Skip to main content


نمایی از هالی تراس، آرامگاه مایکل جکسون

آنچه می‌خوانید گزارش بازدید یکی از هواداران مایکل جکسون است از آرامگاه وی در هالی تراس، گریت مازلیوم (Holly Terrace - Great Mausoleum) واقع در شهر گلندل، لس آنجلس. holly-terrace1.jpg از سراشیبی هالی تراس - آرامگاه مایکل جکسون در میان مقبره‌های پارک فارست لان - که به پایین نگاه کنید، زمین‌های پنهاور سبزی را می‌بینید با درخت‌هایی در هر قد و اندازه. وقتی روز را در درگاه ورودی آرامگاه هالی تراس می‌گذراندم، خورشید پاییزی گرم، هوا خنک، دورنما زیبا و نسیمی به لطافت و مهربانی مایکل در جریان بود.به نگهبان گفتم که برای ادای احترام به مایکل جکسون آمده‌ام. می‌دانستم که نمی‌توانم داخل آرامگاه شوم، اما می‌خواستم تا آنجا که ممکن باشد نزدیکتر بروم. او بر روی نقشه، مسیر را نشانم داد و گفت اگر با دقت از میان شیشه‌های ورودی هالی تراس، مستقیم به جلو نگاه کنم، در انتهای سالن او را خواهم دید. وقتی درب ورودی را پیدا کردم، تنها بودم. دستانم را دور چشمانم و بر روی پنجره‌ی شیشه‌ای گذاشتم تا به داخل نگاه بیاندازم. در ابتدا تاریکی بود و بس، و سپس شیشه‌ی رنگی نقاشی شده‌ای که در انتهای سالن قرار داشت هویدا گردید. در همان حال که چشمانم به تاریکی عادت میکرد، سرداب مرمرین رنگ پریده‌ای که تابوت طلایی مایکل عزیزمان را در خود جای داده است، دیدم. حس حضور در مکانی مقدس مرا احاطه کرد و اشکهایم سر ریز شد. MJ-tomb.jpg
سردابی که تابوت مایکل را در خود جای داده است - آرامگاه هالی تراس (۱)
چند لحظه بعد زنی با دسته‌ای از گل‌های نارنجی رنگ از راه رسید و آنها را به درب تکیه داد. "من هفته‌ای سه بار به اینجا می‌آیم. دوست دارم در اینجا گل‌های بیشتری برای مایکل ببینم." به او گفتم که من نیز می‌خواستم همراهم گل بیاورم اما نمی‌دانستم آنها را کجا می‌توانم قرار دهم زیرا ما اجازه‌ی داخل شدن به آرامگاه را نداریم. او گفت نگهبانان هدیه‌ها و دسته‌های گل را به داخل می‌برند و در کنار مایکل قرار میدهند. "او یک فرشته است. او فقط یک انسان نیست. او یک فرشته است." مدتی بعد، یک خانواده به ما ملحق شدند، پسر آنها دسته گل کوچکی که از باغچه‌شان چیده بود را در دست داشت و می‌خواست آن را به داخل ببرد. کنار دکمه‌ی روی درب نوشته شده بود که برای ورود، زنگ بزنید. تنها خانواده و دوستان مایکل اجازه‌ی ورود دارند. اما این مانع نشد که پسرک دکمه را فشار دهد. صدای زنی جواب داد و پسرک بی‌معطلی گفت: "من پسر کوچکی هستم. ۷ سال دارم. و می‌خواهم مایکل را ببینم. خانواده‌ام با من داخل نمی‌شوند و عکس هم نمی‌گیریم." اما به او اجازه داده نشد. دوست تازه‌ی من گفت که مایکل دوست می‌داشت آن پسرک داخل شود. او بسیار عاشق کودکان بود. ما به آن پسر گفتیم که نگهبانان گلهای او را برای مایکل می‌برند. او نیز گل‌هایش را گذاشت و رفت. یک خانواده‌ی دیگر آمدند. دختر ۱۱ ساله‌شان با آنها بود. او یک دستکش پولکدار و تیشرتی با عکس مایکل جکسون