× به گفتگوی مایکلی خوش آمدید

زمان سرانجام فرا رسید
برای یک گردهمایی
برای آشنایی بیشتر
و برای ارزش نهادن به میراث مایکل جکسون

سؤال داستان هایی از مایکل جکسون

28 جولای 2012 08:40 - 28 جولای 2012 08:41 #26650 توسط Elnaz

پریا نوشته: ......


من واقعا معذرت میخوام. اشتباهی این پست صفحه قبل پاک شد! پریا جان لطفا دوباره ویرایشش کن مطلبت رو توش بنویس! اصلا حواسم نبود. واقعا معذرت. ببخشید :(

"Be Like Michael Jackson, "Be Mike-like
bemikelike.wordpress.com

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

28 جولای 2012 11:08 #26656 توسط Farnaz
بعد از اجراي شوي "The Cut" كه هدفش پيدا كردن ستاره ها بود، من از طرف كمپاني هاي زيادي تقاضاي كار دريافت كردم و اونها ميخواستن كه با من قرارداد ببندن. و ملاقات با نمايندگان اين كمپاني ها اجتناب ناپذير بود. مايكل جكسون يكي از افرادي بود كه بايد او را ملاقات ميكردم. و اين موقعيت كاملا حرفه اي بود. اينطوري نبود كه من بگم ”من يكي از طرفداران پرو پا قرصتون هستم و ميشه اين چيزميزهاي من رو امضا كنين؟“ اين يك ارتباط تلفني بين دو صحنه گردان بود. بين يك نماينده و يك هنرمند كه درصدد بستن قرارداد است و صحبت در مورد مفاد قرارداد. گفتگوي ما چنين محتوايي داشت. اما چه گفتگوي شادي! او ميخنديد، من هم ميخنديدم، ما اوقات خوبي را گذرانديم. خيلي فوق العاده بود كه ميتوانستم با او صحبت كنم. او بسيار الهام بخش است و عجب نبوغي دارد!

من براي هميشه به ياد خواهم داشت كه توانستم تلفني با او صحبت كنم. اگر هيچوقت موفق نشوم كه او را ببينم يا حتي با او كار كنم، اما اينكه كسي هستم كه توانستم با او تلفني حرف بزنم، خودش خوشايند است.

آناستازيا

Actually, when Michael Jackson called, it was all leading up to the fact that when I did the show "The Cut", which was the star search kind of show, I was proposed to by a lot of record companies being interested in wanting me to sign with them. In the process of all those meetings and stuff, I was meeting with MJJ, so it was inevitable to meet the presidents of all of these labels because I was starting to get to that point. Michael Jackson was one of these people that I had to meet, as well as Tommy and Bob Jamieson and the presidents of all the great record companies, so it really was a professional situation. It wasn't like "I'm a really big fan and I want to have you autograph everything that I own", it was a phone call of admiration from a performer to a performer, as a president to an artist wanting to be signed, as an artist looking at what a label has to offer, it was that kind of conversation, but what a light conversation! He was laughing, I was laughing, we were having a great time. It was so wonderful to be able to speak to him. He's so inspiring and what a genius! Forever I'll remember that I got to speak with him on the phone. If I never get to meet him or even work with him in the future, it's the beauty of being able to be recognised by something like that."

--Anastacia
Radio Undercover

URL=https://img4up.com/]

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.

[/URL]
كاربر(ان) زير تشكر كردند: farzam, Nasim, کوچکترین طرفدار, kingmichael, شاپرک, mahsa

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

24 ژانویه 2015 11:44 - 27 ژانویه 2015 08:26 #34018 توسط mahsa
در بین فروم گردی دنبال جایی مناسب برای یک داستان بودم. اتفاقات زیبا و تکان دهنده ای از زندگی یک اسطوره واقعی، اینجا با بقیه تقسیم شده و من هم خواستم تا یکی از این داستان های جالب رو از زبان یکی از دوستان و همکاران مایکل برای شما بگم اما کمی چالش برانگیز امیدوارم خوشتون بیاد.
اول حدس بزنید چرا مایکل اینجا با چراغ قوه داره کتاب می خونه؟ :-?? بعد از حدس های شما داستان رو می گم :D


without hope we are lost.....i love you Michael

This message has an attachment image.
Please log in or register to see it.

