دکتر ویلا استیلواتر (Willa Stillwater) از ۹ سالگی هوادار مایکل جکسون بوده است. او کتاب M Poetica را در مورد وی به نگارش درآورده و در آن به بررسی هنر، موسیقی و کلیپهای مایکل جکسون پرداخته است. این کتاب در
آمازون به فروش میرسد.

منظومهی مایکل جکسون، نگاه عمیقی است به آثار او و درک تازهای از هنر و شخصیت وی به خواننده ارائه میدهد.
نویسندهی کتاب بر این عقیده است که مایکل از طریق آهنگها و ترانههایش به بسیاری از پرسشها در مورد خود پاسخ داده است. یکی از مشهورترین و آزار دهندهترین پرسشها اینست که چرا رنگ پوست او روشن شد. چرا دست به جراحی پلاستیک زد؟ پاسخ تمامی پرسشهای شما در مورد مایکل جکسون در موسیقی و ترانههایی که او نوشته است، یافت میشود.
به عقیدهی نویسنده، مایکل تنها به خلق موسیقی و ویدیو نمیپرداخت بلکه نظریهی جدیدی در مورد هدف، عملکرد و قدرت موسیقی طرح میریخت.
این کتاب مایکل جکسون را یک هنرمند بزرگ معرفی میکند و او را از نظر وسعت دایرهی مخاطبان، درک اثر، اهمیت افکار و ایدهها، و ایجاد دگرگونی فرهنگی به ویژه در زمینهی نژادی؛ برتر از هنرمندانی چون اندی وارهول قلمداد مینماید.
مایکل جکسون هنرمندی بیشباهت به تمام آنهایی است که میشناسیم و برای درک او و هنرش، نیازمند ابزار تازهای هستیم. M Poetica این ابزار را تامین میکند و با موشکافی به بررسی ترانهها، هنر بصری، نبوغ، شوخ طبعی، احساسات عمیق و ایدههای انقلابیاش میپردازد.
این کتاب همچنین تعبیر نوینی از ویدیوهای او بدست میدهد.
ویلا استیلواتر مدرک دکترای ادبیات زبان انگلیسی دارد و در پایان نامهی خود به تحقیق پیرامون مشخصههای فرهنگی همچون نژاد پرستی پرداخته است.
منبع: eMJey.com / Amazon
امسال شبکهی MTV که زمانی فقط به پخش موسیقی اختصاص داشت، ۳۰ ساله میشود.
کریگ ماکز و راب تاننبام تاریخچهی دههی نخست عمر امتیوی را که باور دارند دوران طلایی این شبکه است، در کتابی با عنوان I Want My MTV بازگو کردهاند. در این کتاب از غولهای دههی ۸۰ که برترینشان مایکل جکسون بود سخن به میان میآید. قطعا آلبوم تاریخ ساز تریلر نیز نمیتواند از قلم بیافتد.
این دو نویسنده در مصاحبهی جدیدی با این پرسش مواجه شدند که سلطان پاپ چه تاثیری بر امتیوی داشته است:
"آیا هیچ هنرمندی هست که بتوان گفت بدون وجود او، امتیوی ادامهی حیات نمیداد و بدین شکل ساخته نمیشد؟"
راب تاننبام: "قطعا! مایکل جکسون! او کسی است که امتیوی را نجات داد. در نخستین سالهای فعالیت این شبکه، آنها به ندرت موسیقی آفریقایی تباران را پخش میکردند. عذر ناموجهشان هم این بود که میخواهند فقط راک پخش کنند و موسیقی سیاهان هم راک نیست.
حال آنکه بسیاری از آهنگهایی که پخش میکردند اصلا راک هم نبود. برای مثال آنها آهنگهای سبک آراندبی سفید پوستان را پخش میکردند. پس اگر میتوانستند آراندبی سفیدپوستان را پخش کنند، چرا نمیتوانستند آراندبی سیاهان را پخش کنند؟ فکر میکنم این چیزی بود که مردم را نسبت به امتیوی عصبانی کرده بود.
مایکل در سال ۱۹۸۲ ساخت ویدیو برای آلبوم تریلر را آغاز کرد و آن زمان امتیوی تنها ۳ ماه با ورشکستگی و از بین رفتن فاصله داشت."
کریگ مارکز: "این داستان همچنین نشان میدهد که امتیوی تا چه حد پولکی بوده است. در ژانویهی ۱۹۸۳ آنها هیچ ویدیویی از موسیقی اوربن پخش نمیکردند، اما در نوامبر همان سال هم اوربن پخش میکردند و هم میگفتند پس از ۱۰ دقیقهی پیش رو «دوباره» برای شما تریلر را نمایش میدهیم. وقتی چیزی خوب است یعنی خوب است. فکر میکنم از اینکه سرانجام غرورشان را زیر پا میگذاشتند، خوشنود بودند."
نکته: بیلی جین نخستین ویدیوی سیاه پوستان بود که در امتیوی به نمایش درمیآمد. این ویدیو و نیز بیت ایت و تریلر آنچنان انفجاری و محبوب بودند که امتیوی نتوانست در برابرشان بیش از آن مقاومت کند.
مایکل قوانین تبعیض آمیز این شبکه را برای همیشه از بین برد و نیز امتیوی با بهرهمندی از هجوم مخاطب به سمت این شبکه برای تماشای این کلیپها، به موفقیت و اعتباری رویایی دست یافت.
منبع: eMJey.com / USA Today
کای چیس (Kai Chase) آشپز سرشناس، کار در خانهی مایکل جکسون را نیز در کارنامهاش دارد. او در آخرین خانهی مایکل جکسون در هالمبی هیلز، لس آنجلس، برای او و فرزندانش آشپزی میکرد.

چیس سرگرم انتشار کتابی است با عنوان «برازنده برای یک سلطان» (Fit for a King) که به روزهای آخرین زندگی مایکل جکسون اختصاص دارد. انتظار میرود این کتاب تا پایان امسال راهی فروشگاهها شود.
کای چیس برای افراد مختلفی از خواننده، مری جی بلایج تا رییس جمهور، باراک اوباما آشپزی کرده است اما وقتی نام مایکل جکسون به میان میآید، موضوع بحث تغییر میکند. او میگوید مایکل تاثیر عمیقی بر زندگیاش داشته است."وقتی کتاب را بخوانید پی میبرید که او تا چه حد با تصویری که رسانهها از او میساختند تفاوت داشت. من برای او و فرزندانش آشپزی میکردم. او برای تور (This Is It) تمرین میکرد و یا به استودیوی ضبط میرفت. او با انرژی و سرحال بود، حالش خوب بود.
در این کتاب میخواهم در مورد لحظههای خوش و شوخیهایی که با من میکرد، صحبت کنم. من همراه با فرزندانش در باغچه گل میکاشتم. من هر روز او را میدیدم، او در مورد چیزهای بسیاری با من سخن میگفت - چه به عنوان یک رییس و چه یک دوست - در مورد پیشرفتم در کار، نگارش کتاب و مسائل دیگر با من گفتگو میکرد."
چیس برای مدتی از کار مرخص شد اما پس از مدتی بازگشت و روزی که مایکل فوت کرد (۲۵ ژوئن ۲۰۰۹) برای آشپزی به خانهی او رفته بود.
از زمان فوت مایکل او شهرت بیشتری یافته و برای افراد سرشناس بیشتری آشپزی میکند. چیس عقیده دارد که اینها برکتهایی است که به واسطهی مایکل به او رسیده است.
"نعتها و برکتهای خداوند از آسمان برای من جاری میشوند. گاهی فکر میکنم تمامش به خاطر مایکل است و تصور میکنم او و خدا به یکدیگر دست مریزاد میگویند."
این کتاب علاوه بر خاطرات چیس در کنار مایکل و فرزندانش، خوراکهای مورد علاقهی سلطان پاپ را نیز معرفی میکند. این خوراکها بیشتر شامل ماهی و سالاد بودند. مایکل اصرار داشت که فرزندانش تغذیهی سالمی داشته باشند.
چیس میگوید مایکل به او توصیه کرده بود که وقتی ۵۰ کنسرت وی در لندن (This Is It) به پایان رسید، یک کتاب آشپزی به نگارش درآورد. چیس قرار بود همراه با مایکل و فرزندانش برای تور دیسایزایت به لندن برود.
چیس ادامه میدهد: "او برای من یک منبع الهام بود."
کای همیشه به آهنگ Keep the Faith (از آلبوم دنجروس مایکل) گوش میدهد زیرا: "به من برای انجام بهترین کارها انگیزه و الهام میبخشد."
کای چیس پس از فوت مایکل در مصاحبهای به بازگویی خاطراتش از سلطان پاپ پرداخت که میتوانید در
اینجا بخوانید. وی همچنین در مورد غذاهایی که برای مایکل و فرزندانش آماده میکرد نیز گفته است که در
این صفحه در دسترس شماست. او از شاهدان دادگاه قتل مایکل نیز بود و سال گذشته برای ادای شهادت در دادگاه حاضر شد که متن گفتههای وی را میتوانید
اینجا بخوانید.
منبع: eMJey.com / examiner

