در مورد مصاحبهی اپرا با پاریس جکسون در این صفحه خواندید. این مصاحبه روز یکشنبه از تلویزیون پخش شد. پاریس مختصری در مورد مدرسه، پدر و علاقمندیهایش صحبت کرد.
طی این مصاحبه، بخشهایی از فیلمهای خانگی دوران کودکی او و برادرش پرینس در کنار پدرشان مایکل نمایش داده میشود.در بخش نخست مصاحبه، اپرا مرور کوتاهی دارد بر وقایع گذشته و اینکه چگونه مایکل مانع از انتشار عکسهای فرزندانش در رسانهها میشد، روندی که پس از فوتش کاملا تغییر کرد.
او سپس به خانهی جدید کاترین و فرزندان مایکل میرود و با مادربزرگ در مورد فقدان مایکل صحبت میکند. کاترین شرح میدهد که گرچه هیونهارست، خانهی سابقشان را بسیار دوست میداشته است، اما خاطرات مایکل او را به کرات به گریه میانداخته است. کاترین تصمیم میگیرد به خانهی دلبازتری که بتواند با راحتی بیشتری در آن سر کند، نقل مکان کند. پاریس در پاسخ به سوال اپرا میگوید که هیونهارست را از خانهی کنونیشان بیشتر دوست دارد زیرا در واقع آنجا را خانهی خود میداند.
دانلود: بخش نخست
در بخش دوم، اپرا گفتگوی اختصاصی خود را با پاریس آغاز میکند. اما پیش از آن ویدیویی از فیلمهای دوران کودکی او نمایش داده میشود. در این ویدیو پاریس شمع تولدتش را فوت میکند و مایکل از او میپرسد که از آینده چه میخواهد؟ پاریس کوچک میگوید: «همان کاری که تو میکنی». مایکل: «من چه کار میکنم؟» پاریس: «میرقصی و میخوانی.»
دانلود: بخش دوم
اپرا: آیا وقتی بیرون میروی همیشه باید محافظ همراه داشته باشی؟
پاریس: بله، متاسفانه.
اپرا: تفاوت تحصیل در مدرسه نسبت به خانه چیست؟ (پاریس پیش از رفتن به باکلی در خانه درس میخواند.)
پاریس: عادیتر و مفرحتر است. از جنبهی اجتماعی بهتر است اما داستانهای نیز هست که سعی میکنم از آنها دور بمانم.
اپرا: نمیدانم در کلاس هشتم چه داستانهایی در جریان است.
پاریس: دخترها....
اپرا: آنها برایت گردن کلفتی میکنند؟
پاریس: سعی میکنند، اما موفق نمیشوند.
اپرا: چه کار میکنند؟
پاریس: در مدرسه یا اینترنت سعی میکنند با حرفهایشان مرا ناراحت کنند، اما نتیجهای نمیگیرند.
اپرا: تعجب میکنم، فکر میکردم همه میخواهند با تو دوست باشند.
پاریس: خیلیها از من خوششان نمیآید.
اپرا: نمیتوانم بفهمم چرا خیلیها از تو خوششان نمیآید.
پاریس: نمیدانم.
اپرا: بگو دلیلش چیست؟ من میدانم که تو دختر زیرکی هستی، قسم میخورم.
پاریس: نمیدانم جریان چیست.
اپرا: فکر میکنی به تو حسودی میکنند؟
پاریس: شاید، نمیدانم.
اپرا: آیا احساس میکنی که مردم از تو سوء استفاده میکنند؟
پاریس: اگر کسی با من صادق نباشد، از او کناره میگیرم. بعضی از بچههای مدرسه حرفهای بسیار بدی پشت سر من میزنند و فکر میکنند من نمیشنوم. اما گاهی میتوانم صدایشان را بشنوم یا اینکه دوستانم برایم تعریف میکنند. و من میگویم باشد، عیبی ندارد.
اپرا: آیا اجازه داری که دوست پسر داشته باشی؟
پاریس: نه.
اپرا: آیا میتوانی با دوستانات به گردش بروی؟
پاریس: بله.
اپرا: اما ماموران امنیتی هم باید حاضر باشند.
پاریس بله.
اپرا: دوستانات در این مورد چه نظری دارند؟
پاریس: بعضیشان فکر میکنند خیلی افتضاح است، اما بعضی دیگر اهمیتی نمیدهند.
اپرا: وقتی کوچک بودی و در موقع بیرون رفتن از خانه ماسک به صورت میزدی، چه چیزی در ذهنات میگذشت؟
پاریس: در ابتدا گیج شده بودم و درک نمیکردم که چرا باید از ماسک استفاده کنم. اما حالا میفهمم که چرا بابا میخواست که ما صورتمان را بپوشانیم. بدین ترتیب میتوانستیم وقتی او در کنارمان نبود بدون آنکه شناخته شویم به گردش برویم. او میخواست که ما به عنوان کودک، یک زندگی عادی داشته باشیم.
