نوشته شد و طی این سالها توسط وی تغییر یافت. آوازهای آن در ۱۹۹۴ در استودیوی مشهور نیویورک سیتی، هیت فکتوری طی تولید آلبوم هیستوری، ضبط شد و توسط بروس سوئدین، مهندسی و میکس گردید. نسخه‌ی جدید که آکاردئون و گیتار بهتری دارد، توسط جان مک کلین تهیه شده است. در این آهنگ، مایکل درمانده با همراهی گیتار آکوستیک ماهرانه از تامی امانوئل، جدایی "بسیار پیش از موعد" از معشوق را فریاد می‌زند. پل بین قطعه‌ی اول و دوم آهنگ، یک تکنوازی سازدهنی است که بر جوهر غم آهنگ، نور می‌اندازد. آهنگ تلخ و شیرین زیبایی است که در حد کمال، امید و افسوس، تنهایی و اشتیاق آشتی را درمی‌آمیزد. این آهنگ یعنی اینکه فرای تمام آن شهرت و دنیای ستاره‌ای و ساخت و پاخت‌های رسانه‌ها، مایکل جکسون یک انسان بود. نتیجه گیری: هرچه اسمش را بگذارید، یک کلاژ، تقریب یا ستایش، یا به تقلید از همکاران این آلبوم بگویید "کار عشق". این مفهوم در آلبوم موج میزند. با این حال این بطور قطع همان آلبومی نیست که مایکل جکسون می‌ساخت. بنا به پاره‌ای مسائل، بسیاری از آهنگ‌هایی که او در پایان عمرش بر رویشان کار کرده بود، در آلبوم قرار نگرفته‌اند، از جمله کارهایش با ویل.آی.ام. گذشته از این، آوازها به خصوص در آهنگ‌های کاسیو همیشه در حد استاندارد قدرت و سرزندگی او نیستند و باعث شد برخی به آنها انگ "تقلبی" بزنند. تا زمانی که یک کارشناس صدا و یا برخی مستندات و شواهد ثابت کند، برای این تئوری توطئه اهمیتی قائل نیستم. به خصوص با شنیدن نسخه‌ی نهایی شده‌ی آهنگ‌ها در آلبوم با استفاده از بلندگوهای بسیار عالی. اما گهگاه تغییراتی که در آهنگ‌ها اعمال شده‌اند، سوال برانگیز و یا تشریح نشده‌اند. پسندیده خواهد بود که در کنار نسخه‌ی فعلی آلبوم، این آهنگ‌ها را به شکل ابتدایی و دستکاری نشده‌شان به همان گونه‌ای که مایکل آخرین بار بر رویشان کار کرده بود نیز داشته باشیم. درست به همان دلیلی که تماشای تمرینات ویرایش نشده‌ی مایکل برای This Is It لذت بخش بود. اما حرف آخر اینست: مایکل حاوی آهنگ‌های نو و برانگیزاننده است. یکی از وظایف بنیاد مایکل جکسون، توسعه دادن میراث او به سمت نسل‌های آتی است و این آلبوم احتمالا این نقش را ایفا خواهد نمود. با ۱۰ آهنگ، یک آلبوم آل‌پی (پرآهنگ) رنگارنگ بیشتر در سبک و سیاق آثار دهه‌‌‌ی هشتادی است. و در عین حال به این معناست که آهنگ‌های بیشتری در صندوقچه‌ی مایکل وجود دارند که طرفداران می‌توانند چشم به راهشان باشند. در ضمن آهنگ‌هایی چون Hollywood Tonight - Monster - Behind the Mask و Much Too Soon نمونه‌هایی عالی برای اضافه شدن به کاتالوگ او‌ست که هم اینک نیز افسانه‌ای است. منبع: eMJey / huffingtonpost.com