«آن زمان را به بیاد بیاور: محافظت از مایکل جکسون در روزهای پایانیاش» (Remember The Time:
Protecting Michael Jackson In His Final Days) عنوان کتاب دیگری است که به تازگی وارد بازار شده است. این کتاب روایت گر قریب به سه سال کار بیل ویتفیلد و جیوان بیرد به عنوان محافظان شخصی مایکل جکسون است.همچنین نام تنر کلبی بر روی جلد کتاب مشاهده میشود. او فردی است که این دو بادیگارد برای نوشتن کتاب از وی کمک گرفتند.
مدیر وب سایت MJWN از بزرگترین وب سایتهای هواداران مایکل جکسون در مورد این کتاب نوشته است:
"این کتابی در مورد احترام، اعتماد و وفاداری و اتفاقاتی است که طی سه سال پایانی زندگی مایکل جکسون در پس پرده برای او افتاد. اگر در پی تصویرسازیهای اغراق آمیز و حسی نگری هستید، آنها را در این کتاب نخواهید یافت."
این کتاب البته جنبههای منفی نیز دارد و شاید برخی از هواداران تمایلی به خواندن آنها نداشته باشند، آن را تلاشی دیگر برای به جیب زدن پول قلمداد کنند و یا بخشهایی از آن را دروغ بپندارند. MJWN اما مینویسد که این کتاب رویهم رفته مایکل جکسون را به عنوان پدری فوق العاده و مردی که در پی یک زندگی عادی بود به تصویر میکشد. دو نویسنده خود گفتهاند که هدفشان ارائهی تصویری از مایکل جکسون نه به عنوان پادشاه پاپ بلکه به عنوان یک مرد بوده است.
این دو محافظ در سالهای پیش در مورد دوستی مایکل با دو زن در مصاحبههایشان گفته بودند. آنها این داستانها را در کتاب نیز اضافه کردهاند. طبق آنچه آنها ادعا میکنند، مایکل در سه سال پایانی عمرش دو دوست خانم داشت. آیا این دو بادیگارد جزییات و نوع رابطهی مایکل با این دو زن را میدانند؟ خیر، آنها حتی نام این زنان را نمیدانند. مایکل از آنها با عنوان Friend (دوست) و Flower (گل) یاد میکرد.
زنی که مایکل از او به عنوان دوست یاد میکرد، بسیار زیبا و جذاب بود. مایکل در تابستان سال ۲۰۰۷ در یکی از هتلهای همپتون در چنتیلی، ویرجینیا با او دیدار میکرد. مایکل در آن زمان همراه با فرزندانش در آن مکان اقامت داشت.
یکبار یکی از محافظان، مایکل و "دوست" را شب هنگام برای تماشای بنای یادبود واشنگتن به گردش برد. آیا در اتومبیل اتفاق خاصی افتاد؟ آنها نوشتهاند:
"تمام آنچه که شنیدیم، صدای سایش لبها از پشت پرده بود."
همان شب پلیسان اتومبیل آنها را متوقف کردند و مدارک شناسایی خواستند. ماشین به نام مایکل جکسون بود. برگه جریمهای صادر نشد، البته پلیسها امضای مایکل را گرفتند.
زن دیگری که گل نام داشت در هتل رد فاکس در میدلبورگ، ویرجینیا اقامت میکرد.
ویتفیلد و بیر پس از مراجعت مایکل جکسون از بحرین در دسامبر ۲۰۰۶ تا زمان فوتاش در ژوئن ۲۰۰۹ برای او کار کردند. آنها مایکل را در سفرهایش به لاس وگاس، ویرجینیا، مریلند، نیوجرسی، بازگشت به وگاس و سرانجام لس آنجلس، جایی که برای تور به تمرین میپرداخت، همراهی کردند. تمامی این سفرها به این دلیل بود که مایکل حاضر به ورود دوباره به نورلند نبود. او پس از دادگاه سال ۲۰۰۵ خانهاش نورلند را ترک کرده و عازم سفری به خاورمیانه و اروپا شده بود. این مزرعه در سال ۲۰۰۳ در پی اتهامات تجاوز جنسی به کودکان علیه مایکل، مورد هجوم سهمگین پلیس قرار گرفت و بخشهایی از خانه تا حدی ویران شد از جمله اتاق خواب مایکل که به کلی تخریب شده بود. این مزرعه طی دادگاه بطور مداوم مورد توهین دادستان قرار میگرفت. از مجموعهای شامل شهربازی، سینما، باغ وحش و مراتع سرسبز و دریاچه که زمانی تفریحگاه امن کودکان بیمار و نیازمند بود، حالا در دادگاه توسط دادستان توماس اسندون به عنوان محل مخوف تجاوز به کودکان یاد میشد.
مایکل به فرزنداناش گفته بود که: "نورلند توسط شیطان تسخیر شده است."
این جمله بیانگر شدت نفرت مایکل از وقایع سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۵ است و نشان میدهد که دادگاه هرگز برای مایکل جکسون تمام نشده بود.
این دو بادیگارد همچنین در مورد ورود دکتر تمی - مدیر برنامهی بدنام شدهی مایکل که تا پیش از بازگشت فرانک دلیو در سال ۲۰۰۹ عهدهدار امور مایکل جکسون شد و ویرانیهای بسیاری برجا گذاشت - ریمون بین - سخن گویی که مدیر شد و شیطنتهایش - و نیز ضبط آهنگهایی با برادران کاسیو که در آلبوم MICHAEL منتشر شد، قلم زدهاند.
اطلاعات بسیاری در این کتاب هست، مثلا اینکه مایکل مرتب در فکر آهنگ My Prerogative از بابی براون - همسر ویتنی هیوستون - بود و در نظر داشت تا نسخهی بازخوانی آن را بسازد.
بخشی از کتاب به امور مالی مایکل میپردازد. در حالیکه
کتاب تازهی نویسندهی مجلهی فوربس که حاصل تحقیقات و مصاحبهی او با بسیاری از افراد است، بر نبوغ تجاری مایکل جکسون صحه میگذارد و فراز و فرود و بازگشت دوبارهی وی به اوج را به تصویر میکشد، کتاب این دو بادیگارد مروری بر فاز فرود تجاری مایکل و درگیریهای مالی اوست.
گاهی پیش میآمد که کارتهای اعتباری مایکل در فروشگاهها به دلیل نداشتن موجودی رد میشد و یا محافظان چند هفته حقوقشان عقب میافتاد، گرچه میگویند از روی وفاداری به کارشان ادامه میدادند. البته مایکل پول نقد را همیشه در جایی ذخیره نگاه میداشت.
طی این مدت مایکل عمیقا به پیتر لوپز، وکیلاش در لس آنجلس اعتماد داشت. لوپز یک سال پس از فوت مایکل در سال ۲۰۱۰ دست به خودکشی زد. مایکل به لوپز زنگ میزد و میگفت: "پیتر، نمیدانم پولم کجاست یا چقدر پول دارم، میتوانی کمکم کنی؟"
علیرغم ناراحتی و جدا افتادگی از خانواده و بخصوص پدرش و شکست تلاشهای بسیار خانواده برای دیدار با او، مایکل در مواقع گرفتاری از پدرش یاد میکرد و در اشاره به افرادی که موجب آزارش میشدند، میگفت: "باید بدهم پدرم حسابشان را برسد."
از حیلهگریهای خفیف ریمون بین نیز در این کتاب سخن رفته است. مایکل سخت متعجب شد وقتی فهمید که ریمون بین به عنوان مدیر او یک دفتر کار را سرپرستی نمیکند، بلکه از درون خانهاش در واشنگتن به امور میپردازد.
مایکل از خواندن مطالب مربوط به خود در روزنامهها سخت آزرده میشد. او فقط روزنامهی سیاسی اقتصادی وال استریت ژورنال را میخواند چرا که تنها جایی بود که چشماش به داستانهای مایکل جکسون نمیافتاد. ریمون بین مطالب ناگوار را از مایکل دور نگاه میداشت و مایکل نیز شخصا از اینترنت دوری میکرد.
گرِگ کراس یکی دیگر از وکیلان مایکل طی این زمان بود. ریمون بین و کراس مرتب در مورد وضعیت آشفتهی مالی مایکل بگومگو میکردند و صدایشان توسط این دو محافظ شنیده میشد.
از دیگر اطلاعات شاید غیر ضروری کتاب این است که مایکل بستههای سس تند فلفل قرمز توباسکو را در خانهی اجارهایش در لاس وگاس نگاهداری میکرد. یک قفسه در آشپزخانه سرتاسر پوشیده شده از این سس بود.
نکتهی دیگر این است که مایکل همواره یک کیف اسناد نقرهای رنگ را هرجا که میرفت با خود حمل میکرد. این کیف حامل دو جایزهی اسکار متعلق به فیلم «بر باد رفته» بود که مایکل در یک مزایده در سال ۱۹۹۹ به قیمت ۱.۵ میلیون دلار خریداری کرده بود. اینها داراییهایی بودند که میتوانستند در شرایط خاص تامین کنندهی نقدینگی مورد نیاز باشند.
محافظان غالبا مایکل و فرزنداناش را به گردش میبردند. خرید هم میرفتند، مسافرت تابستانهی آنها در سال ۲۰۰۷ در برلینگتون طولانیتر از انتظار شده بود و آنها برای خرید لباسهای خود و بچهها به فروشگاه رفتند. مایکل به جمع آوری کلکسیون علاقمند بود. آنها یک بار هزار دلار صرف خرید چیزی کردند که مایکل در لابی یک سینما دیده بود: مجموعهی مجسمههای خانوادهی کارتونی سیمسونز در اندازههای واقعیشان.
در کمال انتظار، مایکل هنگام بیرون رفتن بر روی سرش پوشش قرار میداد یا لباس مبدل میپوشید. یکبار خود را به جای پرینسِ خواننده جا زد. روزی در مرکز تفریحی کودکان چاک ای چیز، یکی از والدین از پاریس، دختر زیرک و حاضر جواب مایکل پرسید که آیا پدر او که خود را پوشانده است، مایکل جکسون است؟ پاریس پاسخ داده بود: "فرض کن باشد."
منبع: eMJey.com / showbiz۴۱۱ & MJWN
در ماه آگوست
خبر انتشار کتاب زندگی نامه ی مصوری از مایکل جکسون با عنوان "The Official Michael Jackson Opus" منتشر شد. این کتاب تاییدیه ی رسمی وکلای مایکل که مسئولان اجرای وصیت نامه ی وی و رسیدگی کنندگان به امور مالی و حرفه ای او هستند، را دارا می باشد. این کتاب مصور ۴۰۰ صفحه ای با اندازه ی ۳۳ در ۴۶ سانتیمتر، از روز ۷ دسامبر در فروشگاه های کتاب عرضه می گردد. در خلال تصاویر این کتاب؛ گفته ها، اشعار، عکس هایی از آرشیو شخصی مایکل و همچنین آثار هنری و طراحی هایی که توسط مایکل خلق شده اند، گنجانده شده است. برای مثال نقاشی ای که در سال ۱۹۷۱ توسط مایکل ۱۳ ساله کشیده شده و به وضوح اعتراضی است به جنگ ویتنام. در این نقاشی، سربازان تپه ای را فتح کرده اند و بالای سر آنها هواپیمایی در حال اشتعال است. این نقاشی در کنار پرتره ای که در سال ۱۹۸۸ در خلال تور Bad توسط مایکل طراحی شده است، در میان هزاران قطعه ای است که برای قرار گرفتن در این کتاب از زیر خاک بیرون کشیده شده اند.
برای این کار، پس از موافقت قاضی و وکلای مایکل، کار سنگین، هیجان انگیز و پر دقت جستجو در میان دفاتر و وسایل شخصی مایکل و همچنین یادگاری های وی در دست مجموعه داران، آغاز شد تا نوشته ها، غزلیات و طراحی های هرگز خوانده نشده و دیده نشده ای از وی کشف شود. از جمله ی این اکتشافات می توان به دست خطی از مایکل خطاب به یک هنرمند فرانسوی که مامور انجام کاری برای وی شده بود، اشاره کرد. او با نقل جمله ای از میکلانژ، هنرمند دوره ی رنسانس، نوشته است:
"می دانم که خالق اثر میرود، اما اثر بر جا میماند. این چنین است که می توان از مرگ گریخت. من سعی میکنم روحم را به اثرم پیوند دهم."
او در جمله ی دیگری ادامه می دهد:
"پشتکار، اراده و باور هرچیزی را ممکن میکند. باور کنید. ام جی."
یکی دیگر از آثار کشف شده، تصویری از چهره ی یک پسربچه است که با مداد در طی تور Bad در شهر رم در سال ۱۹۸۸ کشیده شده است. ظاهرا مایکل به دوستانش گفته بود که "به چشمانش نگاه کنید، به چشمانش نگاه کنید." مایکل این طراحی را چنین امضا کرده است: "پسربچگی. ام جی. ۸۸. ایتالیا."
تصویری از مایکل که در می سال ۱۹۸۸ در حال اجرا بر روی صحنه ای در شهر مینیاپولیس گرفته شده و مایکل آن را قاب کرده و در اتاق بازی ملک مشهورش، مزرعه ی نورلند، آویخته بود نیز از جمله ی این آثار است. او به دوستانش گفته بود که این یکی از عکس های مورد علاقه ی اوست.
کارل فولر، رئیس هیئت مدیره ی گروه رسانه اُپاس، Opus Media Group، هفته ها پیش از مرگ مایکل در خانه ی او در لس آنجلس با سلطان پاپ دیدار کرده بود. او می گوید وقتی مایکل از برنامه ی اُپاس برای چاپ کتاب آگاه شد، از خوشحالی بالا و پایین پرید. به گفته ی فولر، آنها می دانند نوشته ها و آثاری از مایکل وجود دارد که هرگز رویت نشده اند. او میگوید مایکل سوالات بسیاری در مورد پروسه و چگونگی چاپ این اثر می پرسید.
جف والد از گروه اُپاس میگوید: "این کتاب با دقت وسواس گونه اش به جزئیات، دقیقا همان چیزی است که مایکل میخواست. فرزندان مایکل نیاز دارند که از میراث پدرشان امانت داری شود و این کتاب مطابق با میل و خواسته ی مایکل است."
پیتر لوپز که آن زمان وکالت مایکل را عهده دار بود، می گوید که مایکل سخت از ایده ی چاپ این کتاب هیجان زده بود و گفتگویی که قرار بود ۱۰ دقیقه بین آنها و گروه اُپاس انجام شود، یک ساعت طول کشید و آنها در مورد اضافه کردن آثار هرگز منتشر نشده در این کتاب صحبت کردند.
سفارش خرید این کتاب از طریق krakenopus.com ممکن است. اگر متقاضیان سفارش خود را تا روز ۳۰ سپتامبر ثبت کنند، می توانند کتاب را به مبلغ ۱۶۵ دلار خریداری نمایند. پس از این تاریخ کتاب با قیمت ۳۳۰ دلار فروخته میشود.
سفارش خرید کتاب
منبع: eMJey / timesonline.co.uk / krakenopus.com
بنیاد مایکل جکسون خبر انتشار رسمی کتابی حاوی نت موسیقی (برای پیانو، آواز و گیتار) و ترانههای تمامی آهنگهای آلبوم جدید مایکل جکسون "مایکل" را تایید کرده است. این کتاب با عنوان "Michael Jackson: Michael songbook" توسط نشر موسیقی آلفرد منتشر میشود و هم اکنون در فروشگاههای موسیقی به قیمت ۱۹.۹۹ دلار به فروش گذاشته شده است.
فهرست آهنگهای این کتاب به قرار زیر است:
Hold My Hand * Hollywood Tonight * Keep Your Head Up * (I Like) The Way You Love Me * Monster * Best of Joy * Breaking News * (I Can't Make It) Another Day * Behind the Mask * Much Too Soon
منبع: eMJey.com / MJOnline Team
مجله ی آلمانی «براوو» (BRAVO)، یکی از پرتیراژ ترین مجله های مخصوص نوجوانان در اروپا، ویژه نامه ای را به بهانه ی ۵۰ ساله شدن سلطان موسیقی پاپ منتشر می کند.
طبق گفته های سردبیر این مجله، ویژه نامه ی یاد شده در مورد زنگی مایکل جکسون، حرفه ی خارق العاده و برخوردهای بسیارش با مجله ی براوو خواهد بود. از آنجا که مجله ی براوو همواره انعکاس دهنده ی جنبه های مثبت زندگی و حرفه ی مایکل بوده است. این بار نیز میتوانیم منتظر خواندن مقالات جالبی در مورد وی باشیم.
این ویژه نامه در ۴ قسمت و از روز ۳۰ جولای ۲۰۰۸ منتشر می شود.
منبع: eMJey / BRAVO
روز گذشته ۷ دسامبر پس از ماهها انتظار کتاب Opus مایکل جکسون منتشر شد. این کتاب ۴۰۴ صفحه ای ۱۲ کیلو گرمی در اندازه های ۳۳ در ۴۶ سانتی متر، ۲۴۹ دلار قیمت دارد.
ناشر این کتاب، Kraken Opus بر روی جنبه های مثبت زندگی مایکل، از فعالیت های انسان دوستانه گرفته تا حرکات پیشگامانه ی رقصش تمرکز کرده است.ویراستار کتاب، دبورا والد می گوید که هنگام تهیه ی این اثر، فرزندان مایکل را در ذهن داشته اند.
اگر This Is It فیلمی در ستایش و گرامیداشت مایکل جکسون است، این کتاب نه تنها ادای احترامی است به او، بلکه سندی رسمی و قطعی است از او به عنوان یک انسان و یک هنرمند خلاق.

