چاپ
زیر مجموعه: زندگی مایکل جکسون
دسته: زندگینامه

در جوئن سال 1976، مايكل و برادرانش در نمايش هفتگي شبكه ي تلويزيوني سي.بي.اس برنامه اي با نام «شوهاي متنوع از جكسونز» (Variety Show The Jacksons) اجرا كردند. مايكل بعدها گفت: ”اجراي آن برنامه يك حماقت بود. من از تك تك لحظه هاي آن برنامه بدم آمد.“ اين شو بر اساس اجراهاي كاباره اي موفق گروه جكسون فايو در لاس وگاس، طراحي شده بود.
[ كه مايكل بر خلاف اين شوي جديد، از آن لذت برده بود.] مايكل: ”فكر ميكنم كه اجراي سريال تلويزيوني بدترين چيزي باشد كه هنرمندي كه در زمينه ي ضبط موسيقي فعاليت ميكند بتواند انجام دهد. من هرگز دوباره اين كار را انجام نخواهم داد. من يك كمدين نيستم. من يك مجري تلويزيوني نيستم. من يك موسيقيدان هستم.
اين شو، به دلايلي از طرف مردم مورد استقبال قرار گرفت. سي.بي.اس واقعا در صدد بود كه ما را براي ادامه ي كار نگاه دارد. اما من ميدانستم كه اجراي اين شو يك اشتباه بوده است.“ آلبوم «جكسونز»، اولين آلبومي كه براي كمپاني موسيقي اپيك تهيه كردند، شامل آهنگهاي شماره يك، نظير «خوش بگذران» (Enjoy Yourself) و «راه درست را به تو نشان ميدهم» (Show You The Way To Go) بود. دومين آلبوم آنها «همه جا رفتن» (Going Places) بود كه با آلبوم اول آنها تفاوت داشت. در اين آلبوم آهنگهاي رقص زيادي وجود نداشت، و بيشتر آهنگهاي آن حامل پيام بودند. در سپتامبر 1977، موتون حق تهيه ي فيلمي از نمايش ويز (Wiz) را كه نسخه اي جديد از فيلم فوق العاده ي جادوگر شهر از، و با بازي بازيگران سياه پوست بود، به دست آورد. مايكل: ”موتون اين نمايش را به يك علت خريداري كرد. تا آنجايي كه ميدانم وجود دايانا راس در اين نمايش، بهترين دليل ممكن بود.“ دايانا راس كه نقش دوروتي را بازي ميكرد، به مايكل پيشنهاد داد كه تكه اي از نقش يكي از كاراكترهاي اين نمايش را بطور آزمايشي بازي كند.مايكل نقش مترسك را انتخاب كرد. زيرا فكر ميكرد كه اين شخصيت، بيش از ساير شخصيت ها با او همخواني دارد. مايكل: ”وقتي سيدني لومت كارگردان اين نمايش براي ايفاي اين نقش، به من تلفن كرد، احساس غرور كردم و در عين حال كمي هم ترسيدم.“


[فيلم Wiz] گريم كردن مايكل و تبديل او به يك مترسك، پنج ساعت طول ميكشيد. و اين كار به مدت شش روز در هفته تكرار ميشد. مايكل از بازي در اين فيلم خوشش آمده بود. مايكل: ”فيلم ويز، به من الهامات و قدرت تازه اي بخشيد. متن نمايش ماهرانه نوشته شده بود. نقش من [به عنوان يك مترسك] در اين فيلم، اينگونه بود كه من تكه هاي روزنامه را كه در لباس حصيري ام مخفي شده بود، بيرون ميكشيدم و ميخواندم. اما نميدانستم با آنها چه كار كنم. من در لباسم، تمام جوابها را داشتم اما سوالات را نمي دانستم.  آن روز در حال اجراي صحنه ي كلاغ ها بوديم. ساير بازيگران در لباس كلاغ بودند و حتي صورتشان هم مشخص نبود.  بنظر ميرسيد كه آنها متن قبل و بعد از قسمت مخصوص خودشان را ميدانستند. من هم قسمت مخصوص خودم را خوانده بودم ولي آن را بيش از يك يا دو بار، بلند تكرار نكرده بودم. كارگردان مرا صدا زد تا تكه ي روزنامه را از لباسم بيرون بكشم و بخوانم. يك نقل قول بود. اسم نويسنده، سقراط (ساكراتيز) پايين متن نوشته شده بود. من اين اسم را پيش از آن خوانده بودم اما هرگز آن را تلفظ نكرده بودم. بنابراين آن را ساكريس خواندم، زيرا هميشه تصور ميكردم كه اينطور تلفظ ميشود. يك لحظه همه جا ساكت شد و بعد صداي يك نفر را شنيدم كه زمزمه كرد: ساكراتيز.