كاربر(ان) زير تشكر كردند: kingmichael, raha, Reza

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

02 فوریه 2015 23:51 #34033 توسط Reza
سلام

یه کم سخته حدس بزنیم

اگه نور محیط به خاطر فلاش دوربینه و اونجا تاریکه در واقع ... مایکل عجله داشته یه مطلبی رو مطالعه کنه ...

ولی اگه محیط روشنه ... سخته نطر بدیم...شاید به خاطر جنس کتاب باید نور بهش میخورده !!!(چه حدسی زدم !) :bgsprse:
كاربر(ان) زير تشكر كردند: mahsa

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

03 فوریه 2015 16:12 - 03 فوریه 2015 17:10 #34034 توسط mahsa

Reza نوشته: سلام

یه کم سخته حدس بزنیم

اگه نور محیط به خاطر فلاش دوربینه و اونجا تاریکه در واقع ... مایکل عجله داشته یه مطلبی رو مطالعه کنه ...

ولی اگه محیط روشنه ... سخته نطر بدیم...شاید به خاطر جنس کتاب باید نور بهش میخورده !!!(چه حدسی زدم !) :bgsprse:


:D ممنون از حدسی که زدی به نکات خوبی هم اشاره کردی. بالاخره یه نفر به سوال من جواب داد :clp2:
اما حالا اصل قضیه :clp:

این داستان مربوط می شه به دوران ساخت آلبوم دنجرس و این داستان هم توسط یکی از همکارها و دوستای مایکل گفته شده:


بیشتر سال 1991، ما در استودیوی شرمن اوکس کالیفرنیا -استودیویی در شهر لس آنجلس- بر روی ضبط آلبوم دنجرس کار می کردیم.من به جزییات مهم آن زمان می روم و به سه تیم تولید کننده آلبوم دنجرس در مباحثم اشاره می کنم، ممکن است شما در حال حاضر بدانید.

این پروژه به عنوان یکی از پروژه های مورد علاقه ام باقی می ماند. نگاه به گذشته و دیدن اینکه مایکل چگونه در حال رشد بود و تلاش می کرد تا چیزهای جدیدی را در این اثر ثبت کند بسیار لذت بخش است.

ما گروه تولید شگفت انگیزی داشتیم، نوازندگان ردیف اول( برجسته)، غذای عالی، آهنگ های کشنده؛ حتی لیستی داشتیم از مهمان های ویژه که فک آدم را پایین می انداخت مانند: نانسی ریگان، پرنسس استفانی، دخترم آماندا و غیره.

موسیقی برای مایکل به دوره جدیدی حرکت کرده بود اما من آن داستان ها را برای دفعات بعد نگه می دارم، پس حالا اجازه دهید درباره خاموشی در استودیو صحبت کنم.

نوسان جریان برق برای ساکنین لس آنجلس غیرعادی نیست به این معنی که ممکن است جریان برق برای مدت کوتاهی پایین بیاید یا گاهی اوقات بطور کامل قطع شود. من ادعا نمی کنم که دلیل این اتفاق را می دانم اما باید برای اینهمه تهویه هوا، سشوار، بلندگوهای مارشال، سرخ کن ها، کارواش ها و غیره که در سراسر شهر استفاده می شود فکری بکنند.

مقامات دولتی باید از مردم درخواست کنند تا در مصرف برق صرفه جویی(بازنگری) کنند اما اینجا لس آنجلس بود- شما باید خوب به نظر برسید و همیشه احساس راحتی بکنید. پس... برق باید بعضی اوقات قطع شود.

در این روز بخصوص ما بر روی آهنگ های "ایمانت را حفظ کن" و " برای همیشه" کار می کردیم. زمانی که چراغ ها شروع به چشمک زدن و کم نور شدن کردند. زمان کاهش جریان برق شد.

بگذارید چیزی را توضیح بدهم: استودیوهای ضبط پنجره ندارند. پنجره ها باعث ورود صدای خیابان و اختلال در ضبط می شود همین مسئله باعث می شود تا شنونده ها گوشهایشان را بگیرند و در کاری که ما می کنیم دقیق شوند. پس هیچ پنجره ای در استودیو نیست. به این خاطر وقتی که برق رفت داخل استودیو ظلمات شد.