این کتاب در ده فصل به بررسی جنبه های مختلف حرفه و زندگی مایکل و معرفی او به عنوان یک کودک ستاره، آهنگساز، دوست، عاشق هنر و بتی جهانی می پردازد.
سخن آغازین فصلی که "صدا" نام دارد، چنین است:
"نمودهای بسیاری از مایکل جکسون وجود دارد که دنیا را روشنی بخشیده است. اما در قلب این پدیده ی موسیقی پاپ، ساز موسیقایی ساده ای قرار داشت که استادانه به خدمت گرفته شد."
اگر این مهارت خواننده در بکار گرفتن استادانه ی سازش بود که چهار دهه سلطنت موسیقی او را سبب شد، اعتقاد او به عشقی بی قید و شرط و یکپارچه نسبت به انسان ها، روح زندگی را در نبوغ و بصیرتش دمید.
این کتاب شامل گفته هایی است از افرادی که مایکل را می شناختند. افرادی چون کشیش آل شارپتون، پائولا آبدل، جین فوندا، بری گوردی، اسپایک لی، الیویا نیوتون جان، کویینسی جونز، شکیل اونیل، لایونل ریچی، مایک تایسون و بسیاری دیگر.
بیش از ۸۰% تصاویر موجود در این کتاب پیشتر منتشر نشده اند. از میان آنها می توان به تصویر پرتره ای اشاره کرد که مایکل را نیمه برهنه در میان فرشتگان نشان میدهد. نقاش این اثر، کسی نیست چون دوست دیرینه و خالق بسیاری از پرتره های مایکل، دیوید نوردهال. او پرتره های بسیاری از مایکل خلق کرده است.
مایکل در سال ۱۹۹۹ سفارش پرتره ای را به دیوید داد که او را چون مجسمه ی داود، اثر میکلانژ به تصویر درآورد. با شکمی چند لایه و فرشتگانی که شاخه های گل بر سرش می گذاشتند. این اثر تنها یکی از صدها پرتره ی مخفی سلطان پاپ است که طی سالیان سفارش خلقشان را به هنرمند، نوردهال، سپرده بود.
نوردهال میگوید:
"به نظر او تابلو ها با اضافه کردن چاشنی طنز و شوخی، عالی میشدند."
منبع eMJey / Examiner / NY Post /
krakenopus.com
ایمیل جدیدی از تیم آنلاین (خبر رسان) بنیاد مایکل جکسون بدست ما رسیده است:
"همانطور که اوایل این هفته گفتیم، خبرهای خوبی برای شما داریم که باقی مردم از آن بیاطلاع هستند. کمپانی اوپاس (Opus) کتاب جدیدی با عنوان «مایکل جکسون: تور جهانی ایمورتال از سیرک دوسوله» (Michael Jackson: The Immortal World Tour by Cirque du Soleil) را اواخر امسال منتشر خواهد کرد. لازم است بدانید که بنیاد تمام اهتمامش را به کار برده است تا این کتاب را مطابق با معیارهای مورد پذیرش مایکل به چاپ برساند و البته فروش کتاب و خدمات مشتری نیز مطابق با خواست هواداران بزرگ مایکل خواهد بود."
آنها همچنین اطلاعاتی در مورد نحوهی توزیع این کتاب در اختیار گذاشتهاند که میگویند در بیانیهی مطبوعاتی آورده نخواهد شد:
"سفارش کالا پذیرفته خواهد شد اما تا زمانیکه کتاب آمادهی توزیع نباشد، پولی از خریداران اخذ نمیشود. ترتیبی اتخاذ شده است تا تحویل کالا با هیچگونه تاخیری مواجه نشود. یک تیم مجرب تنها برای رسیدگی به شکایات مشتریان و انجام خدمات مربوط به فروش در نظر گرفته شده است تا با تمامی خریداران از هر جای دنیا در تماس بوده و طی تنها ۴۸ ساعت راه حلی برای مشکلات آنها بیابد.
از آنجا که این اطلاعات در بیانیهی مطبوعاتی منعکس نخواهد شد، بنیاد به ما دستور داد که آن را با شما درمیان بگذاریم."
بیانیهی مطبوعاتی امروز منتشر خواهد شد.
در دسامبر سال ۲۰۰۹ نخستین اوپاس از مایکل جکسون به بازار آمد.
بیشتر بخوانید.
منبع: eMJey.com / MJ Online Team
نام مایکل جکسون خود به تنهایی جنجال آفرین است و کسی نیست که نظری در مورد وی نداشته باشد.
کتاب تازه ی مارگو جفرسون (Margo Jefferson) با عنوان «در مورد مایکل جکسون» (On Michael Jackson)، همانطور که از نامش پیداست، در رابطه با مایکل جکسون نوشته شده است و گذری دارد بر تاثیری که مایکل بر فرهنگ و جامعه ی آمریکایی گذارده و تاثیری که متقابلا از این جامعه پذیرفته است.
از زبان جفرسون، "مایکل با همین تاثیرگذاری هایش ما را آشفته میسازد."
این خانم نویسنده که با مایکل و یا اعضای خانواده اش هیچ برخوردی نداشته است، زندگی نامه های نوشته شده در مورد مایکل را منبع استفاده ی خود قرار داده و ماحصل تحقیقات و یافته های خود را در قالب این اثر منتشر کرده است.
وی در بخشی از این کتاب، زندگی مایکل را با نمایش های پی.تی بارنوم (P.T. Barnum) مقایسه کرده و عنوان میکند که مایکل پیوسته سعی داشته است مردم را ولو با استفاده از رخدادهای زندگی شخصی خود سرگرم سازد.
او مینویسد: "مایکل طرفدار پر و پا قرص بارنوم بود و میخواست که زندگی اش جالب ترین و پر بیننده ترین نمایش روی زمین باشد."علاقمندی های مایکل همچون دیزنی و نورلند نکته ی بعدی است که نویسنده بر آن دست گذاشته است.
جفرسون در کتابش مینویسد: "در طی دو دهه ی اخیر ما شاهد بودیم که چگونه مایکل جکسون از یک مرد لاغر اندام و بلند قد با پوستی قهوه ای رنگ، به یک مرد سفید پوست که بنظر میرسد به بی اشتهایی مبتلاست تغییر شکل داده است."
او عقیده دارد که روش مایکل برای دست یابی به موفقیت، همین تغییر شکلهایش بوده است.
نویسنده به روابط مایکل نیز پرداخته و از اتفاقات تاثیر گذار دوران کودکی اش، برای توضیح روابط او با زنان بزرگسال و پسر بچه ها استفاده کرده است. او در کتابش عنوان میکند که زنانی که مایکل با آنها روابط دوستانه برقرار کرده، برای وی نمادی مادرانه داشته اند و پسر بچه ها نیز در واقع تجسم ذهنیتی هستند که وی از خود دارد.
او روابط مایکل با مادرش و قرار گرفتن در معرض دید عموم در سنی بسیار پایین را تاثیر گذار ترین عامل این مسئله ذکر میکند.
کریس راجرز دانشجوی رشته ی ارتباطات و یک فن پروپا قرص میگوید: "او هیچوقت فرصت این را نداشت که همچون یک فرد عادی زندگی کند. من یکی از طرفداران پروپا قرص مایکل جکسون هستم. تغییر شکلهای او شاید کمی نگران کننده باشد، اما برای من کوچکترین اهمیتی ندارد و من همچنان به موسیقی او گوش میدهم."
اریک هفندن، دانشجوی رشته ی مهندسی، یکی دیگر از پر قدرت ترین و ماندگار ترین تاثیرات مایکل بر روی جامعه ی آمریکایی را یادآور میشود: "او سازنده ی تریلر است"، آلبومی که برای همیشه چهره ی موسیقی را دگرگون ساخت.
هفندن موسیقی مایکل را "محشر" توصیف میکند و میگوید گذشته و حال مایکل از هم جدایی ناپذیرند. مردم قادر نیستند از گذشته ی مایکل بگویند بدون آنکه به امروز او فکر نکنند.
نکته ی دیگری که نویسنده به آن اشاره میکند اینست:
"من از استعداد و نبوغ او دفاع میکنم اما نه از خودش. من هنوز غصه ی آشفتگی ای را میخورم که او در زندگی شخصی اش ایجاد کرده است."
جفرسون برنده ی جایزه ی پولیتزر به عنوان منتقد برتر بوده است و در نیویورک تایمز مطلب مینویسد.
منبع: eMJey / thelantern.com