من به طرف آن مرد نگاه كردم. نتوانستم دقيقا او را به جا بياورم اما حس كردم كه او را ميشناسم. او يكي از بازيگران نبود ولي بنظر ميرسيد كه از دست اندركاران نمايش باشد. يادم مي آيد كه در آن زمان به صورت مهربان و اعتماد بنفس بالاي او فكر ميكردم. من از اينكه آن اسم را اشتباه تلفظ كرده بودم، كمي خجالت كشيدم. لبخند زدم و از او به خاطر كمكش تشكر كردم. صورتش آشنا بود و يكدفعه مطمئن شدم كه او را قبلا ديده ام. او با دراز كردن دستش به طرف من، شك مرا تاييد كرد: ”كويينسي جونز، من موسيقي متن نمايش را ميسازم.“

 

در حقيقت، مايكل اولين بار كويينسي جونز را وقتي دوازده ساله بود، در لس آنجلس ديده بود.


مايكل: ”من در آن زمان كوچك بودم اما تا حدودي به خاطر دارم كه سمي ديويس مرا به كويينسي جونز معرفي كرد.“  دوستي مايكل و كويينسي جونز از سر صحنه ي فيلمبرداري فيلم ويز شروع شد و به رابطه ي ”پدر ـ پسري“ مبدل گرديد. 

 

پس از فيلم ويز، مايكل با كويينسي تماس گرفت و گفت: ”ببين، من تصميم دارم كه يك آلبوم موسيقي بسازم. فكر ميكني بتواني چند تهيه كننده به من پيشنهاد كني؟“

مايكل: ”من اين را بدون منظور گفتم. سوالم ساده بود اما صادقانه. ما مدتي در باره ي موسيقي صحبت كرديم. بعد از آن كويينسي اسم چند نفر را مطرح كرد و پس از كمي مِن مِن كردن، گفت: ”چرا نميگذاري من اين كار را انجام بدهم؟“

مايكل: ”من واقعا به اين موضوع فكر نكرده بودم. پس با لكنت زبان گفتم.... ”البته، ايده ي بسيار خوبي است. من هرگز به اين فكر نيافتاده بودم.“.... كويينسي هنوز هم مرا به خاطر اين ماجرا دست مي اندازد.“

با اين تماس تلفني، كار بهترين و موفقترين گروهِ اواخر دهه ي 80 ـ كويينسي جونز و مايكل جكسون ـ  آغاز شد.


[تيم رويايي: كويينسي و مايكل]


در دسامبر سال 1978، گروه جكسونز با يك آلبوم بسيار موفق با نام «سرنوشت» (Destiny) بازگشت. اين آلبوم موفقترين كار آنها بود. در آلبوم «Destiny»، براي اولين بار، كنترل همه چيز در دست خود گروه بود. 
بجز آهنگ «بوگي را سرزنش كن» (Bale It On The Boogie)، بقيه ي آهنگها توسط گروه نوشته شده بود. اين آلبوم بزرگترين موفقيت براي آنها به شمار ميرفت.

[بوگي، قسمي موسيقي بلوز است با ريتمي تند كه با پيانو نواخته ميشود.]

جكسونز همچنين كمپاني توليدات خودشان را با نام توليدات طاووس (Peacock Productions) تاسيس كردند. 

در سال 1979، مايكل بيست و يك ساله شد و كم كم كنترل كارش را بدست گرفت. 

مايكل: ”قرارداد شخصي اي كه پدرم براي كنترل كردن من، با من بسته بود، به پايان رسيد. و اگرچه تصميم سختي بود اما اين قرارداد تمديد نشد. آيا اين تصميم، روابط من و پدرم را دگرگون ساخت؟ نميدانم در قلب او چه ميگذشت، اما قطعا احساسات قلبي مرا تغيير نداد. من تنها ميخواستم كنترل زندگي خودم را در دست داشته باشم.“

مايكل به نيويورك نقل مكان كرد. جايي كه دور از دستان پدرش، ميتوانست زندگي مستقل را تجربه كند.

