Skip to main content


پدربزرگ من

بیشتر
13 سال 7 ماه قبل - 13 سال 7 ماه قبل #18574 توسط farzam
پدربزرگ من ایجاد شد توسط farzam
حدود 2 ماه پيش پدربزرگ من فوت كرد .
حدود 2 ماه از زماني ميگزره كه اين حس در من به وجود امد كه به اندازه ي يك دونه ي ارزن شجاعت و جرات نداشتم كه چيزي و كه مدتاها ميخواستم بهش بگمو، بگم تا اين كه ديگه رفت . هر چند كه الان با خبر ه اما من تا آخر عمرم اينو يادم نميره كه نتونستم خودم اينو تو اين دنيا بهش بگم.
پدر بزرگ من در سن 85 سالگي درگذشت، در حالي كه تا چند سال پيش يادمه هنوز بالانس ميزد...!!!
يادمه تا چند سال پيش وقتي منو بغل ميكرد و فشارم ميداد، من جوون 18،17 ساله نميتونستم از تو دستاش بيام بيرون... .
ولي ديگه همه چيز تموم شد .

پدربزرگ من از كودكي كار اكروبات رو شروع ميكنه و مدتهاي زياديو تو نمايش خونه ها كار ميكرد و تا اين كه بعدش به ارتش ميره و ازدواج و... ( اين اتفاقات قبل از 20 سالگيش هست) و انقلاب و... .
زماني كه كار اكروبات ميكرد به جرات ميتونم بگم كارايي ميكرد كه هيچكس نمي تونست اون زمان انجام بده: از بالانس زدن ه تك دست در بالاترين نقطه روي سر كسي كه روي شونه ي 2 نفر ديگه ايستاده بود و اون 2 نفر روي 3 نفر ديگه و در آخر هم چند نفر ديگه روي زمين پايه ي اصلي و نگه ميداشتند، و يا پرش از توي 7،6 حلقه ي آتيش و.... تا فرو بردن شمشير در گلو...!!!
واقعا از لحاظ قدرت بدني به شكل شگفت انگيزي قوي بود، تا جاي من نباشيد اين قضيه رو درك نميكنيد، يك مثال ميزنم تا متوجه بشين چرا ميگم شگفت انگيز: كارتهاي پلاستيكي پاسور و ديديد ديگه ؟؟؟ موقعي كه تو خونه، پدرم و كلا عموهام ميخواستن كارت جديد بخرن و كارتهاي قديميو بندازن دور، كارتهارو ميدادن به پدربزرگم يعني پدرشون، و بعد پدربزرگم از عرض، 52 تا كارت پاسور رو پاره ميكرد...!!!
يا اين كه تو سن 50 سالگي بالانس قدرتي ميزده ( بالانس ميزده و بعدش حركتي مثل شنا رفتن و تو همون حالت بالانس انجام ميداده...)
خدايا چقدر دلم تنگ شده واسش... چقدر ضعيف بودم من چرا نتونستم بگم بهش كه ... .
واقعا از ديد من چيزاي عجيب غريب زيادي تو زندگيش بوده، از چهره اش گرفته ( كه واقعا زيبايي خاصي داشت و به زودي عكسشم ميزارم) تا نوع زندگيش.
مثلا يكي از موضوعاتي كه منو به شدت تحت تاثير قرار داد كه مربوط به مايكل هم ميشد اين بود: من از چند سال پيش كليپهاي مايكل و واسه آدماي مختلفي گذاشتم، از پير و جوون گرفته تا با سواد و بي سواد، تمام اون آدما تنها چيزي كه بينشون مشترك بود اين بود كه ميگفتن: چرا اين شكليه ؟ چرا بينيش اينقدر كوچيكه ؟ چرا چهرشو تغيير داد؟ چرا؟چرا؟ انگار همگي بخوان بگن چهره ي مايكل مخالف خوب بودن ه ؟!!!!! در حالي كه اصلا دليل نميشه...
اما شايد باورتون نشه كسي كه هيچوقت، هيچوقت از چهره ي مايكل حتي يك سوال هم نكرد پدربزرگم بود، و هميشه تنها چيزي كه ميگفت اين بود: آقا جون كاري كه ميكنه ارزش داره واقعا، ارزش داره آقا، واقعا واسم عجيبه پير ترين كسي كه كليپاي مايكلو واسش گذاشتم، كسي كه جراحيه پلاستيك حداقل كمتر از بقيه براش تعريف شده بود... الان به شدت حسرت ميخورم .
و علاوه بر نوع زندگيش كه از بچگي مجبور شده بود كاراي سختي انجام بده از لحاظ ظاهر هم يك شباهت ديگه به مايكل داشت...!!!
درست زمانش و نميدونم اما نزديكاي 30 سالگيش بوده كه متوجه ي لكه هاي سفيدي روي پوستش ميشه...
و از اون زمان پوستش شروع ميكنه به سفيد شدن، وقتي دستاشو نگاه ميكردم هميشه فكر ميكردم دستاي مايكله هم به خاطر سفيدي هم به خاطر چين و چروكهاي عجيبي كه داشت .
چقدر ضعيف بودم من چرا نتونستم بگم بهش كه...
بهش بگم كه من افتخار ميكنم كه پدربزرگم هستي و من نوه ي شمام، بگم كه هر كسي كه تو اين فاميل هر چي بود ه و هست و خواهد شد به خاطر شماست پدربزرگ.
چرا نتونستم بگم؟؟؟
از چندين ماه پيش از مرگش ميخواستم اينو بهش بگم ولي نشد، نتونستم، شجاعتشو نداشتم بگم .
اما تا هميشه به يادم ميمونه .
خداوند روانش را شاد گرداند .