اپرا: پس ماسکها را فقط وقتی با او بیرون میرفتید، به چهره میزدید. و وقتی بدون او بیرون میرفتید، کسی شما را نمیشناخت... زیرکانه است، زیرکانه است... به نظرت او برای شماها یک زندگی عادی میخواست؟
پاریس: بله.
اپرا: آیا به نظرت فکر میکرد که با توجه به شهرتاش از پس این کار برمیآید؟
پاریس: او در این مورد کمی تردید داشت. به ما گفته بود که در کودکی زندگی سختی داشته و مدام در استودیو سرگرم خواندن بوده است در حالیکه سایر کودکان به بازی و تفریح میپرداختند. و او میخواست که ما یک زندگی عادی داشته باشیم. ما همیشه به چاکایچیز (Chuck E Cheese - مرکز تفریحی) میرفتیم. چاکایچیز و تویزآرآس (Toys R Us) مکانهای مورد علاقهی ما بودند.
اپرا: با خودم فکر میکنم که پدرت در مورد حضور تو و برادرانت در مراسم و عکسبرداری از شماها چه نظری میداشت.
پاریس: من همیشه سودای بازیگری را در سر داشتم، عاشق بازیگری هستم. فکر میکنم شگفتانگیز است.
اپرا: چرا به بازیگری علاقه داری؟
پاریس: نمیدانم. میتوان شخصیتهای بسیاری را در برابر دوربین به نمایش گذاشت، بسیار مفرح است. شخصیت یک فرد دیگر را به خود میگیرید که واقعا حیرتانگیز است.
اپرا: وقتی یک سال یا یک سال و نیم پیش با یکدیگر حرف زدیم، یکی از نکتههایی که مرا غافلگیر کرد این بود که تو گفتی پدرت برای شما صبحانه آماده میکرد. (اینجا). این نکتهی بسیار جالبی است زیرا دنیا پدر شما را به عنوان یک پدر که برای فرزندانش صبحانه درست میکرد، نمیشناسد. در مورد روابط عادی بین شماها چه چیز بیشتری میتوانی به من بگویی؟
پاریس: حالا بچهها را در کنار والدینشان میبینم و آنها را با پدر خودم مقایسه میکنم، میفهمم که بابا در کنار ما یک پدر کاملا نرمال بود. اگر کار بدی انجام میدادیم، او ما را تنبیه میکرد. البته اسمش را تنبیه نمیگذاشت، فقط میگفت که جریمه شدهایم. این بیشتر برای من و بلنکت پیش میآمد چون با هم دعوا میکردیم.
پاریس و بلنکت
اپرا: آیا با برادرانت صمیمی هستی؟
پاریس: بله.
اپرا: آیا از زمان فوت پدرتان این صمیمیت بیشتر شده است؟
پاریس: خوب پرینس کمی فاصله گرفته است، او نوجوان است و پسرهای نوجوان معمولا کنارهگیری میکنند. من و بلنکت تشابهات بسیاری بین خودمان کشف کردهایم، بیشتر از آن چیزی که من فکر میکردم، و صمیمیتر شدهایم.
اپرا: از چه سنی پی بردی که پدرت مانند باقی پدرها نیست، یعنی او مایکل جکسون است و مشهور.
پاریس: حدودا ۹ یا ۱۰ ساله بودم که فهمیدم وای او واقعا آدم بزرگی است.
اپرا: وقتی برای اولین بار اجرای او را روی صحنه دیدی و با خودت گفتی این پدر من است، چه حسی در وجودت داشتی؟
پاریس: گفتم واااای این بابای منه، این بابای منه... و هیچکس حرفم را باور نمیکرد.
اپرا: آیا تحمل شنیدن آهنگهای او را داری؟
پاریس: بله.
اپرا: آیا آرامات میکنند؟
پاریس: بله.
اپرا: اگر جایی باشی و به ناگاه آهنگ او را بشنوی، چه میکنی؟
پاریس: شروع میکنم به رقصیدن.
اپرا: اما غمگینات نمیکند؟
پاریس: نه. البته به آهنگهای ناراحت کننده هم گوش میدهم مانند «تو تنها نیستی» (You Are Not Alone) که مرا به گریه میاندازد.
اپرا: زندگی شماها بدون او چگونه است؟
پاریس: فکر میکنم داریم خوب پیش میرویم، البته من و برادرانم عمیقا دلمان برایش تنگ شده است...
اپرا: آیا خاطرات به سهولت و به سرعت به یادت میآیند و یا اینکه کمی محو میشوند و به این ترتیب تحملش سادهتر میشود؟
پاریس: هرگز ساده نمیشود... گاهی وقتها در مدرسه به یکباره لبخند میزنم زیرا چیزی باعث میشود که به یاد او بیافتم. من خاطرات زیادی دارم، نمیتوانم از بین آنها انتخاب کنم، خودشان درون ذهنم جاری میشوند... (پاریس احساساتی میشود)
پس از پایان مصاحبه، پاریس دوست صمیمیاش را که میگوید تمامی اسرار او را میداند، به اپرا معرفی کرد: مایکلا.
مایکلا به اپرا گفت که به پاریس و فیلم جدیدش «لاندنز بریج» افتخار میکند.
منبع: eMJey.com