مايكل: ”ميخواستم اولين آلبوم يك نفره ي من [براي كمپاني اپيك]، بهترين چيزي باشد كه ميتوانست باشد.“

 براي آلبوم «غير معمول» (Off The Wall)، مايكل با يك تهيه كننده ي جديد همكاري ميكرد ـ كويينسي جونزِ افسانه اي ـ

مايكل: ”من از اين موضوع كه يك دوست برنامه هايم را با كمپاني ضبط موسيقي ترتيب ميداد، بسيار خوشحال بودم. كه همان شخص اتفاقا بهترين انتخاب براي تهيه كنندگي نيز بود.“

در ابتدا قرار بود نام اين آلبوم، «دوست دختر» (Girl Friend) باشد. پل مك كارتني و همسرش ليندا، حتي قبل از آنكه مايكل را ملاقات كرده باشند، آهنگي با همين نام نوشته بودند تا بعدها همراه با مايكل اجرا كنند.

مايكل: ”پل مك كارتني هميشه براي مردم اين داستان را تعريف ميكند كه من به او زنگ زدم و گفتم كه بايد با كمك يكديگر، چند تا آهنگ تاپ بنويسيم. اما نحوه ي آشنايي ما دقيقا به اين شكل نبود.

پل مك كارتني و من، براي اولين بار يكديگر را در مهماني اي كه در ويلاي هارولد لويد برگزار شده بود، ملاقات كرديم. او گفت: ”ميداني، من يك آهنگ براي تو نوشته ام.“... من خيلي غافلگير شدم و از او تشكر كردم. و او در همان مهماني آهنگ «Girl Friend» را براي من خواند.“

آنها به هم قول دادند كه به زودي با يكديگر ديدار دوباره اي داشته باشند. اما پروژه هاي مختلف و مشغله ي زندگي، مانع شد و آنها تا چند سال موفق نشدند در مورد اين آهنگ با يكديگر صحبت كنند. بالاخره پل بر خلاف برنامه اي كه براي اين آهنگ در نظر داشت، آن را در آلبوم خودش «London Town» قرار داد.

مايكل: ”عجيب ترين چيز موقع ساخت آلبوم «Off The Wall» اتفاق افتاد. كويينسي يك روز نزد من آمد و گفت: ”مايكل، من يك آهنگ دارم كه دقيقا مناسب تو است.“ ... او آهنگ «Girl Friend» را براي من نواخت. البته پي نبرده بود كه پل مك كارتني اين آهنگ را در ابتدا براي من نوشته بود. وقتي من اين موضوع را به او گفتم، خيلي متحير شد و احساس خشنودي كرد. بعد از اين ماجرا، ما سريع آن آهنگ را ضبط كرديم و در آلبوم قرار داديم. اين يك اتفاق باور نكردني بود.“

بروس سوادين، مهندسي كه با كويينسي كار ميكرد، آهنگها و ميكس آنها را تكميل كرد. تا به امروز، بروس هنوز هم با مايكل كار ميكند و آنها دوستان بسيار خوبي براي يكديگر هستند.


[بروس ـ كويينسي ـ مايكل]


آهنگ «تا وقتي راضي نشدي دست برندار» (Don't Stop Till You Get Enough) براي مايكل اهميت زيادي دارد. زيرا اولين آهنگي بود كه مايكل به تنهايي آن را نوشت.

مايكل: ”اين آهنگ اولين فرصت من بود. و يك راست شماره يك شد. با اين آهنگ من اولين جايزه ي يك نفره ي گرمي (Grammy) را دريافت كردم.


دو تا از موفق ترين آهنگها، «Off The Wall» و «رقص با تو» (Rock With You) بودند. اين آهنگها به هر شخصي كه آنها را ميشنيد، احساس آرامش ميدادند.

آهنگ بعدي «او از زندگي من رفته است» (She Is Out Of My Life) نام داشت.

