یادمه رفته بودم انقلاب منابع واسه کنکورم بخرم، یارو کتاب هایی که میخواستمو پیدا کرد داد دستم، یه کوه کناب شد! من حالم بد شد دوباره گذاشتم تو دست یارو گفتم آقا بذار سر جاش تصمیمم عوض شد میرم شوهر کنم!
یارو از خنده داشت پس می افتاد.
شب که می شود
خورشید چشمانت را پرواز بده
تا مرگ پروانه به تاخیر بیفتد......