Skip to main content


و مایکل به دنیا آمد

امروز در ۵۲ سال پیش... کاترین جکسون: تجربه‌ای که با مارلون و براندون داشتم (۱) مانع از آن نشدم که نخواهم بار دیگر باردار شوم. سال بعد در ۲۹ اوت من پسری به دنیا آوردم. آن روز را خوب به خاطر دارم هنگامیکه با همسایه‌ام، میلدرد وایت در ماشین او سوار بودیم تا از مدرسه‌ی ابتدایی گارنت که در دست ساخت بود بازدید نماییم؛ کیسه‌ی آبم پاره شد. به میلدرد گفتم "خدایا، من نمی‌توانم با این وضع در ماشین بنشینم." او گفت "دختر نگران نباش." و فرمان را چرخاند. مرا به خانه رساند. به مادر و ناپدری‌ام زنگ زدم و آنها مرا به بیمارستان مرسی منتقل کردند. کمی پس از رسیدن به آنجا، دچار انقباض رحمی شدم و همان شب، پسرم به دنیا آمد. مادرم گفت "می‌خواهم نامش را رونالد بگذارم"... از پیشنهاد اولش متنفر بودم. "روی چطور است؟".... "وای خدایا، مامان؟ نه!" او کمی فکر کرد و گفت "فهمیدم، مایکل" (۲).... گفتم "خودشه!" من به سر بامزه‌ی بچه‌هایی که به دنیا می‌آوردم عادت کرده بودم به همین دلیل سر مایکل توجه‌ام را جلب نکرد. دو چیز دیگر که از اولین باری که در آغوشش گرفتم به یاد دارم، چشمان قهوه‌ای درشت و دستان بلندش است که مرا یاد پدر شوهرم می‌انداخت. مایکل شیطنت میکرد: "شرط می‌بندم تولدم یک تصادف بوده است.".... کاترین می‌گوید "اما نبود." کاترین جکسون، کتاب خانواده‌ی من ---------------- (۱) براندون و مارلون برادران دوقلو بودند. براندون پس از تولد از دنیا رفت. (۲) نام مایکل به معنای "خدا گونه" است. منبع: eMJey