مايكل: ”گاهي اوقات براي من سخت بود كه به چشمان دختراني كه با آنها قرار ملاقات ميگذاشتم، نگاه كنم. حتي اگر آنها را خوب ميشناختم. قرار ملاقات ها و روابط دوستانه اي كه با دخترها داشتم، هيچ گاه پايان خوشي را كه انتظار ميكشيدم، به همراه نداشت. هميشه يك مشكلي پيش مي آمد. من نميتوانستم آنها را بيشتر از طرفدارانم دوست داشته باشم.“

”من خيلي درگير آهنگ «She Is Out Of My Life» بودم. داستان اين آهنگ حقيقت دارد. در پايان يكي از قسمتهاي هاي ضبط اين آهنگ، كلمات چنان تاثير عميقي بر من گذاشت كه به گريه افتادم. در تمام آن مدت، من بسياري از غمها و نگراني هايم را در خودم ريخته بودم. من بيست و يك ساله بودم. تجربيات مختلف بسياري داشتم در حاليكه لحظات لذتبخش كمي را تجربه كرده بودم. گاهي وقتها تصور ميكنم كه زندگي من، تصويري بر روي يكي از آينه هاي گول زنك داخل سيرك است. بخشهايي از اين تصوير بزرگ است و در عوض بخشهاي ديگر آن تا حد از بين رفتن كوچك شده است. من نگران بودم كه نكند همين مسئله در آهنگ «She Is Out Of My Life» آشكار شده باشد. اما اين آهنگ، حس همدردي را در مردم برانگيخت و دانستن اين موضوع باعث شد كه من كمتر احساس تنهايي بكنم.“

”در مدرسه با هيچ دختري دوست نبودم. دخترهايي بودند كه به نظر من جذاب مي آمدند اما براي من خيلي مشكل بود كه سر صحبت را با آنها باز كنم. من زيادي خجالتي بودم ـ نميدانم چرا ـ واقعا احمقانه بود.“

”تاتوم انيل اولين دختري بود كه با او قرار ملاقات گذاشتم. ما در كلوپ «On The Rox» كه در «Sunset Strip» واقع بود، با يكديگر آشنا شديم. ما به هم شماره تلفن داديم و اغلب اوقات به يكديگر زنگ ميزديم. من ساعتها با او حرف زدم. از خيابان، از استوديو، از خانه. در اولين روز قرارمان به يك مهماني در عمارت تفريحي هاگ هفنر رفتيم و اوقات خيلي خوبي را در آنجا گذرانديم. آن شب در كلوپ «On The Rox» او براي اولين بار دست مرا گرفته بود. وقتي يكديگر را ملاقات كرديم، من پشت يك ميز نشسته بودم كه يكدفعه احساس كردم دست نرمي، دستم را گرفته است. دست تاتوم بود. شايد اين براي سايرين هيچ اهمييتي نداشت اما براي من چيز مهمي بود. او مرا لمس كرده بود. اين احساسي است كه من درباره ي آن دارم. 
در گذشته، مواقعي كه درگير تور بوديم، دخترهاي زيادي مرا لمس كرده بودند. پشت ديواري از نيروهاي امنيتي، به من آويزان ميشدند و جيغ ميكشيدند. اما اين دفعه متفاوت بود. اين يك رابطه ي دو نفره بود. و اين هميشه بهترين است.“


[تاتوم ـ مايكل]


تاتوم انيل [در مصاحبه اي در سال 1995]: ”يك بار، يك كنسرت خانگي تشكيل داديم. مايكل طبل ميزد و برادرم گيتار. يك نفر ديگر هم بود كه يك ساز ديگر مينواخت. من نوار ضبط شده ي آن را داشتم اما يك جايي گمش كردم.“

مايكل: ”روابطمان واقعا صميمي شده بود. من عاشقش شدم (و او هم عاشق من شد). براي مدت زيادي، بسيار صميمي شده بوديم. در نهايت، دوستان خوبي شديم. هنوز هم هرچند وقت يكبار با يكديگر صحبت ميكنيم. فكر ميكنم شما بايد بگوييد كه او اولين عشق من بعد از دايانا راس بود.“

تاتوم انيل بعدها در مصاحبه اي گفت كه فكر ميكند آهنگ «She Is Out Of My Life»، شرح دوستي آنان در آن هنگام باشد.