در این موقع همه ما کورمال کورمال در اطراف دنبال چراغ قوه می گشتیم. چند نفر فریاد می زنند و می خندند اما همه ساکت هستند.

ما همیشه چراغ قوه های دستی داشتیم چون استودیوها ابتدا خیلی تاریک هستند به همین خاطر ما چراغ قوه هایی را به مایکل و تیم امنیتی اش داده بودیم. زمانی که برق رفت مایکل جایی کنار یکی از دیوارهای اتاق نشیمن نشست و چیزهای سرگرم کننده ای پیدا کرد.

خنده های زیبای او را یادم میاد، بعد ما ساکن شدیم و از هم صحبتی با همدیگر لذت بردیم. جنگ نورهای کورکننده چراغ قوه در تاریکی یک زنگ تفریح غیرمنتظره و خوب بود. من اون روز اتفاقی دوربینم را بیرون آوردم و چند عکس گرفتم. ( به دلیل استفاده از فلاش تاریکی مشخص نیست).

گفته شده یک عکس می تونه هزاران حرف در برداشته باشد اما برای من عکس ها یک لحظه را در زمان ضبط می کنند... و داستانهایی را تعریف می کنند.

به کت بزرگ مایکل نگاه کنید. او همیشه سردش بود. همیشه. من خیلی خوب یادم هست وقتی که برق رفت استودیو به سرعت خفه و گرم شد اما من مطمئن هستم که این شیوه رفتار او بود همانطور که او می توانست یخ ها را آب کند.

شاید در روزهای صفر درجه لس آنجلس شما به کت بزرگی مانند این کت نیاز داشته باشید اما مایکل همیشه لباس های زیادی می پوشید.

در این عکس کتابی هست. شما قبلا باید از علاقه او به کتابهایی درباره هنر، تاریخ، طبیعت وغیره شنیده باشید. بله همه شنیده های شما درست است. او همیشه قفسه ای از کتابها را در محل استراحتش داشت. او همیشه درحال تماشاکردن، پرسیدن و یادگرفتن بود.

چیزی که دیدنش مشکل هست، توضیحش سخت تراست. من با هنرمندانی کار کردم که کار با آنها می تونه مشکل باشه. من در استودیو دعوا هایی رو که منجر به مشت زنی شده دیده ام، حمله تهیه کننده ها رو تماشا کردم و قشقرق هایی که مردی رو وادار به چاپلوسی می کنه دیدم.

اما هرگز اینها را در کار با مایکل ندیدم. او یک تولید کننده حرفه ای بود که رفتار یک فرد باکلاس را داشت. آیا خواندن کتاب با یک چراغ قوه در خودی خود پرمعنی نیست؟

البته که نه، اما این نشان دهنده این است که چطور او می توانست غیرمنتظره رفتار کند. او مضطرب نبود یا خواسته ها را غیرممکن نمی ساخت... او می خندید و خودش (و ما را) آرام و راحت می کرد. :x

without hope we are lost.....i love you Michael

This message has an attachment image.
Please log in or register to see it.

كاربر(ان) زير تشكر كردند: farzam, raha, Reza

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

07 فوریه 2015 14:18 - 07 فوریه 2015 14:24 #34035 توسط mahsa

Hamid نوشته: مدونا، در غرب صاحب سبک تفکره و حتی در گذشته گروهی به وجود اومدن که به اونها مدونیسم می گفتند.
از نظر معنوی، تحقیقات و مطالعات زیاد داشته،
شعرهایی از مولانا (مولوی)، ترانه برخی از آهنگ هاشو تشکیل دادن.



مدونیسم ارتباطی با مدونا و اندیشه هاش نداره. مدونیسم یعنی لذت گرایی و مرامی هست که از پیدایش قوم یهود دراکثر فرقه هاشون به عنوان یک اصل مطرح بوده و به اون اعتقاد دارند و اساسا برنامه های دیگر شون منطبق برهمین اصل استوارهست.امروز حتی برخی معتقدند که مدونیسم از دین یهود به فرقه های شیطان پرستی راه پیداکرده.