She works so hard, just to make her way
For a man who just don’t appreciate
Last edit: 13 سال 7 ماه قبل by farzam.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: شايان, ++ sama, Termeh, Nikolay

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
13 سال 7 ماه قبل #18575 توسط Nikolay
پاسخ داده شده توسط Nikolay در تاپیک پاسخ: پدربزرگ من
چه پدربزرگ خوبی داشتی. شاید اون میدونه چی میخواستی بگی.
خدا رحمتش کنه. روحش شاد.

راست بگو و هر چه را در توان داری در تیرت بنه و بلندتر پرتاب کن ، فضیلت ایرانی این است !

نیچه
كاربر(ان) زير تشكر كردند: farzam

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
13 سال 7 ماه قبل #18580 توسط farzam
پاسخ داده شده توسط farzam در تاپیک پاسخ: پدربزرگ من
مرسي محمد....

She works so hard, just to make her way
For a man who just don’t appreciate

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
13 سال 7 ماه قبل #18583 توسط FeanoR
پاسخ داده شده توسط FeanoR در تاپیک پاسخ: پدربزرگ من
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

چرا به من چیزی نگفتی به ما ها زنگ میزدی تا میومدیم یک همدردی چیزی بابا ما دوستاتیم ها تازه من که خونمون نزدیک خونه شماست البته ما باید یک خبر ازت میگرفتیم که نگرفتیم:(

واقعا ناراحت شدم برات منم همچین احساسی رو داشتم البته مشابه ش من تو سال 83 پدربزرگم تو بغل خودم جون داد :( هیچوقت یادم نمیره تو اون سن من تنها تو خونه با پدربزرگم و اون تو بغلم از دنیا رفت وقتی بهم گفت بیا پسرم ببین این خونا چیه داره از دهنم میاد بیرون و من رفتم بغل ش کردم و........:bye2: :(
تو اون سن خیلی روی من تاثیر گذاشت

حالا فرزام جان ایشالله خدا بهت صبر بده و حتما یک سر بهت میزنیم
كاربر(ان) زير تشكر كردند: farzam

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
13 سال 7 ماه قبل #18586 توسط farzam
پاسخ داده شده توسط farzam در تاپیک پاسخ: پدربزرگ من
نشد وحيد جان بگم،
ممونم ازت...
خدا پدر بزرگ تو رو هم رحمت كنه...

She works so hard, just to make her way
For a man who just don’t appreciate

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
13 سال 7 ماه قبل #18599 توسط شايان
پاسخ داده شده توسط شايان در تاپیک پاسخ: پدربزرگ من
خدا پدربزرگت رو رحمت کنه فرزام جان...تحت تاثیر مطلب نوشته شده ات قرار گرفته ام...هیچی نمیتونم بگم جز اینکه برات آرزوی شادی و موفقیت کنم هر سختی و مشکلی هر چقدر سخت تر ما رو قویتر میکنه چه بخوایم یا نخوایم به شرطی که در اون مشکل سربلند باشیم...زخم هامون به زندگی نشون میدیم و در کنار کسانی که دوستشون داریم هستیم و بهشون عشق میورزیم تا روزی که زنده هستیم...خدا پدربزرگ هام و پدزبزگت رو رحمت کنه رفیق...



بیاد داشته باشید بهتر است به یکباره خاموش شد تا ذره ذره محو شدن
كاربر(ان) زير تشكر كردند: farzam

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: Farnaz
زمان ایجاد صفحه: 2.911 ثانیه
قدرت گرفته از كيوننا