بروک شلیدز (Brooke Shields)، بازیگر مشهوری که از ۱۱ ماهگی در مقابل دوربین ایفای نقش کرده، در کتاب زندگی نامهی جدیدش با عنوان There Was A Little Girl از دوران کودکی، مادر، مردان زندگی و رابطهی منحصر بفردش با پادشاه پاپ گفته است.
بروک میگوید که او و مایکل جکسون از نخستین دیدار بدل به دوستانی صمیمی شدند. او مینویسد که رابطهشان صرفا دوستانه بوده است، نه عاشقانه."در کنار هم به دو کودک میماندیم. از همان روز اول بخشی از وجود خود را در دیگری میدیدیم. با هم آرامش و امنیت داشتیم. وقتی با هم بودیم نسبت به دنیای دیوانهای که احاطهمان کرده بود مصونیت داشتیم. حماقت مردم را مسخره میکردیم و فیلم میدیدیم و شیرینی میخوردیم."
"البته که یکدیگر را دوست میداشتیم، اما رابطهی عاشقانهای نداشتیم. او از من در مورد عشق و روابطم پرسش میکرد. هیچکس در این مورد با او صحبت نمیکرد."
بروک میگوید که مایکل در اینطور مسایل خام و بیتجربه بود و ترس داشت.
"او میخواست که ما هرگز از هم جدا نشویم. این چیزی نبود که مردم بتوانند درک کنند. بد جلوه دادن و تمسخر آن برایشان راحتتر بود. ما به چشم آنها یک زوج غیر عادی بودیم، اما برای خودمان طبیعیترین و سادهترین شکل دوستی بود."

مایکل حتی انگشتری به او هدیه داد که از سوی بسیاری حلقهی ازدواج قلمداد شد اما بروک میگوید که آن نشان دوستی بین آن دو بوده است. مایکل گفته بود: "این (انگشتر) میدرخشد و تو هم میدرخشی."
بروک میگوید هرچه مایکل بزرگتر میشد از نظر جنسی فاصلهی بیشتری از او میگرفت، گرچه در مورد روابط پیشین بروک کنجاوی میکرد.
بروک میگوید دوستی عمیق بین آن دو از این جهت بوده است که هر دو میدانستند طرف دیگر، چیزی از آنها نمیخواهد.
آنها همراه هم به رستورانهای شناخته نشده و بی اهمیت میرفتند و درد دل میکردند: "مردم دیوانهاند!"
منبع: eMJey.com /
Inquisitr
پیرامون کتابهایی از محمدرضا اعظمی در
اینجا خواندید.
او داستان کوتاه دیگری با عنوان "حکم نهایی برای دکتر موری" به رشتهی تحریر درآورده است که به شکل ناتمام در بخش داستانهای کوتاه فانتزی سایت jottify.com و با نام مستعار ytichsiw منتشر شده است. اعظمی میگوید همزمان با اعلام حکم نهایی دادگاه موری، او نیز داستان را به پایان خواهد رساند. همانطور که میدانید پروندهی موری اکنون به دادگاه تجدید نظر ارسال شده است اما این بار وکلایش او را همراهی نمیکنند.
نویسنده در ایمیلی از شما هواداران خواسته است که با خواندن داستان اخیر وی و بیان دیدگاههای خود، به او در به پایان رساندن داستان و برطرف کردن ایرادها کمک نمایید. جهت خواندن
کلیک کنید.
همچنین میتوانید دو داستان چاپ شده از وی در آمریکا را در همان سایت بخوانید. داستان فراموشم مکن به زبان
پارسی و
انگلیسی و داستان شهر آرزو به دو زبان
پارسی و
انگلیسی.
منبع: eMJey.com / jottify
پیشتر در
این صفحه با تاتیانا تامبزن آشنا شدید. اکنون برای خواندن داستانی که تاتیانا از نحوهی آشنایی و دوستیاش با مایکل جکسون و چگونگی خاتمهی رابطهشان بیان کرده است، با ما همراه شوید. در ادامه گزیدههایی از دو کتابی که وی در این مورد نوشته است را خواهیم خواند.

متاسفانه اغراق و خیال پردازی در کتابهای او، اعتماد به بخشی از نوشتههایش را تا حدی سخت میکند. در بعضی موارد تاتیانا از افرادی نام میبرد که دقیقا مشخص نیست چه کسانی هستند و یا چه نسبتی با مایکل داشتند و سمتشان در تیم چه بوده است. او همچنین به خصوصیاتی در مایکل اشاره میکند که شناخته شده نیست. برای مثال میگوید فردی به او گفته بود که مایکل تمام مدت از او حرف میزند. این داستان توسط فرد دیگری نقل نشده است. همچنین مایکل این عادت را نداشت که در مورد مسائل شخصی زندگیاش با همکاران یا کارمندان خود به صحبت بپردازد. با این حال شاید بتوان حقایقی را نیز در این کتاب خواند.
واکنش هواداران مایکل نسبت به تاتیانا گوناگون است. عدهای او را باور دارند و عدهای او را تنها یک فرصت طلب دیگر میدانند که با فروش کتابهایی در مورد مایکل به پول میرسد. با این حال حقیقت ماجرا اینست که نقش آفرینی او در ویدیوی مایکل جکسون تنها اثری است که از او برجا مانده و پس از آن شاهد هیچ درخششی از او چه در عرصهی رقص و موسیقی و چه مدلینگ و بازیگری نبودهایم. او همواره یک انسان معمولی با یک تجربهی غیر معمول بوده است: بوسیدن بزرگترین صحنهگردان تاریخ بر روی صحنه. او دختری است که مایکل جکسون در پیاش دوید... و به نظر میرسد با همین یک نقش نیز بخشی از تاریخ شده است.
ما در اینجا تنها به بازگویی مطالب او میپردازیم و این به منزلهی تایید درستی تمامی آنها نیست.
======================================
۱. بخشهایی از کتاب The Way He Made Me Feel
تاتیانا مینویسد:
"تیانا، نام من بر روی صحنه بود. وقتی از اتوبوسی که مخصوص تیم تور Bad بود پیاده میشدیم، میشنیدم که طرفداران نام مرا نیز صدا میزدند.
پس از پایان کنسرت، هنرمندان بسیاری در پشت صحنه گرد میآمدند تا مایکل را ببینند. من شک داشتم که بیشترشان بتوانند به هدفشان برسند. چرا که مایکل همیشه مانند زورو رفتار میکرد و غیب میشد!
یادم میآید وقتی نخستین اجرای گروه جکسون فایو را بر روی صحنه دیدم، نه تنها از موسیقیشان بلکه از جوانترین عضو گروه یعنی مایکل نیز خوشم آمد. وقتی برای نخستین بار اجرای او را دیدم فکر کردم او بهترین صحنهگردانی است که در عمرم دیدهام.
در زمان انتشار تک آهنگ Ben (انتشار: ۱۹۷۲) بود که دلم برای فرستادن یک نامه برای مایکل ضعف میرفت. چند بار پشت سر هم نامه نوشتم، همه را خراب میکردم. کاغذهای مچاله شده را بر روی زمین پرت میکردم.
مایکل تنها مردی بود که کلید راه یابی به قلب مرا داشت."
آغاز یک رابطه

