Skip to main content


آشنایی ها

بیشتر
11 سال 5 ماه قبل #33541 توسط FeanoR
پاسخ داده شده توسط FeanoR در تاپیک پاسخ: آشنایی ها
ایده جالبیه، میتونیم همینجا پست معرفی مون رو پیدا کنیم و دوباره خودمون رو به صورت دقیقتر معرفی کنیم و ببینیم چقدر از اون زمان فرق کردیم...

FeanoR نوشته: من وحید هستم 18 سالمه و در روز بیاد ماندنی 13 فروردین ساعت 12:25 بدنیا اومدم اگر افتخار بدین منم جزو خانواده مایکلی این جمع بدونین.


من زمانی که خودمو معرفی کردم، فکر کنم حدود 200 یا 250 تا پست داده بودم، همش هم عکس بود =)) البته فکر کنم این از اون تیکه فرناز توی پستهای بعدی معلومه :)) خب من تو خیلی از فروم ها عضو بودم اما خب فعال نبودم، یکجورایی دوست نداشتم فعالیت کنم اما مطالبشون رو میخوندم... اینجا هم نمیخواستم پست بدم اما دیدم نسیم یک تایپیک عکس زده و خب منم یه عالمه عکس داشتم، با خودم گفتم خب بذار یک پست بدم، به خودم اومدم دیدم دو روز گذشته و من یه عالمه پست دادم :)) من با سایت امجی دات کام از حدود چند ماه قبل از فوت مایکل آشنا شدم و اخبار رو میخوندم و نمیدونستم فرومی هم دارن... خبرهاش خیلی برام عجیب بود از این نظر که خیلی جزئی بود با خودم میگفتم دم این کسی که اخبار رو میذاره گرم اما فکر کنم خیلی هم بیکاره جون تو :)) بعدا فهمیدم اصلا الناز بیکار هم نیست، برعکس خیلی هم سرش شلوغه...

چرا مایکل؟ چطوری باهاش آشنا شدم؟ نمیدونم چرا مایکل... اما همیشه وقتی در این مورد فکر میکنم، یاد یک جمله ای میوفتم که داداشم همیشه میگفت قبلنا که هر وقت اجرای مایکل رو میبینی اونقدر باهاش احساس نزدیکی میکنی که انگار خودت روی استیج داری اجرا میکنی...

اینکه چطوری با مایکل آشنا شدم خب دقیقا یک داستان تکراریه مثل داستان آشنایی بقیه با مایکل...

هیچوقت دوست نداشتم و دوست هم ندارم که مایکل رو خاص نشونش بدم یا یک افسانه چون افسانه ها واقعی نیستن و با خاص نشون دادن مایکل، فقط بین خودمو مایکل رو فاصله میندازم... اما مایکل یک اسطوره بود...

در مورد خودم هم بگم که از زندگی که دارم راضیم و اصلا هم دوست ندارم زندگی دیگه ای میداشتم البته دوست میداشتم توی یک کشور دیگه ای میبودم اما به هر حال اگه زندگی دیگه ای میداشتم، وحید الان نمیشدم و من از این وحید کاملا راضیم...

اصولا کسایی که با من آشنا نشدن کاملا فکر میکنن کاملا مزخرفم اما وقتی باهام آشنا میشن و صمیمی خب نمیدونم دیگه در موردم چی فکر میکنن یعنی میدونم اما برام مهم نیست چون باهم دوست شدیم و دوست ندارم وقتم رو برای فکر کردن به این چیزا بذارم با اینکه خیلی وقتها بهش فکر میکنم اما برام مهم نیست...

دوست ندارم یک زندگی تکراری داشته باشم، ازدواج کنم، برم سرکار تا خرج زندگیمو بدم، بچه دار بشم، داماد دار یا عروس دار بشم، نوه دار بشم، بمیرم... البته دوست هم ندارم از اون طرف دیوار بیوفتم و بگم هیچکدوم از اینها رو نمیخوام اما مسلما به این شکل نمیخوامشون... بیشتر دوست دارم زندگی داشته باشم که وقتی مُردم، مَردم نگن زندگیش شبیه فلانی بود یا شبیه بقیه بود یا تو این مایه ها، دوست دارم به این فکر کنن که سبک زندگی خودمو داشتم، سبک زندگی وحید...
Nature's First Green Is Gold
Her Hardest Hue To Hold
Her Early Leaf's A Flower
But Only So An Hour
The Leaf Subsides To Leaf
So Eden Sank To Grief
So Dawn Goes Down To Day
Nothing Gold Can Stay
كاربر(ان) زير تشكر كردند: blackfire, kingmichael

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: Farnaz
زمان ایجاد صفحه: 0.302 ثانیه
قدرت گرفته از كيوننا