مايكل: ”وقتي خبر ازدواج دايانا راس را شنيدم، برايش خوشحال شدم زيرا ميدانستم اين ازدواج باعث شادي او ميشود. با اين حال براي من مشكل بود. زيرا مجبور بودم وانمود كنم كه از ازدواج دايانا با مردي كه هرگز نديده بودمش، يكه خورده ام. من ميخواستم كه دايانا خوشحال باشد. اما بايد بپذيرم كه كمي ضربه خوردم و احساس حسادت ميكردم زيرا هميشه عاشق دايانا بودم و هميشه هم خواهم بود.“

”دايانا هميشه خصوصي ترين رازهايش را به من ميگويد. ما با يكديگر چنين روابطي داريم.“


[مايكل ـ دايانا]


”يكي ديگر از دخترهايي كه عاشقش بودم، بروكي شيلدز بود. ما براي مدتي به طور جدي عاشق يكديگر بوديم.“


[بروكي شيلدز ـ مايكل]


بالاخره در آگوست سال 1979، آلبوم «Off The Wall» منتشر شد و موفقيت بسيار بزرگي بدست آورد. مايكل جكسون اولين خواننده اي است كه چهار تا از آهنگهاي آلبومش [Off The Wall] در بين ده آهنگ پر فروش سال آمريكا قرار گرفت. دو تا از اين آهنگها شماره يك شدند. 

همان سال در انگلستان، براي اولين بار در تاريخ موسيقي، پنج تا از بهترين آهنگها بر روي صفحه اي در بازار عرضه شد. آهنگ «Girl Friend» يكي از آنها بود. 

آلبوم «Off The Wall» از انتظاراتي كه براي آن ميرفت، فراتر رفت و در هر دو جدول آهنگهاي پاپ و راك، موفقيتهاي چشمگيري بدست آورد. با انتشار اين آلبوم، مردم جهان، مايكل جكسون جديدي را نظاره كردند. 

«Off The Wall»، مايكل را  به پرنس پاپ بدل كرد.

مايكل در مراسم گرمي سال 1979، نامزد دريافت جايزه ي بهترين خواننده ي «R&B» (تلفيقي از موسيقي جاز و بلوز با ريتمي تند _ Rhythm and Blues) شد و البته اين جايزه را نيز دريافت كرد.

مايكل: ”گرچه «Off The Wall» يكي از محبوبترين آلبومهاي سال شده بود، اما تنها در يك زمينه نامزد دريافت جايزه شد. به خاطر مي آورم كه هنگام شنيدن اين خبر، كجا بودم. احساس كردم كه از جانب همرده هايم ناديده گرفته شده ام و اين به من ضربه زد. مردم بعدها به من گفتند كه اين مسئله باعث تعجب دست اندركاران صنعت موسيقي نيز شده بود. من به خودم گفتم: ”تا دفعه بعدي صبر كن. آنها نمي توانند آلبوم بعدي را ناديده بگيرند.“... من مراسم را از تلويزيون نگاه كردم. و از برنده شدن در همان يك زمينه هم احساس خوبي داشتم. اما هنوز هم به خاطر چيزي كه رد شدن از جانب همرده هايم ميدانستم، احساس غم و ناراحتي ميكردم. و تمام فكرم متوجه ي آلبوم بعدي بود.“

”من ميتوانم نسبت به آثاري كه خلق ميكنم، بسيار واقع بين باشم. و اگر چيزي درست از آب درنيايد، ميتوانم احساسش كنم. اما وقتي كه كار بر روي يك آلبوم تمام شده را از سر ميگيرم، ميتوانيد مطمئن باشيد كه من ذره ذره ي انرژي و استعداد خدادادي ام را بر روي اين كار گذاشته ام. «Off The Wall» از طرف هوادارانم، به خوبي مورد استقبال قرار گرفته بود و فكر ميكنم به همين دليل بود كه نامزد نشدنم براي ديگر جوايز گرمي به من آسيب رساند. اين تجربه، آتشي در وجودم روشن كرد. تمام آنچه كه به آن فكر ميكردم، آلبوم بعدي و كارهايي بود كه بايد با آن انجام ميدادم. ميخواستم واقعا فوق العاده باشد.“

بله، در مراسم گرمي بعدي، دنيا چيزي را نظاره ميكند كه تا آن زمان نديده بود.