"در سال ۱۹۸۷ من توسط مباشرم برای دادن آزمون هنرپیشگی به منظور ایفای نقش در یک کلیپ ویدیویی معرفی شدم. به من گفته نشد که این کلیپ متعلق به چه هنرمندی است اما مدتی بعد پی بردم که ۲۰۰ دختر هنرپیشهی جوان با امیدواری برای گرفتن نقش در آزمون شرکت کرده بودند.
وقتی برای آزمون مرا صدا زدند، به من گفته شد که قدم بردارم و چند حرکت انجام دهم. فیلمبرداری در یک خیابان و در زمینی ناهموار صورت میگرفت. چند مرد بازیگر نیز نقششان این بود که برای من ایجاد مزاحمت کنند و عباراتی مثل "هی عزیزم، چطوری؟" بگویند. در خیابان هنگامی که به محل فیلمبرداری میرفتم اتفاق مشابهی برایم رخ داده بود و چند نفر مزاحمم شده بودند، بنابراین برای بازی در این صحنه آمادگی داشتم. چند بار در طول زمین دویدم و از حرکاتم فیلمبرداری شد.
چند روز بعد برای تمرین فرا خوانده شدم و برای نخستین بار فهمیدم که کلیپ "The Way You Make Me Feel" برای مایکل جکسون ساخته میشود.
وینس پاترسون، طراح رقص مرا به یک اتاق برد. مایکل آنجا بود اما من آنقدر خجالت میکشیدم که حتی نتوانستم نگاهش کنم. وینس با مایکل خوش و بش کرد. به نظرم آمد که آنها رابطهی دوستانهای با هم داشتند. اما من جرات نگاه کردن به مایکل را نداشتم و چشمم را به وینس دوخته بودم.
وینس گفت که مایکل بخشی از آهنگ را زنده اجرا میکند و هنگامیکه به بخش خاصی رسید، من باید در مسیری راه بروم. پاترسون یادآور شد که چند حرکتی که خواسته بود را به نمایش بگذارم و من هم بیعیب و نقص انجام دادم. سپس نگاه سریعی به مایکل انداختم. او آنجا نشسته بود و تیشرت قرمز رنگی بر تن داشت و با لبخند فراخ و شادی، همراه با موسیقی که در حال پخش بود بدنش را تکان میداد. دیدم که به فردی که کنارش قرار داشت چیزی گفت. بعدها از دیوید بنکز یکی از نویسندگان، شنیدم که مایکل گفته بود: «این همانی است که میخواستیم. بگو سایرین بروند.»
هرگز لحظهای را که مباشرم به من خبر پذیرفته شدن در این کلیپ را داد، فراموش نخواهم کرد. آنقدر بلند جیغ کشیدم که فکر میکنم همه در هالیوود صدایم را شنیدند. این برای من یک نقطهی عطف بود. احساس کردم بالاخره موفق شدهام و حرفهام به زودی مسیر صعودی را خواهد پیمود."

"فیلمبرداری این کلیپ پنج روز به طول انجامید. من دوست نداشتم که تمام شود.
روز آخر به برداشت حذفی و گرفتن کلوز آپ از چهرهی من اختصاص یافت. اما در روز دوم فیلمبرداری بود که یخهای بین من و مایکل شکست.
این وقتی اتفاق افتاد که او در حال تعقیب من بود و من باید به درون یک اتومبیل از کار افتاده که در خیابان پارک شده بود، میرفتم. لباسم آنقدر تنگ بود که برای رفتن از یک سمت به سمت دیگر، مجبور بودم بچرخم. در یک لحظه، پاشنهی بلند پوتینی که به پا داشتم، در داخل رویهی صندلی گیر کرد و من هم نمیتوانستم بیرونش بیاورم.
مایکل دستش را روی ساق پایم و سپس بالای رانم گذاشت تا بتواند پایم را بیرون بکشد. من کمی داغ کردم و هیجان زده شدم و کمی بعد به حال عادی بازگشتم. از اتومبیل به بیرون پرت شدم و بر روی باسن بر زمین خوردم. وقتی او داشت لباسم را که خاکی شده بود، میتکاند، هر دو زدیم زیر خنده. بعد برای یک لحظه به یکدیگر نگاه کردیم. پس از آن یک ارتباط گرم و دوستانه بین ما دو نفر آغاز شد.
در چند روزی که بعد از آن اتفاق در صحنه مشغول ضبط بودیم، مایکل سوالاتی راجع به زندگیم از من میپرسید. او یکبار به من گفت که نحوهی راه رفتنام در ویدیو بسیار جذاب است.
مدت زیادی از اتمام کار فیلمبرداری نگذشته بود که کریگ، نمایندهی مایکل که با یکدیگر دوست شده بودیم، به من تلفن کرد و گفت «میدانی، مایکل تمام مدت راجع به تو حرف میزند. از من حالت را پرسید و به من گفت که سلامش را به تو برسانم. فکر میکنم او واقعا تو را دوست دارد. میگوید که تو فوقالعاده زیبا و شیرین هستی.»
کریگ پیشنهاد کرد که من به صحنهی فیلمبرداری یکی دیگر از کلیپهای مایکل با نام Leave Me Alone بروم. من فکر کردم که ایدهی بسیار خوبی است. کریگ به مایکل گفت و چند روز بعد از من دعوت شد تا به صحنهی فیلمبرداری بروم.
خیلی خوب بود که میتوانستم مایکل را یک بار دیگر ببینم. او مرا به گوشه و کنار صحنه برد تا همه چیز را نشانم بدهد. من شاهد فیلمبرداری بودم و بعد با مایکل و مدیر برنامهاش، فرانک دیلو در یک واگن یدک غذا خوردیم.
وقتی داخل واگن یدک شدم، فرانک دیلو کنترل همه چیز را در دست گرفت. مایکل کمی معذب بنظر میرسید و انگار واژهها را گم کرده بود. او با مهربانی از من دعوت کرد که بنشینم. مایکل در کنار پنجره نشست و من نیز هم در کنارش نشستم. همانطور که دیلو مشغول بیرون آوردن ظرفهای غذا از داخل کیف بود، مایکل با بیصبری مانند یک بچه، ظرف خودش را باز کرد و شروع کرد به خوردن. دیلو گفت: «خوب، چطوره؟»"
ضبط Leave Me Alone
"در پایان روز وسیلهای برای بازگشت به خانه نداشتم. هزینهی آمدن به استودیو بیشتر از چیزی شده بود که فکرش را میکردم. پول کافی نیز برای پرداخت کرایه تاکسی نداشتم. کریگ مرا هل داد تا از مایکل بخواهم که مرا به خانه برساند.
بسیار خجالت میکشیدم که مستقیما از مایکل درخواست کنم. موضوع را برای میکو براندو، پسر مارلون براندو و دست راست مایکل توضیح دادم و از او خواستم اگر میتواند چند دلار به من قرض بدهد یا مرا به خانه برساند. میکو پیشنهاد داد که موضوع را با مایکل در میان بگذارد اما به من گفت که فکر نمیکند اشکالی داشته باشد که مرا به خانه برسانند.
چند دقیقه بعد من در راه خانه بودم. در مرسدس مشکی در کنار مایکل نشسته بودم و میکو رانندگی میکرد. در ابتدا مایکل مانند یک پسر بچه کمی دست پاچه به نظر میرسید. ما خیلی با یکدیگر حرف زدیم، بیشتر راجع به خانوادههایمان. و سپس کمی که گذشت، دست در دست یکدیگر داشتیم. وقتی از ماشین پیاده میشدم، به مایکل گفتم که امیدوارم بازهم او را ببینم. او گفت: «اوه... خواهی دید.»"

"پس از آهنگ The Way You Make Me Feel، با مباشر من تماس گرفتند و از من خواسته شد در یکی دیگر از کلیپهای مایکل با نام Dirty Diana بازی کنم. اما فرانک دیلو، مدیر برنامهی مایکل راضی نبود."
توضیح از eMJey: دختری که در ویدیوی Dirty Diana بازی میکند، یک مدل با نام لیزا دین (Lisa Dean) است. برای سالها مردم تصور میکردند که پاهایی که در ویدیوی «دایانای کثیف» نمایش داده میشود به تاتیانا تعلق دارد. لیزا دین نیز مانند مایکل در سال ۲۰۰۹ و در سن ۵۰ سالگی از دنیا رفت. در مورد او گفته میشد که بهترین پاها را در تمام هالیوود دارد.
بوسیدن مایکل بر روی صحنه و اخراج از تور

در روز ۳ مارس ۱۹۸۸ مایکل کنسرت خیریهای را در مدیسون اسکوئر گاردن در نیویورک در حمایت از کالج سیاهان در آمریکا به اجرا گذاشت. در همین کنسرت و طی اجرای آهنگ TWYMMF بود که تاتیانیا، مایکل را با یک بوسه بر روی صحنه غافلگیر کرد.
یک روز پیش از آن طی ۳۰ امین مراسم جوایز سالانهی موسیقی گرمی، مایکل این آهنگ را به همراهی تاتیانا بر روی صحنه به اجرا گذاشته بود.
تاتیانا در مورد بوسه میگوید: "پس از اتمام آهنگ، او طور جذابی به من نگاه کرد. من به ستمش رفتم و او را بوسیدم. سر و صدای مردم را میشنیدم و انگار عصبی شده بودند."
پس از بوسه تاتیانا به پشت صحنه رفت اما مایکل برای اجرای آهنگ بعدی روی صحنه ماند. تاتیانا میگوید در پشت صحنه همه بهت زده بودند.
"فکر میکنم مایکل از این غافلگیری خوشش آمده بود زیرا صدای خندهاش را در هر نوتی که میخواند، میشنیدم. من بطرف اتاق لباس رفتم و فرانک دیلو را دیدم. به سمتش دویدم اما او نگاه وحشتناکی به من انداخت! من مدام از خودم میپرسیدم که چرا دیلو مرا آنگونه نگاه کرده بود؟"
توضیح از eMJey: برای هنرمندانی در سطح مایکل جکسون و در این رده از کار حرفهای کاملا معمول است که دایرهی افرادی را که روی صحنه به آنها نزدیک میشوند، تنگ کنند. بدین معنا که افراد کمی اجازهی نزدیک شدن یا تماس برقرار کردن با آنها را بر روی صحنه دارند و هر نوع تماسی باید برنامه ریزی شده و از قبل معین باشد. از این نظر رفتار تاتیانا کاملا غیر حرفهای بوده است. تاتیانا در مصاحبههای خود پس از این رویداد به رسانهها گفت که بوسهی آنها برنامه ریزی شده بود اما مدتی بعد حرفش را پس گرفت و گفت که بوسه در واقع یک غافلگیری بوده است.

