سؤال درد و دل

30 نوامبر 2012 17:22 #30219 توسط شايان
دیگه چی میشه گفت الناز جان جز تاسف :( اگر جای کسی بودن که این همه تلاش می کرد برای یک کاری و بعد میدیدن چقدر راحت به این تلاش احترام گذاشته نمیشه و یک حق طبیعی رعایت نمیشه اون موقع متوجه میشدن

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.



بیاد داشته باشید بهتر است به یکباره خاموش شد تا ذره ذره محو شدن

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

19 ژانویه 2013 12:01 #30696 توسط kingmichael
سلام بچه ها

الان دو روزه پدر یکی از دوستام تصادف کرده و تو کماست
امروز تو مدرسه بهم خبر رسید که پدرت فوت شده ! هنوز خودش نمیدونست !

فقط دعا کنید خبرش دروغ باشه ! من اینجا اینقدر داغون شدم که حد نداره ، فقط خدا به دادش برسه
یه خواهر کوچیک داره که هنوز بهش نگفتن

فقط خواهش میکنم براشون دعا کنید ...
كاربر(ان) زير تشكر كردند: شايان

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

20 ژانویه 2013 15:31 #30698 توسط kingmichael
متاسفانه حقیقت داشت ...

الان تازه از پیشش اومدم ، اینقدر زورکی داشت میخندید که من گریم گرفت :(

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

21 ژانویه 2013 04:07 - 21 ژانویه 2013 04:11 #30701 توسط مایکلا
وای امین جان نمیتونم بگم چقدر ناراحت شدم :cry: خدا بهش صبر بده خیلی سختو وحشتناکه.
یه خرده سعی کنید شما و دوستای دیگش تو مدرسه بیشتر هواشو داشته باشید و تسکینش بدید.
روحش شاد.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: شايان, Nikolay, kingmichael

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

08 آوریل 2013 13:35 #31174 توسط شاپرک
بچه ها طفلکی میثم... با یکی از دوست های من صمیمی بود و درددل میکرد همیشه.
من فقط یکبار تو جمع بچه های مایکلی بودم و اون یکبار میثم هم اومده بود. اون واسه همه بچه ها پوستر بزرگ مایکل آورده بود. من چون قرار نبود برم و اونم به تعداد بچه ها آورده بود مال خودش رو به زور داد به من، منم زورم چربید و در مقابل اصرارهاش باز قبول نکردم.الانم چقدر خوشحالم که نگرفتم، وگرنه الان عذاب وجدان داشتم.
دیگه من ندیدمش ولی هر دفعه با دوستم حرف میزدم حالشو میپرسیدم وازش تعریف میکردم و میگفتم چقدر مهربون و مظلوم و آقا بود. دیروز دوستم گفت فوت کرده حالم بد شد.خیلی کوچولو بود آخه سنی نداشت. دلم خیلی واسش سوخت، قیافه ی مظلومش یادم میاد و گریم میگیره. :cry: :bye2: :bye2:

شب که می شود
خورشید چشمانت را پرواز بده
تا مرگ پروانه به تاخیر بیفتد......

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

08 آوریل 2013 14:21 - 08 آوریل 2013 14:22 #31175 توسط kingmichael
واقعا متاسفم !

کدوم میثم ؟!
خدا رحمتش کنه ، ایشالا اون دنیا براش بهتر از اینجا باشه و با مایکل خوش بگذرونه
از طرف من هم به دوستت تسلیت بگو ، خدا صبر بده به خانوادش
اینقدر ناراحت میشم وقتی اینجور خبرا رو میشنوم
ولی اینطور که تو تعریف میکنه حتما اونجا جاش راحته :mj10:

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

08 آوریل 2013 20:56 #31177 توسط bahareh
منم متاثر شدم
روحش شاد

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

09 آوریل 2013 03:43 #31178 توسط FeanoR
من اصولا تحملم زیاده و کمتر مسائلی میتونن منو بهم بریزن اما دیشب اتفاقی برام افتاد که واقعا بدون اغراق معنی درد و دل رو فهمیدم، اونقدر منو بهم ریختش که از دیشب تا الان قلبم درد گرفته و فقط تونستم سرم رو بذارم روی میز کامپیوترم. من میکروفن گوشیم خرابه، اینو افرادی که به من نزدیکن میدونن مثل فرزام و احسان، یعنی صدای طرف مقابل میاد اما صدای من نمیره و برای همین مثلا بقیه به من زنگ میزنن و حرفشون رو میزنن و بعدش من جوابشون رو اس ام اس میکنم یا از همون اول جفتی بهم اس ام اس میدیم. دیشب ساعت 11:35 از یک شماره خونه که ماله اطراف شهر مشهد بود به گوشیم زنگ زدن و خب من اولش جواب ندادم چون اصولا شماره هایی رو که نمیشناسم رو برنمیدارم، بعد از 6 7 بار زنگ زدن، برداشتم و خب با خودم گفتم شاید یکی منو میشناسه داره از تلفن جای دیگه ای زنگ میزنه یا کار مهمی داره طرف دیگه. بعد وقتی جواب دادم خب صدای من که نمیره، صدای طرف مقابل هم نمیومد، یعنی حرف نمیزد، بعدش وقتی دیدم حرف نمیزنه قطع کردم و دوباره باز زنگ زد، گفتم ولش کن برنمیدارم، بعدش چندبار دیگه هم که زنگ زد، کنجکاو شدم، برداشتمش، بعد اونجا طرف مقابل حرف زد، اصلا نمیتونین حدس بزنین اون طرف کی بود، به صداش میخورد یک پسر بچه 8 9 ساله باشه. کاشکی یک شکلک بودش اینجا دقیقا حال الان منو نشون میداد. یک پسر بچه 8 9 ساله که بیشتر از چند دقیقه فقط میگفت بابا. با یک صدای شکننده و یک بغض بزرگ. فقط تصور کنین این پسر بچه میگفت بابا. بعد از چند دقیقه گفتش بابا کجایی؟ چرا نمیای خونه؟ بابا، بابا تو رو خدا بیا خونه، اگه منو دوست داری بیا خونه، بابا آی بابا من چیکار کردم که نمیای برنمیگردی خونه؟ بابا به من بگو کار بدی کردم که مثل مامان نمیای خونه؟ یعنی تو هم میخوای مثل مامان دیگه نیای خونه؟ بابا آی بابا. و این همینطوری حدود چند دقیقه طول کشید و بعدش یک پیرزن گوشی رو گرفت و گفتش چرا اینقدر این بچه رو اذیت میکنی آخه تو؟ برگرد خونه، این پسر الان چند روزه فقط گریه میکنه و تو رو میخواد. بعدش گوشی رو قطع کردش. تو تمام این مدت من گوشی دستم بود و نمیتونستم چیزی بگم چون صدام نمیرفت، حداقل نتونستم بگم اشتباهی گرفتین تا اونا بدونن اشتباهی گرفتن و حداقل به شماره درست زنگ بزنن. اون صدای پسر بچه از یک طرف منو داره خوردم کرد و اینکه چیزی نتونستم بگم از یک طرف. فقط مجبور بودم صدای پر از بغض یک پسر بچه معصوم رو چندین دقیقه گوش کنم. تنها کاری که تونستم بعدش بکنم این بود که سرم رو بذارم روی میز جلوم. واقعا نمیتونم به چیز دیگه ای از دیشب فکر کنم، فقط صدای اون پسر بچه تو سرمه و خیلی بهم ریخته منو. چه به روز اون بچه میاد؟ باباش برمیگرده خونه؟ . واقعا نمیدونم چیکار کنم. کاشکی میکروفن گوشیم درست بود، کاشکی میتونستم یک چیزی بگم، کاشکی با شماره گوشی زنگ زده بودن و بهشون اس ام اس میدادم، کاشکی یک طوری به اون پسر بچه میتونستم بگم شماره اشتباهی گرفتی که حداقل با شماره درست تماس بگیره.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

09 آوریل 2013 19:38 #31181 توسط farzam
وحيد بعضي اتفاقها عجيبن واقعا.... ديگه بايد بدوني فقط واسه چي اتفاق مي افتن...
ميثم كه ميگن كي بوده بچه ها ؟؟؟‌چرا فوت كنه ؟؟؟؟ :(

She works so hard, just to make her way
For a man who just don’t appreciate

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

10 آوریل 2013 05:23 - 05 جون 2013 08:41 #31183 توسط ImaN

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.



روحت شاد میثم جان!
هیچوقت از یادم نمیری :(

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.

♥ I Love You ♥
كاربر(ان) زير تشكر كردند: شاپرک

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: Farnaz

Please publish modules in offcanvas position.