درست پس از آنكه كار بر روي «Off The Wall» به اتمام رسيد، مايكل و برادرانش درگير ساخت آلبوم «پيروزي» (Triumph) شدند. اين آلبوم در سپتامبر 1980 منتشر شد. و به مدت بيست و نه هفته، به ترتيب در رده هاي اول و دهم جدول آلبومهاي پر فروش سياه پوستان و پاپ جاي گرفت.

مايكل: ”در آهنگ «قلب شكن» (Heart Break Hotel) يك نوع حس انتقام وجود داشت. مفهوم انتقام براي من جالب است. زيرا نميتوانم دركش كنم. انتقام گرفتن از يك نفر، به خاطر كاري كه در حق شما مرتكب شده و يا شما تصور ميكنيد كه مرتكب شده است، براي من كاملا بيگانه است.... اگر آهنگهاي «Heart Break Hotel» و «بيلي جين» (Billie Jean)، كه بعدها منتشر شد، تصوير نامناسبي از زنان به نمايش ميگذارد، به اين معنا نيست كه اين نظر شخصي من در باره ي زنان است. لازم به گفتن نيست كه من مناسبات بين زنان و مردان را دوست دارم. اين يك قسمت طبيعي از زندگي است و من زنان را دوست دارم. من تنها فكر ميكنم، وقتي كه از جنسيت به عنوان وسيله اي براي باجگيري و يا اعمال زور استفاده ميشود، استفاده اي تهوع آور از هديه اي خداداي است.“

تور «Triumph» به پروژه اي عظيم مبدل ميشد. آنها در كنسرتهايشان، از جلوه هاي ويژه نيز استفاده ميكردند كه توسط دوگ هنينگ، شعبده باز بزرگ اجرا ميشد.

همزمان با انتشار آلبوم «Off The Wall» در آگوست سال 1979، مايكل هم بيست و يك ساله شد و كنترل كارش را بدست گرفت. و اين قطعا يكي از وقايع برجسته ي زندگي مايكل بود. اين اتفاق براي مايكل اهميت بسياري داشت زيرا با موفقيت نهايي آلبوم، اين شك كه پسربچه ي ستاره ي سابق، تبديل به هنرمند جذاب كنوني ميشود، به يقين مبدل گشت.


براي آلبوم بعدي كه «پر هيجان» (Thriller) نام داشت و در ابتدا قرار بود «نور ستاره» (Star Light) ناميده شود، مايكل براي بار ديگر با كويينسي جونز، راد تمپرتون و بسياري از موسيقيداناني كه در آلبوم «Off The Wall» با او همكاري كرده بودند، مشغول به كار شد.

مايكل: ”يادم مي آيد يكبار، هنگاميكه بر روي «Thriller» كار ميكرديم، با كويينسي جونز و راد تمپرتون در استوديو بوديم. من داشتم پينبال بازي ميكردم. 

 

يكي از آنها از من پرسيد: ”اگر اين آلبوم به اندازه ي «Off The Wall» خوب از كار در نيايد، مايوس ميشوي؟“

يادم مي آيد كه ناراحت شدم. از اينكه اين سوال حتي پرسيده شده بود، ناراحت شدم. 
به آنها گفتم: ”«Thriller» بايد از «Off The Wall» بهتر باشد.“ من گفتم كه ميخواهم اين آلبوم، پرفروش ترين آلبوم تمام دورانها بشود. و آنها شروع كردند به خنديدن. ظاهرا اين خواسته به نظر آنان غير واقع گرايانه مي آمد.“

مايكل بار ديگر به پل مك كارتني پيوست. دو آهنگ «بگو بگو بگو» (Say Say Say) و «دختره مال منه» (The Girl Is Mine)، نتيجه ي همكاري آن دو بود.

در نهايت، كويينسي جونز و مايكل، آهنگ «The Girl Is Mine» را به عنوان اولين آهنگ قطعي شده ي آلبوم «Thriller» انتخاب كردند.