تاتیانا میگوید در روز ۶ مارس به او خبر دادند که از کارش برکنار شده و از این پس شریل کرو (Sheryl Crow) نقش او را بر روی صحنه ایفا خواهد کرد.
"میکو براندو به من گفت که یک زن جوان با نام شریل کرو جایگزین من در تیم شده است. او از من عذر خواهی کرد و خواست که قبل از پروازم به او تلفن بزنم.
این ضربهی وحشتناکی به من زد و ناراحتم کرد. من دلیل این جایگزینی را نمیدانستم. من نگران شدم و هر روز به این مسئله فکر میکردم. به فرانک دیلو تلفن میزدم اما جوابی نمیگرفتم. مایکل هرگز جوابم را نداد. من به امجیجی پروداکشنز (کمپانی مایکل) نیز تلفن کردم. اما آنها نیز جوابی به تلفنهای من ندادند.
وقتی فیلم اجرای مایکل بر روی صحنه را دیدم که در آن یک زن دیگر جای مرا گرفته بود، میدانستم که طرفداران از خود خواهند پرسید که تاتیانا کجاست؟ چرا او روی صحنه نیست؟
من به یکی از افراد تیمش به نام براون گفتم که چقدر دوست داشتم با مایکل حرف بزنم و آنها او را پیش از آنکه من بتوانم ببینمش به سرعت به جای دیگری برده بودند. من به آقا و خانم جکسون توضیح دادم که موفق به دیدار مایکل نشدم و نتوانستم پاسخ سوالاتم را از او دریافت کنم. من هرگز نامهای از مایکل دریافت نکردم و حتی یک کلمه هم از زبانش نشنیدم. روزی نبود که در دعاهایم از خدا نخواهم فرصت صحبت با مایکل را نصیبم کند.
تور Bad برای من پر از خاطرات تلخ و بسیار گیج کننده بود. اما کار با مایکل برای من رویایی بود که از کودکی داشتم و اکنون تحقق یافته بود.
پس از آنشب طرفداران هر جا که مرا میدیدند، در مورد مایکل و رابطهمان پرسش میکردند و هر جا که میرفتم، همیشه نام مایکل همراهم بود. من با پرسشها بمباران میشدم. اما هیچ یک از اعضای صنعت تمایلی به شنیدن سخنان من نداشتند. من مایوس و دلسرد شده بودم. رسانهها نیز مرا دوست دختر مایکل جکسون میخواندند.
چرا هنوز پس از سالها میخواهم با مایکل صحبت کنم؟ میخواهم بدانم که آنشب چه اتفاقی افتاد و چرا مرا از تور اخراج کردند. میخواهم فرصت گفتگو با او را داشته باشم تا پس از سالها بتوانم با این مسئله کنار بیایم و به آرامش برسم.
به من گفته شد که اگر مایکل عاشق تو شود و با تو ازدواج کند، فرانک دیلو از اینکه دیگر نزدیکترین فرد به مایکل نخواهد بود و ارزش و اعتبارش کاهش خواهد یافت، نگران خواهد شد."

فرانک دیلو در کنار مایکل
توضیح از eMJey: مشخص نیست تاتیانا این موضوع را از زبان چه کسی نقل میکند. گذشته از این، گرچه مایکل در ۱۴ فوریه ۱۹۸۹ و پس از پایان یافتن تور، فرانک دیلو را از کار برکنار نمود اما دیگر تاتیانا را به تیمش دعوت نکرد. علت جدایی مایکل و فرانک هرگز گفته نشد. وقتی مایکل در سال ۲۰۰۹ تصمیم به اجرای تور This Is It در لندن گرفت، بار دیگر فرانک را به تیمش دعوت نمود. طی این سالها گرچه رابطهی کاری بین مایکل و فرانک وجود نداشت اما آنها دوستان نزدیک یکدیگر باقی ماندند. در سال ۲۰۰۵ به دنبال طرح اتهام علیه مایکل، فرانک از او حمایت میکرد و در جلسههای دادگاهش حضور مییافت و میگویند تا لحظهی فوت به او وفادار ماند. ادعای تاتیانا در مورد فرانک دیلو اثبات نشده است. گذشته از این همکاران مایکل جکسون همیشه از اینکه او چطور در تصمیمات کاریاش مصمم و با اراده بوده است، سخن میرانند. به دیگر سخن، حرف آخر را همیشه مایکل میزده است.
واکنش خانواده و رسانهها
تاتیانا میگوید مادر و پدر مایکل همیشه به نرمی و مهربانی با او برخورد میکردند و به نظر میرسید که جانبش را داشتند.
"پس از جدا شدن از تیم، هنگامی که من با مشکلات مالی مواجه شدم، خانم جکسون پنجاه دلار به من قرض داد. من یک گربهی سیاه و سفید هدیه گرفتم و اسمش را «مجیک مایکل» (مایکل جادویی) گذاشتم."
پس از بوسه، از تاتیانا در یک مصاحبهی تلویزیونی در مورد رابطهاش با مایکل سوال شد. تاتیانا گفت که مایکل هیچگاه مستقیما عشقش را نزد او اعتراف نکرده بود اما همیشه از افراد نزدیک به مایکل و مخصوصا مادرش میشنید که مایکل به او علاقه دارد. در همین مصاحبه کاترین جکسون در طی یک تماس تلفنی سخنان او را تایید کرد و گفت که مایکل شخصا به او گفته بود که عاشق تاتیانا است.
افرادی که در این مصاحبه از تاتیانا سوال میکردند، باوری به حرفهای او نداشتند و مایکل نیز شخصا هرگز کلامی در این باره نگفت.
منتقدان تاتیانا بر این عقیده بودند که کاترین جکسون تنها به این خاطر که علاقه داشت پسرش ازدواج کند، علاقهی مایکل به تاتیانا را تایید کرده بود.
======================================
۲. تاتیانا در کتاب جدیدش The King of My Heart نوشته است:

"من از نظر روحی در این دنیا رنج بسیاری کشیدهام، اما آنکه بیش از من در عذاب بوده، کسی است که کورکورانه مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. اسم او مایکل جوزف جکسون است.
من مایکل را بیشتر از خود زندگی دوست میداشتم. او زندگی من بود و وقتی که تور را در سال ۱۹۸۸ ترک کردم، بخشی از روحم را نیز از دست دادم. این اتفاق روح مرا زخمی کرد. از آن پس دیگر هرگز بهبود نیافتم. اما چیزی که به من آرامش میداد این بود که باور داشتم خدا ما را در زمان و مکانی بهتر به یکدیگر خواهد رساند و دیگر هیچ چیز نخواهد توانست ما را از هم جدا کند. من بسیار زیاد به بهشت باور دارم. میدانم که وجود دارد.
فکر میکنم رنجی که من کشیدهام تنها یک نمونهی کوچک از آن چیزی است که او طی زندگی کوتاهش در زمین باید با آن کنار میآمد.
من او را صادقانه و بی قید و شرط دوست میداشتم. اما بنا به دلایلی که نمیدانم، خدا نخواست که ما با هم باشیم.
شیمی خاصی بین مایکل و من جریان داشت و بطور قطع برای یکدیگر جذابیت داشتیم. وظیفه و مایهی خوشنودی من میبود که موجب خوشحالی و سرزندگی او شوم.
اما آنها که او را احاطه کرده بودند، مرا یک تهدید میدانستند. او ماشین پولسازی آنها بود و نمیتوانستند او را به خاطر عشق و یک ازدواج احتمالی از دست بدهند.
شمار هواداران او روز به روز در حال بیشتر شدن بود و ترس از اینکه حتی یک نفر از آنها را از دست بدهند، مویشان را سفید میکرد.
وقتی با مایکل کار میکردم، مردی زیباتر از او در جهان نبود، چه از لحاظ بیرونی و چه باطنی. او نفسم را بند میآورد. او نخستین مردی بود که عشقش را نزد مادرم اعتراف کردم. پیش از آن هرگز در مورد هیچ مردی به او چیزی نگفته بودم."
او لحظهی بوسیدن مایکل را به قصهی پریان تشبیه میکند که با نگاههای خصمانه و حسادت آمیز دیگران به یک کابوس بدل گردید. پس از آن رسانهها میگفتند که این همسر آینده، اکنون ملکهی شیدایی است که تاجش از وی گرفته شده است.
تاتیانا مینویسد:
"حال که شاه من رفته است، عشق او هنوز قلبم را به تپش وامیدارد. این داستان عشق گمشدهی من است که هرگز بازگو نگردیده است."
تاتیانا هرگز ازدواج نکرده و فرزندی نیز ندارد. او میگوید علاقه ندارد تنها از سر کنجکاوی، فرزندی را به این جهان بیاورد. با این حال مینویسد که اگر با مایکل جکسون ازدواج کرده بود، اینکه صاحب فرزند نشود، هرگز گزینهی انتخاب او نمیبود.
منبع: eMJey.com / firpocarr.com / Amazon.com

Tatiana Thumbtzen، همان دختری است که در ویدئو کلیپ The Way You Make Me Feel، همراه با مایکل به ایفای نقش پرداخته است.
سال گذشته، در تاریخ ۱۴ فوریه، مصادف با روز ولنتاین، کتابی از تاتیانا منتشر شد تحت عنوان The Way He Made Me Feel (احساسی که او به من داد). تاتیانا در این کتاب مروری دارد بر خاطراتش با مایکل.تاتیانا پس از ظاهر شدن در این کلیپ، در چند تا از کنسرتهای تور Bad، مایکل را همراهی کرد و آن دو آهنگ معروفشان را بر روی صحنه به اجرا گذاشتند.

تاتیانا پس از بوسیدن مایکل در یکی از اجراهایشان، از تیم اخراج گردید و از ادامه ی تور Bad بازماند. او اولین دختری بود که در ملا عام مایکل را می بوسید.
و اما داستان کتاب:

تاتیانا در این کتاب مینویسد که او و مایکل در طی ایفای نقش در آن کلیپ، تمرینات و اجراهایشان بر روی صحنه به یکدیگر علاقمند شده بودند. اما افراد تیم مایکل مانع از نزدیک شدن آن دو به یکدیگر میشدند.
پس از آن بوسه بر روی صحنه، تاتیانا زندگی اش را جهنم توصیف میکند. مایکل از آن به بعد سعی کرد با وی ملاقات نکند و تاتیانا تیم مایکل را مسئول آن میداند. اما علیرغم گذشت سالها، آنطور که خودش میگوید، همچنان دلبسته ی مایکل باقی ماند.
او در مصاحبه هایش پس از این جریانات، پذیرفته بود که در مورد روابط عاشقانه ی خود و مایکل دروغ گفته و چنین روابطی بین آنها وجود نداشته است. اما عشقش به مایکل را هنور هم انکار نمیکند.
او هنوز پس از سپری شدن این سالها، علت اخراجش را نمیداند و همچنان به ملاقات با مایکل و پرسیدن دلیل اصلی کنار گذاشته شدنش از تیم فکر میکند.
آخرین ملاقات آنها، مربوط میشود به مراسم اهدای جوایز Black Radio Exclusive awards در سال ۱۹۸۹. تاتیانا جایزه ی انسانیت را به مایکل تقدیم کرد و پس از آن دیگر وی را ندید.
اما تاتیانا در مورد اتهامات مایکل چه فکر میکند؟
او باور داشتن به بیگناهی مایکل را انتخاب کرده است. مایکل در چشم او خطا کار نیست.
منبع: eMJey / MJSpeechlessfanclub / tatianathumbtzen.com
ظاهرا ریمون بین، سخنگوی مایکل در تماس با یک کلوپ طرفداران ایتالیایی، خبر چاپ شدن عکس مایکل بر روی جلد مجله ی «ووگ» (Vogue) را تایید کرده است.
گفته شده است که این شماره از مجله در ماه اکتبر امسال عرضه میشود.
منبع: eMJey / Raymone Bain
کتاب جدیدی بازگو کنندهی رخدادهای طی ساخت ویدیوآهنگ افسانهای تریلر بر روی سایت آمازون آمادهی فروش است.
این کتاب با عنوان "مایکل جکسون: ساخت تریلر ۴ روز در ۱۹۸۳" حاوی تصویرهای نادر و دیده نشده و داستانهایی از مراحل تولید این فیلم کوتاه هیجانی، دلهره آور و موزیکال است.تریلر شاهکار ویدیوآهنگهای دوان است. اما آهنگ آن نیز تقریبا خون مایکل را به جوش آورد، به حدی که تقریبا رهایش کرد.
سلطان پاپ در این مورد گفته است:
"تریلر گند بود، میکس آهنگ حالم را به هم میزد. وقتی به تمامی آهنگهای آلبوم گوش دادم، گریهام گرفت. مثل یک بچه گریه میکردم. با داد و فریاد از اتاق بیرون رفتم و گفتم «ما این آشغال رو منتشر نمیکنیم!». یکی از تعمیرکاران استودیو یک دوچرخه داشت. آن را برداشتم و تا حیاط مدرسه رفتم. به بازی کودکان نگاه کردم. وقتی به استودیو بازگشتم آماده بودم تا بر دنیا حکومت کنم. به استودیو رفتم و از آن آشغالها، آهنگ ساختم."
عکاس مشهور داگلاس کرکلند و روزنامه نگار نانسی گریفن تنها اعضای رسانهای بودند که اجازهی ورود به صحنهی فیلم برداری این اثر مشهور را یافتند و این کتاب گشتی است در چهار روز از سال ۱۹۸۳ که صرف ضبط این فیلم کوتاه شد.