پوشیده بود. آنها نمی‌دانستند که میتوان سرداب مایکل را از داخل پنجره‌های شیشه‌ای دید. وقتی به این موضوع پی بردند، تحت تاثیر قرار گرفتند. دخترک رفت تا از داخل اتومبیل‌شان، یک پوستر بزرگ از مایکل بیاورد. (طرح آلبوم Thriller، مایکل در کت و شلوار سفید رنگش). او این پوستر را به قیمت ۱۶ دلار خریده بود. برای خودش، نه برای مایکل. اما حالا می‌خواست آن را به او هدیه دهد. ما به دخترک پیشنهاد دادیم که یک پیغام برای پرینس، پاریس و بلنکت (فرزندان مایکل) بنویسد و همراه پوستر در کنار درب ورودی قرار دهد. او نیز همین کار را کرد. در پایان وقت ملاقات، نگهبانان پوستر و دسته‌های گل را به داخل انتقال دادند. MJ-tomb-flowers.jpg بسیاری از مردم نمی‌دانند مایکل را کجا پیدا کنند و نیز نمی‌دانند که می‌توانند سرداب او را از میان شیشه‌ها ببینند. دو نگهبان تمام روز در سالن قدم می‌زنند. آنها ۴:۳۰ دقیقه‌ی بعدازظهر درب‌ها را قفل می‌کنند و می‌روند. اما تا وقتی بازدید کننده‌ها در محوطه قرار دارند، درون پارک و اطرف آرامگاه می‌مانند. مایکل تمام مدت زیر نظر است. بازدید کننده‌ها باید فاصله‌شان را با او حفظ نمایند. دوست تازه‌ی من می‌گوید طی آمد و شدهایش به محل، طرفدارانی را دیده که از آلمان، ژاپن، مکزیکوسیتی و سایر نقاط دنیا تنها برای ادای احترام به مایکل به آنجا آمده بودند. آرامشی این آرامگاه قلعه مانند را احاطه کرده است. بخشی از وجود من می‌خواست آنجا در خاموشی بنشیند و به سکوت آن مکان گوش فرا دهد و نزدیکی‌ای را که با روح مایکل حس میکرد، تجربه نماید. وقتی آن مکان را ترک میکردم، ماه کامل در آسمان آبی بر بالای فارست لان شناور بود. من به ضلع مقابل هالی تراس، آنجا که شیشه‌های نقاشی شده‌ی رنگی نصب شده‌اند رفتم. می‌دانستم مایکل درست آن سوی دیوار خوابیده است، شاید تنها با فاصله‌ی سه متر از جایی که من ایستاده بودم. همانجا به او گفتم که طرفدارانش از من خواسته‌اند سلام و عشق‌شان را به او برسانم. نمی‌خواستم بروم. می‌خواستم تمام شب آنجا بمانم، تا وقتی تمامی چراغها را خاموش کنند و همه چیز در تاریکی و سکوت مطلق فرو رود. نمی‌خواستم به آن دنیای دیگر باز گردم، جایی که زندگی روزانه با تمامی خواسته‌ها، آشفتگی‌ها، دردها و دروغهایش در جریان است. در راه بازگشت، ماه بر من می‌تابید و Human Nature و I Just Can't Stop Loving you که از سی‌دی‌ پلیر من پخش میشد، پایان زیبایی برای این روز بود. هرگز صدایی مانند صدای مایکل نشنیده‌ام یا چنین احساسی در مورد هیچ فرد دیگری نداشته‌ام. تنها آنان که عاشقش هستند می‌دانند من چه می گویم. مایکل زندگی را کامل و دلیرانه زندگی کرد. هیچ چیز و هیچکس نتوانست او را بشکند یا ساکت کند. بدن او ما را ترک کرده است. اما میراثی باقی گذاشته که همچنان بر قلب مردم خواهد نشست. صدای او ساکت نخواهد شد. موسیقی او جاودانه است. (۱) نخستین عکسها از آرامگاه مایکل جکسون توسط کارن فی، آرایشگر وی منتشر شد. منبع: eMJey.com / withachildsheart blog