«عشق من نيست» (Not My Lover) عنواني بود كه آنها براي «Billie Jean» استفاده ميكردند. زيرا كويينسي با نام «Billie Jean» كه مايكل از ابتدا براي اين آهنگ انتخاب كرده بود، مخالف بود. كويينسي احساس ميكرد كه ممكن است مردم فورا به ياد بيلي جين كينگ (Billie Jean King)، تنيسور زن بيافتند.

مايكل: ”بسياري از مردم درباره ي اين آهنگ از من پرسيده اند. و جوابش بسيار ساده است. اين آهنگ در مورد دختري است كه ادعا ميكند من پدر فرزندش هستم و من از بيگناهي خودم دفاع ميكنم زيرا كه اين بچه، پسرِ من نيست.

 

اين مسئله براي برخي از برادرانم پيش آمده است و من هميشه از اين موضوع بسيار متعجب ميشدم. نميتوانستم بفهمم آن دخترها چطور ميتوانستند بگويند كه فرزند كسي را در شكم دارند، درحاليكه چنين چيزي حقيقت نداشت. من حتي نميتوانم در باره ي گفتن چنين دروغي، فكر كنم.“

ادي ون هالن، پذيرفت كه در نواختن آهنگ «باهاش مبارزه كن» (Beat It) همكاري كند. او به تنهايي گيتار را فوق العاده اجرا كرد. و همچنين استيو پركارو [توتو]، استيو لوكدر، گرِگ فيلينگانز، لوئيس جانسون و وينسنت پرايس از افرادي بودند كه در اين آلبوم با مايكل همكاري داشتند.

عاقبت، مايكل و كويينسي از طرف كمپاني ضبط، سخت تحت فشار قرار گرفتند كه هرچه زودتر آلبوم را به اتمام برسانند.

 

مايكل: ”وقتي كمپاني به شما فشار مي آورد كه هرچه زودتر كار را تمام كنيد، شما واقعا تحت فشاريد. و ما را نيز براي آلبوم «Thriller» سخت تحت فشار قرار داده بودند. آنها گفتند كه اين آلبوم بايد درست در يك تاريخ معين به پايان برسد. انجامش بدهيد يا بميريد.

بنابراين ما در موقعيتي قرار گرفتيم كه داشتيم خودمان را ميكشتيم تا كار را درست در زمان تعيين شده به پايان برسانيم. بر روي ميكس آهنگها بسيار سازش كرديم و همينطور اينكه كدام آهنگها بايد بر روي آلبوم قرار بگيرند. آنقدر از سر و ته آهنگها زديم تا بالاخره كل آلبوم يك چيز بي سر و ته شد.


[اسپيلبرگ ـ مايكل ـ كويينسي]


وقتي بالاخره به آهنگهايي كه قرار بود تحويل بدهيم، گوش داديم؛ «Thriller» آنقدر به نظرم افتضاح آمد كه به گريه افتادم. ما سخت تحت فشار بوديم زيرا در همان زمان كه سعي ميكرديم «Thriller» را به اتمام برسانيم، در حال كار بر روي «داستان اي.تي» (The E.T Story Book) بوديم و آن را نيز بايد در زمان تعيين شده به پايان ميرسانديم. مثل اين بود كه تمامي آدمهايي كه در استوديو بودند، با يكديگر سر جنگ داشتند، و ما به اين حقيقت تلخ رسيديم كه ميكس آهنگهاي «Thriller» به درد نميخورد.

همانجا در استوديو نشستيم، استوديوي وستليك در هاليوود، و به تمام آهنگهاي آلبوم گوش داديم. من از شدت غم، ويران شده بودم. تمامي احساسات فرو خورده شده ام را به يكباره بروز دادم. عصباني شدم و اطاق را ترك كردم. به افرادم گفتم كه ”ما اين آلبوم را منتشر نميكنيم. با سي.بي.اس تماس بگيريد و بگوييد كه آنها اين آلبوم را دريافت نميكنند. ما اين آلبوم را به آنها نميدهيم. همين كه گفتم.“

در آخر فهميدم كه بايد تمام آلبوم را دوباره از اول ميكس كنم. وقتي اين كار انجام شد.... بوم!... آلبوم «Thriller» مثل بمب صدا كرد و تمامي رقبا را در آمريكا كنار زد. سي.بي.اس نيز ميتوانست تفاوت بين آنها را تشخيص دهد. «Thriller» پروژه ي پر زحمتي بود.“