داگلاس کرکلند در مورد مایکلی که پشت صحنه دید، میگوید:
"کودک ابدی، مایکل همواره صمیمی و شوخ طبع بود. او در اتاقش مخفی نمیشد، بلکه با کارمندان صحنه وقت میگذراند و شوخی میکرد."
"ماسکهای زردی که برای گریم استفاده میکرد، موقع گذاشتن و برداشتن دردناک بود. اما او ثبات قدم و راسخ ماند."
"تواناییاش در نوشتن، خلق کردن و اجرا به درستی استثنایی بود."
"فکر نمیکنم قبل از او هیچ صحنه گردانی به این خوبی بوده باشد، و شاید پس از او دیگر هرگز صحنه گردانی به این خوبی نباشد."
در این کتاب نقل قولهایی نیز از کارگردان جان لندیس و مدل و بازیگر، اولا ری که در ویدیوی تریلر همبازی مایکل ۲۵ ساله بود، آورده شده است.
جان لندیس میگوید: "او بیست و چند سال داشت اما مانند یک پسربچهی ۱۰ سالهی نابغه بود. او از لحاظ احساسی صدمه خورده بود، اما بسیار شیرین و بسیار با استعداد بود."
کرکلند در این مورد که چرا طرفداران باید این کتاب را داشته باشند، میگوید:
"شما نخستین باری که تریلر را دیدید، به خاطر دارید، با آن رقصیدید، دچار ترس شدید و شگفت زده گشتید. تریلر نوع آورانهترین و نفس گیرترین ویدیوی تمام دوران است. تریلر موسیقی تلویزیونی را دگرگون کرد. امتیوی را ساخت و مرزهای نژادی را در هم کوفت. این کتاب، یک سند و ستایش از یکی از پیروزمندانهترین و نمادینترین لحظههای تاریخ موسیقی است. این مرد یک نابغه بود و قدرتش را در تریلر بیان کرد.
در این کتاب عکسهای بسیاری از مایکل در حال شوخی و خنده، بازی پینبال و نشستن بر صندلی گریم برای تبدیل شدن به یک مرد گرگ نما در حالیکه مار دست آموزش را در دامن خود گذاشته، وجود دارد. صحنههایی وجود دارد از او در کت چرمی قرمز افسانهایش، با آن لبخند مشهورش، که در مقابل دوربین ژست گرفته است.
بیشتر این عکسها هرگز در جایی منتشر نشدهاند. لوکیشن تریلر مخفی مانده بود و من تنها عکاسی بودم که بدانجا راه یافتم تا برای مجلهی لایف عکس بگیرم که هرگز منتشر نشدند. این کتاب تنها جایی است که شما قادر هستید این عکسها را ببینید.
این کتاب محبوبترین پروژهی کاری من بوده است. گرچه من از هر بازیگر، بت یا ستارهی بزرگی عکس گرفتهام و چندین و چند کتاب پشت صحنه منتشر کردهام، هیچکدامشان برایم مانند کتاب حاضر نبودهاند. من از کار با او لذت بردم. او یک نابغه... یک نمونهی اعلا، یک کمال گرای برجسته، یک حرفهای به تمام معنا است. این کتاب ادای احترام من به سلطان پاپ است.
بسیاری از موسیقیدانان، بازیگران، کارگردانان، تهیه کنندگان و شخصیتهای مطرح مانند جاستین تیمبرلیک، بیانسه، دیدی، لیل وین، لوداکریس، آلیشیا کیز، آشر، جیزی و بسیاری دیگر در این کتاب از تاثیر مایکل جکسون بر خود میگویند. برای مثال آشر میگوید «... من بدون تاثیر مایکل جکسون، صحنه گردان و فعال امور انسان دوستانهای که امروز هستم، نمیبودم.»... او فرهنگ ما را از بسیاری جهات ارتقا داد... او موانع را برای ما از میان برداشت... میراث او بیهمتاست."
منبع: eMJey / msn.com / sohh.com / aceshowbiz.com
کتاب جدید مایکل جکسون با عنوان «شکست ناپذیر» (Untouchable) و به قلم رندال سولیوان از روز ۱۳ نوامبر در
آمازون منتشر شد.
همانطور که پیش از این
خواندید این کتاب از سوی برخی از رسانهها و هواداران مایکل به دروغ بافی متهم شده در حالیکه عدهای دیگر از جمله توماس میزرو، وکیل مدافع مایکل در دادگاه سال ۲۰۰۵، آن را کتابی روشنگرانه و خواندنی توصیف کردهاند.