مدونا هم به این فرقه ها و کابالا (آموزه های قدیمی و جادویی یهودیان)گرایش داشته. از طرفی اگر مدونا یکی از شعرهای مولانا رو خونده اون هم در آلبومی که خواننده های دیگه 20 ترانه از اشعار مولانا رو خوندن چیز جدید و جالبی نیست چون از دیدگاه خودش به اون نگاه کرده که با دید عرفانی مولانا زمین تا آسمون متفاوته. حداقل رفتار و نوع زندگیش اینطور نشون می ده. (برهنه شدن در هیچ دیدگاهی پسندیده نیست حتی اگر برای ابراز مخالفت باشه که بیشتر به توهین و جنجال آفرینی شبیه شده تا مبارزه که البته برهنه شدن مدونا به دلیل سن بالا ( ۵۳ ساله در زمان اجرای کنسرت ) و نیز تکراری بودن این کار در مقابل تماشاچیان عادی و البته بی اهمیت تلقی می شه، همینطور به مسخره گرفتن ادیان دیگر... ارسیلیو تونینو، کاردینال واتیکان،پیش از برگزاری کنسرت مدونا که در بخشی از آن در حالیکه به صلیب کشیده شده است، برنامه اجرا می‌کند، گفت: این کنسرت چالش کفرآمیزی با ایمان و در واقع بی‌حرمتی به صلیب است.)

مایکل هم نه تنها اشعار مولانا رو می خوند و به اونها علاقه داشت که در کتاب "رقصاندن رویا" اشاره ای به اون داشته بلکه به راه های معنوی و ارتباط با خدا که می شه گفت نوعی سیر سلوک راه پیدا کرده بود. حداقل اندیشه های عرفانی مایکل بیشتر به مولانا نزدیک هست.

مدونا در این موارد اصلا با مایکل قابل قیاس نیست. مدونا نه تنها به مایکل حسادت می کرد که این سالها حتی به لیدی گاگا هم حسادت می کنه. مایکل چندجا اشاره کرده بود که او به ابراز احساسات طرفداراش حسادت می کرد. چون طرفدارهای هنرمندای مرد بیشتر زنها هستند و زنها بیشتر از مردهاواکنش احساساتی نشون می دن.
حتی دایانا راس هم در یکی از مهمونی هایی که مایکل همراه مدونا بود اما توجهی بهش نمی کرد از طرز رفتارش بدش میاد و اونو بی احترامی نسبت به مایکل تلقی می کنه. وقتی هم مایکل نوع رفتار مدونا رو می بینه ارتباطش رو باهاش قطع می کنه. چون مسائل جنسی برای مدونا مهمتر بود تا سادگی و صداقتی که مایکل دنبالش بود.

« مدونا یکبار گفت که بچه هاش رقص مایکل رو بلد هستند و انجام میدن. شاید اون حسادت دیگه امروز که مایکل نیست از بین رفته اما در اون سالها حتما اونطور بود که مایکل حس کرده بود.»

در ضمن بهتره تازمانی که نمی تونیم تجربه یک دقیقه "مایکل جکسون بودن" رو داشته باشیم در مورد نوع رفتار مایکل با سلامتیش اظهار نظر نکنیم چون مقایسه مایکل با بقیه افراد مشهور کار بیهوده و اشتباهی هست. هرکس احساسات و واکنش ها و زمینه های احساسی جداگانه ای داره که اونو با بقیه متمایز می کنه. مقایسه مایکل که از 9 سالگی توی صنعت موسیقی وارد شده و زخم های روحی که بهش وارد شده با مدونا که توی 20 سالگی تازه شروع کرده معنایی نداره. مایکل بیش از 700 میلیون و به عبارتی 1 میلیارد فروش آلبوم داشته و مدونا بیش از 300 میلیون!

گرچه برای مدونا به عنوان یک هنرمند برجسته چه دوستدارش باشیم یا نه باید احترام قائل بود اما شکل گیری یک مکتب یا ایسم با علاقه یک گروه و یا چند میلیون انسان به یک هنرمند متفاوته وگرنه امروز باید خیلی از این ایسم ها داشته باشیم. مثل مایکلیسم، الویسیسم، بیتلیسم و.... چون نشانه های شکل گیری یک مکتب در طرفدارهای این افراد بیشتر به چشم می خوره و تا امروز هم ادامه داره.

without hope we are lost.....i love you Michael
كاربر(ان) زير تشكر كردند: farzam, kingmichael, raha

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: مایکلا

Please publish modules in offcanvas position.