توماس میزرو به تازگی در مقابله با موجی که علیه این کتاب در اینترنت به راه افتاده است،
ویدیویی را در یوتوب بارگزاری کرده و در آن، مخالفت با این کتاب را عملی شیطانی، خبیث و نفرت انگیز معرفی کرده است. توماس میزرو که همواره از بیگناهی مایکل دفاع کرده است،
پیشتر اعلام برائت مایکل از اتهامات دروغیناش را بهترین نکتهی این کتاب برشمرده بود. میزرو گفته است که موج اینترنتی مخالفت با این کتاب از سوی عدهای به راه افتاده است که نمیخواهند مردم حقیقت بیگناهی مایکل را بدانند.
از دیگر سو هواداران سرسخت مایکل که عمری را در مطالعهی زندگی و حرفهی او گذراندهاند، معتقدند نیاز به فرد تازه از راه رسیدهای که سمت و سوهای زندگی مایکل جکسون را برایشان نمایان کند، ندارند.
گذشته از این کتابهایی که به جنبههای مثبت زندگی مایکل بپردازند کمتر توسط ناشران حمایت میشوند اما با افزودن چاشنی جنجال میتوانند فروش خود را تضمین کنند.
خشونت هواداران علیه سولیوان از آنجا آب میخورد که او در مصاحبههایش نظر شخصی خود در مورد بیگناهی مایکل را بیطرف اعلام کرده بود. او میگوید صد در صد مطمئن نیست که مایکل بیگناه بوده است و یا در کلام خودش: "در این باره سایهای از تردید وجود دارد."
چنین سخنی در نزد جامعهی هواداران مایکل پذیرفتی نیست و آنها حاضر نیستند کتاب فردی را بخرند که شخصا به بیگناهی پادشاهشان شک دارد.
سولیوان در کتاباش مایکل جکسون را مردی نابغه و هوشیار توصیف میکند که در کودکی توسط پدرش مورد خشونت و بدرفتاری، و توسط خانوادهاش مورد بهره برداری قرار گرفته بود. مایکل از راه آواز خوانی، اجرا روی صحنه و برگزاری تور، برای آنها پول فراهم میکرد.
سولیوان، دستیار سابق سردبیر مجلهی رولینگ استون و نویسندهی کتابهایی در مورد توپاک شکور و بیگی اسمالز؛ میگوید پیشتر اشتیاق چندانی نسبت به مایکل و موسیقیاش در خود احساس نمیکرد تا اینکه پس از فوت وی بنابر خواست مجله، مقالهای را در مورد وی به نگارش درآورد. پس از آن بود که پی برد بسیار بیش از آنکه تصور میکرد، شیفتهی پادشاه پاپ شده است.
"پیچیدگیهای شخصیتی و ابعاد ناراحت کنندهی زندگیاش مرا تحت تاثیر قرار داد و تصویر او به عنوان یک کودک آزار در نظرم قوت سابقاش را از دست داد."
سولیوان برای بررسی اتهامات مایکل به نزد توماس میزرو رفت و این وکیل کمک شایانی به وی نمود. گفتههای میزرو در کتاب سولیوان آورده شده است. سولیوان امروز مایکل را گناهکار نمیداند گرچه هنوز شک دارد اما معتقد است مایکل استحقاق آن را دارد که از اتهاماتش تبرئه شود.
سوالیوان نخستین فرد در این راه نیست، مستند «
داستان گفته نشدهی نورلند» و یا کتاب «
توطئه علیه مایکل جکسون» (Michael Jackson Conspiracy) به قلم افرودایت جونز و سپس مستند «
جنایت حقیقی» توسط جونز پیش از این با هدف اثبات بیگناهی مایکل منتشر شده و البته با سکوت رسانهها مواجه شده بودند.
روشن است که هواداران مایکل تمام حقیقت را میخواهند، نه بخشی از آن را. بیشتر آنان معتقدند که این کتاب با دروغ آمیخته شده است و شاید حتی سخنان قهرمانی مانند توماس میزرو نیز آنان را راضی به خرید این کتاب نکند.
راجر فریدمن نیز دست به قلم برده و نقدی را در مورد این کتاب نوشته است. به گفتهی او، کتاب شکست ناپذیر رندال سولیوان، مخلوطی از مطالب پیشتر منتشر شده است که گرچه سعی شده دست اول به نظر برسد اما نتیجهی عکس داده است.
فریدمن: "در این کتاب او ۸۷ بار از من نقل قول کرده و سخنان نیکویی در مورد من جاری ساخته است (که البته از این بابت ممنونم) اما من آقای سولیوان را نمیشناسم و هرگز با وی دیدار نداشتهام."
فریدمن نوشته است که دیوید جونز، نویسندهی مقالات مایکل جکسون در دیلی میل نیز نوشتههای خود را به کرات در این کتاب خواهد دید. او خواندن این کتاب را یک مرور خاطرات توصیف کرده و احساس مخدوش سولیوان نسبت به دادگاه ۲۰۰۵ مایکل را ناشی از نبود وی در دادگاه دانسته است. راجر فریدمن ماهها در جلسههای دادگاه حاضر میشد.
او مینویسد: "سولیوان در دادگاه نبود به همین دلیل دو واقعهی مضحک را در کتاباش از دست داده است. نخست زمانی بود که جانت آرویزو، مادر دیوانهای که مایکل را به سوءاستفادهی جنسی از پسرش متهم کرده بود، خطاب به توماس میزرو گفت که مایکل سعی داشت فرزندان او را سوار یک بالن کرده و برباید. آن یکی از روزهای درخشان توماس میزرو بود و جای تاسف است که سولیوان این واقعه را در کتابش ثبت نکرده است زیرا او در مدح و ستایش میزرو که با وی گفتگو کرده، سخنها رانده است. اما با این حال عملکرد فوقالعادهی میزرو در دادگاه در این کتاب به درستی تصویر نشده است."
فریدمن در ادامه آورده است: "من همچنین شک دارم که سولیوان ویدیوهای خانگی را که مایکل در جنگ با مستند مارتین بشیر «Living with MJ» منتشر کرده بود، دیده باشد. مایکل در این مستند به مارتین بشیر میگوید که میخواسته است برای شامپانزه بابلز یک مهمانی با شرکت ستارهها و هنرمندان ترتیب دهد. مایکل میگوید: «لسی (سگ کارتونی که بعدها فیلم شد و سگی با همین نام در آن بازی کرد) نمیتواند در این جشن شرکت کند چرا که احتمالا مرده است.» گزارشگران چهار بار این ویدیو را دیدند. اینها بهترین لحظههای دادگاه بودند... (دادستان) وقتمان را چهار ماه در این دادگاه هدر داد."
فریدمن در مقالهی دیگر به اشتباهات کتاب اشاره میکند. برای مثال سولیوان نوشته است که مایکل در بحرین طی یک مهمانی کریسمس که شخصا ترتیب داده بود میزبان
خانوادهی کاسیو بود و وقتی فرانک کاسیو از راه رسید به شدت به وجد آمد.
"من در همان سال این داستان را بازگو کرده بودم. فرانک هرگز به بحرین سفر نکرد و حتی همین موضوع را نیز در
کتابش بازگو کرده است. مایکل از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۷ با فرانک ملاقات نکرده بود.
ایراد عمدهی سولیوان این است که وقتی این وقایع اتفاق میافتاد او هیچ حضوری در دنیای مایکل جکسون نداشت و اکنون پس از مرگش در پی پول است. تصور کنید فردی زندگی نامهی بتمن را بنویسد و فقط با پنگوئن، زن گربهای، ریدلر و جوکر در این باره مصاحبه کند اما به سراغ یاراناش رابین، آلفرد و بازرس گوردون نرود.
منابع او عبارتند از تمی تمی، ریمون بین، برایان آکسمن، ری چاندلر (عموی شاکی سال ۱۹۹۳) و تعدادی دیگر. آکسمن به عنوان یک وکیل ممنوع الکار شده است اما سولیوان در کتاباش به این حقیقت اشارهی روشنی نمیکند زیرا نیاز دارد که او را منبعی مطمئن جلوه دهد. تمی مانند یک انگل در زندگی مایکل نفوذ کرده بود و در ماههای پایانی زندگی مایکل توسط افرادی که هنوز به او اهمیت میدادند، بیرون رانده شد. به نظر میرسد که تمی و سولیوان دوستان نزدیکی شدهاند چرا که سولیوان نوشته است: «من تلاش میکردم که مقدمات آشتی تمی با خانوادهی جکسون و بنیاد مایکل جکسون را فراهم آورم.»"
(بنیاد از تمی تمی به اتهام تلاش برای کلاهبرداری و فریب مایکل
شکایت کرده است.)
"در این کتاب افشا شده است که سولیوان، کاترین جکسون مادر مایکل را به پری سندرز که سپس وکیلاش شد، معرفی کرده بود. سندرز از دوستان سولیوان بود. پس از آن سولیوان چهرهی دیگری را از خود نشان داد و سندرز و دستیارش سندی ریبرا را به عنوان منبع در کتابش استفاده کرد. او حتی میگوید نسخهای از کتاب را به ریبرا داده بود تا نظر خود را در موردش بگوید.
من هرگز تمی را ملاقات نکردهام اما یکبار در پشت تلفن به سخنان دوپهلویش گوش دادهام. او سرانجام نزد من اعتراف کرد که بر خلاف نامش، دکتر تمی، مدرک پزشکی ندارد و وزیر مخصوص سنگال است. من در ۲۳ مارس ۲۰۰۹ ایمیلی از سفارتخانهی سنگال در واشنگتن دیسی دریافت کردم که میگفت سنگال وزیری به نام تمی ندارد.
سولیوان علاقهای به این دست اطلاعات ندارد. او در کتابش نوشته است «یک نفر را در سفارتخانه پیدا کردم که البته تمی را نمیشناخت. من پاسپورت سنگالی تمی را که بر روی آن عنوان وزیر مخصوص نوشته شده بود، دیدم»... من ایمیل سفارتخانه را در دست دارم و اگر سولیوان نتواند ادعایش را ثابت کند فکر میکنم یک مشکل پیشامد کند.
کتاب او پر از مفروضات است. او در پایان کتاب نوشته است «میدانم که فصل طولانی جراحی پلاستیک شاید بیش از حد شرح داده شده و یا مخلوط با عقاید شخصی به نظر برسد. این نتیجهی سه سال تحقیق و بررسی و گفتگوهای بسیار با افرادی بوده است که امجی را میشناختند. این نظر شخصی من است اما نظر شخصی یک فرد مطلع.» ببخشید؟ او یک کتاب ۷۰۰ صفحهای نوشته است که حقیقتی در خود ندارد و تنها عقاید شخصی یک فرد مطلع است."
فریدمن ادامه میدهد که سولیوان با همدستی تمی سعی در بدنام کردن مدیر برنامهی مایکل، فرانک دلیو دارد:
"دلیو مرد پیچیدهای بود اما مایکل را دوست میداشت و مایکل نیز او را. وقتی از مایکل جدا شد، با مشکلات مالی بسیاری دست و پنجه نرم میکرد در حالیکه دیگران از حاصل دست رنج او ثروتمند میشدند. و حالا سولیوان جانب تمی را نگاه داشته است و گمان میکند که میتواند با قهرمان نشان دادن تمی، دلیو را پست جلوه دهد. من این اجازه را نخواهم داد. فرانک افراد شارلاتان را به خوبی تشخیص میداد. او از ابتدا از تمی خوشش نیامد و اکنون تمی میخواهد از یک مرد مرده انتقام بگیرد و سولیوان به قیمت به دست آوردن مصاحبت او، حاضر به کمک به وی شده است."
یکی دیگر از اطلاعات غلط این کتاب به بیمارستانی که فرانک دلیو در آن بستری شد برمیگردد:
"فرانک دیلو در روز ۲۱ مارس ۲۰۱۱ در بیمارستان سدارز ساینای، عمل باز قلب انجام داد و نه در بیمارستانی در پیتسبورگ. او سه ماه در بیمارستان سدارز در کما بود و سپس به پیتسبورگ منتقل شد."
خبرگزاری The Mercury News نیز در نقد خود با عنوان «کتابی که نیازی بدان ندارید» آورده است:
"هواداران جکسون و یا کتاب خوانانی که در مورد شگفتیهای صحنهگردانی او کنجکاو هستند، بهتر است به جای خواندن این کتاب بیخاصیت و بیاهمیت؛ نگاهی به فیلم مستندی که در مورد تور This Is It ساخته شد و یا ویدیوهای مربوط به سی سال گذشته که در یوتوب بارگذاری شده است، بیاندازند."
نیویورک تایمز نیز این کتاب را خسته کننده، هجو، بهم ریخته و ناهماهنگ توصیف کرده است.
منبع: eMJey.com /
NY Times,
Mercury News, Showbiz۴۱۱,
oregonlive
توماس میزرو، وکیل ارشد مایکل جکسون در جریان پروندهی سال ۲۰۰۵ او به تازگی در خصوص کتاب تازهای در ارتباط با موکل سابقاش که توسط رندال سولیوان نگارش شده و خشم منتقدان را به دلیل دروغ بافیهایش برانگیخته؛ سخن گفته است. در مورد این کتاب پیش از این
خوانده بودید.

توماس میزرو در گفتگو با نیویورک پست بیان داشته است: "بهترین نکتهی این کتاب، اعلام برائت مایکل جکسون از اتهام تجاوز جنسی به کودکان است. تجاوزگر خوانده شدن بسیار بدتر از قاتل خوانده شدن است. من میدانم که این اتهامات دروغین چه بر سرش آورد، زندگیاش را کوتاه کرد."
میزرو همچنین گفت که او نیز تصمیم داشت کتابی را از زبان خودش بنویسد اما در کمال تاسف...
"ناشران مایل به شنیدن داستان بیگناهی مایکل جکسون نبودند. این موضوع برای من بسیار آزار دهنده بود."
منبع: eMJey.com / NY Post
شایعهی مدتها گفته شده پیرامون نگارش کتابی در مورد مایکل جکسون توسط برادرش جرمین رنگ و بوی حقیقت به خود گرفت.
انتشارات سایمون و چوستر در ایالات متحده، روز گذشته اعلام کرد که کتاب جرمین جکسون، با عنوان "تو تنها نیستی: مایکل از چشمان یک برادر" (You are Not Alone: Michael Through a Brother's Eye) در پاییز پیش رو منتشر خواهد شد. ناشر وعده داده است که این کتابی وفادار و عاشقانه اما به دور از مرز بندی خواهد بود. انتشارات هارپرکولینز که همزمان با سایمون و چوستر این کتاب را منتشر میکند، آن را نگاهی به تاریخ از درون خوانده است.
این کتاب به شرح جزئیاتی از زندگی مایکل از دوران کودکی، جکسون فایو، موفقیت خیره کنندهی دههی ۸۰ و ۹۰، دادگاه سال ۲۰۰۵ و آخرین هفتههای عمر رو که به تمرین برای کنسرت گذشت، میپردازد. جرمین گفته است:
"ما نمیخواهیم زندگی و مرگ مایکل یک معمای ابدی باشد. من میخواهم مسائلی که واقعا اتفاق افتاده است را بیان کنم. امیدوارم بتوانم به مردمی که برای فهم دنیای برادر من دچار مشکل شدهاند کمک نمایم. مردم چیزهای زیادی در مورد مایکل و ما گفتهاند. آنها دیگر هیچ چیز برای گفتن ندارند. اکنون نوبت ماست."
ناتالی جروم، مسئول چاپ کتاب میگوید:
"تعداد انگشت شماری از افراد مانند مایکل جکسون در این دنیا وجود دارند و اشتیاق و علاقهی فراوانی برای دانستن زندگی حقیقی او بدون جواب مانده است. من تصویری از مایکل در ذهنم داشتم اما با خواندن کتاب جرمین این تصویر کاملا بهم ریخته است. فکر میکنم طرفداران با خواندن این کتاب یکه خواهند خورد."
منبع: eMJey.com / thebookseller.com / washingtonpost.com